امام علی(ع) تنها فردی است كه از ميان همه گذشتگانی كه سخنی از آنها بهجا مانده، به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده و گفتار او اقيانوس بيكرانهای است كه سخن هيچ مبلغی به پای آن نخواهد رسيد.
سخنانی که در قالب خطبهها، نامهها و حکمتها گردآوری شده و مفسران دینی تفسیرهایی در رابطه با آنها داشتهاند که هرکدام از یک دید و سلیقه به این موضوعات پرداختهاند، بر این منوال ما در ایکنا بر این شدیم که ابتدا تفسیری از خطبههای امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه در اختیار مخاطبان قرار دهیم که برای رسیدن به این هدف از منابع مختلفی مانند الکافى، ج 1، بحارالانوار، ج 43، مستدرک حاکم، ج 3، شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، استفاده میشود که در ادامه با موضوع «سرنوشت اسلام در آخرالزمان در خطبه 103 نهجالبلاغه» را میخوانید.
امام علی(ع) در خطبه 103 نهجالبلاغه میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا، الصَّادِفِينَ عَنْهَا؛ فَإِنَّهَا وَ اللَّهِ عَمَّا قَلِيلٍ تُزِيلُ الثَّاوِيَ السَّاكِنَ وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الآْمِنَ، لَا يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ، وَ لَا يُدْرَى مَا هُوَ آتٍ مِنْهَا [فَيُنْتَظَرُ] فَيُنْتَظَرَ. سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ وَ جَلَدُ الرِّجَالِ فِيهَا إِلَى الضَّعْفِ وَ الْوَهْنِ، فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا. رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ، فَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الدُّنْيَا عَنْ قَلِيلٍ لَمْ يَكُنْ وَ كَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الْآخِرَةِ عَمَّا قَلِيلٍ لَمْ يَزَلْ، وَ كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ وَ كُلُّ آتٍ قَرِيبٌ دَانٍ. به اين دنيا به همان چشم بنگريد كه زاهدان و روى برتافتگان از آن، در آن مى نگرند. زيرا، به خدا سوگند، پس از اندک زمانى، كسانى را كه در آن جا خوش كردهاند، بيرون مىراند و صاحبان نعمت و امنيت را به رنج و درد گرفتار مىسازد. هر چه از آن پشت كرده و رفته است، باز نمى گردد و كس نمى داند كه آنچه در راه آمدن است چيست، تا چشم به راه آمدنش باشد. شاديش به اندوه آميخته است و دليرى و چالاكى مردانش به ضعف و سستى مى گرايد. نفريبد شما را آن همه چيزهايى كه به اعجابتان وامى دارد، زيرا، زمان همراهى آنها با شما اندک است. رحمت خداوند بر كسى كه بينديشد و عبرت گيرد و چون عبرت گرفت، ديده دلش گشوده شود. گويى، هر چه در دنيا موجود است، پس از اندک زمانى از ميان خواهد رفت و، هر چه از آخرت است، هرگز زوال نيابد. هر چه به شمار در آيد، پايان يافتنى است و هر چه انتظارش را برند، آمدنى است (و هر چه آمدنى است زودا كه از راه برسد.)»
این خطبه اهداف متعددى را دنبال مىكند: نخست، تشويق به زهد و پارسايى و ترك دنياپرستى، و سپس، مسئله تفكر و عبرت گرفتن و بينايى در امور و بعد از آن، عالم واقعى را معرفى مىكند و رهروان راه حق را از منحرفان از طريق بيان اوصاف جدا مىکند و در بخش آخر اين خطبه، مشكلات عظيم مؤمنان را در آخرالزمان و سرنوشت اسلام را در آن شرايط، بيان مىکند تا افراد با ايمان، با كم كردن ضايعات از نظر ايمانى و اخلاقى، آمادگى پيدا كنند.
امام علی(ع) در بخش اول اين خطبه به مسئله زهد در دنيا که سرچشمه همه نيکىها و فضايل است، اشاره کرده، مىفرمايد: «اى مردم! به دنيا همچون زاهدان و بى اعتنايان نگاه کنيد!». مفهوم اين سخن آن نيست که انسان ترک دنيا کند و به رهبانيت رو آورد، بلکه هدف، عدم دلباختگى و ترک دنياپرستى است چرا که به روشنى ثابت شده دلدادگى و دلباختگى در برابر مال و مقام و لذات دنيا، چشم وگوش انسان را کور و کر مىکند و به تمام گناهان آلوده مىکند، همانگونه در حديث معروفى که از پيامبر اکرم و ائمه هدى نقل شده، آمده است: «حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ کُلِّ خَطِيئَة; محبّت و دلباختگى به دنيا، سرچشمه هر گناهى است.»(1)
يک نگاه به وضع دنيايى که در آن زندگى مىکنيم، به روشنى نشان مىدهد، سرچشمه جنگها و جنايتها و خون ريزىها و آلودگىها، عموماً دنياپرستى است. سپس امام علی(ع) در عباراتى کوتاه، دلايل شش گانهاى براى اثبات اين حقيقت بيان مىکند؛ نخست مىگويد: «زيرا به خدا سوگند! دنيا به زودى مقيمان و ساکنان خود را از ميان بر مىدارد». همه افراد بدون استثنا روزى بايد جهان را وداع گويند؛ گروهى زودتر و گروهى کمى ديرتر! اما به هر حال، همه طعم تلخ مرگ را مىچشند، فرق ميان «ثاوى» و «ساکن» اين است که «ثاوى» به کسى مىگويند که اقامت مستمر توأم با استقرار در جايى داشته باشد; در حالى که «ساکن» ممکن است چنين باشد و ممکن است نباشد.
بنابراين، هم جوانانى که تصور مىشود براى مدت زياد در اين دنيا مستقر خواهند بود، در معرض زوالند و هم پيرانى که به حسب ظاهر سکونت آنها موقتى و محدود است، همه راهيان ديار فانی و سير کنندگان به سوى عالم بقا هستند.
در دومين دليل مىفرمايد: «دنيا، هوسبازان غرق نعمت را که بر آن تکيه کردهاند، ناگهان به مصيبت مىکشاند». در آن هنگام که سفره عيش و نوش را گستردهاند و فرياد شادى آنها گوش فلک را کر کرده، ناگهان «بانگى بر مىآيد که خواجه مرد» و چه عبرت انگيز است اين مرگ و ميرهاى ناگهانى، که درهر عصر و زمان بوده و در اين زمان فزونى يافته است! و چه عبرت انگيز است حال کسانى که شب، در ناز و نعمت مىخوابند و صبحگاهان در حالى بيدار مىشوند که همه امکانات خود را از دست دادهاند.
سوم و چهارم اينکه: «آنچه از دنيا از دست رفته و پشت کرده، هيچگاه بر نمىگردد و آينده معلوم نيست چگونه خواهد بود، تا در انتظارش باشيم» و چه دردناک است که انسان گم شدههاى خويش را هرگز نتواند پيدا کند و به آينده نيز اميدوار نباشد! در حسرتى جبران ناپذير بماند و اميدهاى خود را بر باد رفته ببيند! نه جوانى باز مىگردد و نه توانها و نيروهاى از ميان رفته بر اثر گذشت عمر. نه دوستان و مونسانى که چهره در نقاب خاک کشيدند، خود را نشان مىدهند و نه عزيزان از دست رفته. اينها همه يک طرف، از سوى ديگر، وحشت از آينده آميخته با ابهام و جهل نيز، براى انسان دردناک است!
در پنجمين و ششمين استدلال براى بىاعتبارى دنيا مىفرمايد: «شادى آن آميخته با اندوه است، و توانايى و استقامت مردان نيرومند در آن به ضعف و سستى مىگرايد» مشکل بزرگ مواهب مادى دنيا همان است که امام علی(ع) در جاى ديگر به آن اشاره کرده: «لاَ تَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرِاقِ أُخْرَى; به هر نعمتى از آن مىرسيد به فراق نعمت ديگرى مبتلا مىشويد». برای نمونه کسى که فرزند ندارد، غم بىفرزندى قلب او را مىفشارد، ولى همين که صاحب فرزند، يا فرزندان شد، مشکلات فرزند از هر سو هجوم مىآورد! ثروت ندارد، غم فقر او را آزار مىهد ثروتمند مى شود، مشکل حسادت حسودان، خيانت خائنان، و طمع ورزى دزدان و سارقان، ظاهر و آشکار مىشود و آرامش او را به کلى بر هم مىزند. آرى! شادىهاى دنيا، هميشه آميخته با غم و اندوههاست و قوتها به زودى جاى خود را به ضعف و سستى مىدهد.(2)
سپس امام علی(ع) در يک نتيجهگيرى قاطع و بيدارگر از تمام اين استدلالات، مىفرمايد: «حال که چنين است زرق و برقها و زيبايىهاى فراوان دنيا شما را نفريبد! چرا که مدت کمى با شما خواهد بود» درست است که در دنيا زيبایىهاى فراوان و زرق و برقهاى خيره کننده بسيار ديده مىشود، ولى همانها علاوه بر تمام مشکلاتى که در درونشان نهفته است، ناپايدار و زودگذر و بى اعتبار است. بنابراين، چيزى نيست که انسان عاقل را بفريبد و به خود مشغول کند.
به هر حال، کمى دقت و تأمل در جهات شش گانه که در بالا به آن اشاره شد کافى است که غافلان را از خواب غفلت بيدار کند، اما افسوس که بسيارى از مردم نسبت به همان يک لحظه، دقت و تأمل بخل مىورزند. امام علی(ع) در اين فراز دوم از خطبه که در واقع نتيجه گيرى از فراز اول است، مىفرمايد: «رحمت خدا بر آن کس باد که انديشه کند و عبرت گيرد و بينا شود!» به يقين، منظور امام(ع) تفکر در مسائلى است که درباره سرنوشت دنيا، در فراز قبل بيان فرموده است و به يقين تفکر در آن ويژگىهاى شش گانه دنيا، مايه عبرت است و سبب بيدارى و هشيارى انسانها، و واضح است کسى که عبرت گيرد و پند بياموزد، بينا مىشود و به جاى ظواهر اشيا و حوادث، باطن آنها را مىنگرد و به ريشهها و نتيجهها فکر مىکند و راه نجات را در سايه اين تفکر و عبرت و بينايى پيدا مىکند و به تعبير ديگر؛ انسان با تفکر و انديشه در حوادث امروز و ديروز، با يک سلسله حقايق آشنا مىشود و با منطبق ساختن آنها بر امورى که در پيش دارد، راه صحيح را پيدا مىکند.
در پايان فراز به سه نکته مهم ديگر در سه عبارت کوتاه اشاره مىفرمايد و مىگويد: «هر چيز به شمارش آيد (مانند ساعات عمر) سرانجام پايان مىگيرد، و هر چيز انتظارش را داريد خواهد آمد، و هر آيندهاى قريب و نزديک است!»(3)
جمله اول اشاره به قاعده کلى فلسفى است که هر چيزى تحت عدد در آيد محدود است و هر چه محدود است پايان پذير است و از آنجا که عمر انسانها و عمر تمام دنيا تحت اعداد و ارقام در مىآيد، بايد همه در انتظار پايان گرفتن آن باشيم و جملههاى بعد مکمل آن است، چرا که آنچه در انتظارش هستيم روزى به سراغ ما مىآيد و آنچه روزى به سراغ ما مىآيد از ما دور نيست، بنابراين مرگ و پايان زندگى را نبايد مطلبى دور دست تصور کرد و عمر را نمىتوان جاودانى شمرد و در واقع، اين جملههاى سه گانه به منزله دليلى است براى آنچه در عبارات قبل آمد.(4)
منابع:
1. الکافى، ج 1،
2. بحارالانوار، ج 43،
3. مستدرک حاکم، ج 3،
4. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2
انتهای پیام