امام علی(ع) تنها فردی است كه از ميان همه گذشتگانی كه سخنی از آنها بهجا مانده، به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده و گفتار او اقيانوس بيكرانهای است كه سخن هيچ مبلغی به پای آن نخواهد رسيد.
سخنانی که در قالب خطبهها، نامهها و حکمتها گردآوری شده و مفسران دینی تفسیرهایی در رابطه با آنها داشتهاند که هرکدام از یک دید و سلیقه به این موضوعات پرداختهاند، بر این منوال ما در ایکنا بر این شدیم که ابتدا تفسیری از خطبههای امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه در اختیار مخاطبان قرار دهیم که برای رسیدن به این هدف از منابع مختلفی مانند تاریج طبری – جلد 2، شرح ابن ابی حدید – جلد9، میزان الحکمه – جلد 6 استفاده میشود که در ادامه با موضوع «شکایت از غصب خلافت» آن را میخوانید.
امام علی(ع) در خطبه 217 نهج البلاغه میفرماید: «و من كلام له (ع) في التظَلُّم و التَشَكّي من قريش: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي، وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّةِ؛ فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ، بار خدايا از تو مىخواهم كه مرا در برابر قريش و يارانش يارى دهى كه پيوند خويشاوندى مرا بريدهاند و كاسه مرا سرنگون كردهاند. گرد آمدهاند تا با من ستيزه كنند و حقى را كه از آن من است و من از ديگران بدان سزاوارترم از من دريغ دارند. گفتند كه حق چيزى است كه مىتوانى آن را بگيرى و ديگران هم مىتوانند تو را از گرفتن آن بازدارند. پس، يا غمگنانه شكيبا باش يا از اندوه و حسرت بمير. در آن حال، نگريستم، ديدم كه مرا ياورى و مدافعى و مددكارى جز اهل بيتم نيست، دريغم آمد كه آنها را طعمه مرگ سازم. پس در حالى كه، خاشاک به ديدهام رفته بود، چشمپوشى كردم و در حالى كه، استخوان در گلويم شكسته بود، آب دهن اندک اندک فرو بردم. صبر كردم و خشم خود فرو خوردم، بر چيزى كه از حنظل تلختر بود و براى دل من از تيغ تيز دردآورتر.»
امام علی(ع) در اين خطبه عمدتاً به دو نكته اشاره مىكند؛ نخست اينكه به خداوند از قريش شكايت مىبرد كه آنها در پايمال كردن حقوق آن حضرت، متفق شدند و با صراحت گفتند: بايد از حق خود در امر خلافت چشم پوشى كنى! ديگر اينكه امام(ع) علت عدم قيام خود را براى گرفتن حق، شرح مىدهد كه من يار و ياورانى براى اين امر نيافتم و جان خانواده خودم را در خطر ديدم.
امام علی(ع) در آغاز اين خطبه مىفرمايد: «خداوندا من از قريش و کسانى که آنها را يارى کردند (تا خلافت را از مسير اصلى منحرف سازند) به تو شکايت مىآورم، آنها پيوند خويشاونديم را قطع کردند و پيمانه حقم را واژگون ساختند و همگى براى مبارزه با من در مورد حقى که از همه به آن سزاوارتر بودم، همدست شدند» گرچه امام اين سخن را در اواخر دوران حکومتش بيان فرمود ولى در ميان مورخان و مفسران نهجالبلاغه بحث است که سخن امام علی(ع) ناظر به کدام زمان است؛ آيا اشاره به داستان سقيفه و حوادث بعد از رحلت پيامبر(ص) است يا زمان شوراى شش نفرى عمر، يا دوران پيمان شکنى طلحه و زبير و برافروختن آتش جنگ جمل؟ از ميان اين احتمالات سه گانه، احتمال اول نزديکتر به نظر مىرسد. سپس احتمال دوم ولى احتمال سوم بسيار بعيد است، زيرا شورش طلحه و زبير اجتماع قريش بر ضد آن حضرت محسوب نمىشد.
اينکه امام(ع) مىفرمايد: «من از همه سزاوارتر به اين حق بودم» براى هر انسان منصفى با دلايل عقلى و نقلى ثابت شده است، چراکه نه کسى علم آن حضرت را داشت و نه شجاعت، تقوا، زهد و کفايتش را. (1)
ابن ابى الحديد در شرح این خطبه هنگام ذکر اين جمله، جملههاى مشابه ديگرى نقل مىکند که همه آنها دلالت دارد بر اينکه امام على(ع) خلافت را حق مسلم خود مىدانست و ديگران را غاصب اين حق مىشمرد. سپس اضافه مىکند: «اماميه و زيديّه اين جملهها را مطابق ظاهرش تفسير کردهاند و غير على(ع) را لايق اين مقام ندانستهاند» بعد تصريح مىکند: «گرچه ظاهر اين جملهها همان است که آنها مىگويند؛ ولى ما بايد آنها را مانند آيات متشابه قرآن بدانيم و بر ظاهر آن تکيه نکنيم». (2)
اين سخن عجيب، ناشى از نوعى تعصب و ذهنيتهاى نادرست است و معناى اين سخن آن است که هر چه را مايل نبوديم بپذيريم، بگوييم جزء متشابهات است در حالى که متشابه آنجاست که سخنى ابهام و اجمال داشته باشد، نه اين گونه سخنان واضح و آشکار.
سپس امام(ع) در ادامه اين سخن به منطق عجيب مخالفانش اشاره کرده، مىفرمايد: «و گفتند: (اى على! بدان پارهاى از حقوق را بايد بگيرى و پارهاى ديگر را بايد از آن محروم شوى (و حق خلافت از نوع دوم است) اکنون يا با غم و اندوه بساز يا با تأسف بمير» اين منطق به راستى منطق وحشتناکى است که انسان اعتراف کند بعضى از امور حق است ولى به حکم غلبه زورمندان بايد از آن چشم پوشى کند و در نتيجه يا صبر و شکيبايى پيشه کند و يا از تأسف بميرد. اين همان شعارى است که مستکبران جهان آشکارا يا پنهان مىگويند: «حکومت از آن کسى است که غلبه کند.»
امام علی(ع) در ادامه اين سخن مىافزايد: «من نگاه کردم (و جوانب کار را بررسى نمودم) ديدم نه پشتيبانى دارم نه مدافعى و نه ياورى جز اهل بيتم که راضى نبودم جانشان را به خطر بيفکنم»، اين تعبير نشان مىدهد که تودههاى مردم جذب حکومت وقت شده بودند گروهى از ترس، گروهى از روى طمع يا به سبب کينههاى ديرين در جنگهاى اسلامى و گروه ديگرى از روى غفلت و خوش باورى. بديهى است در چنين شرايطى امام نمىتوانست براى تشکيل حکومت عدل اسلامى که دنباله حکومت پيامبر اکرم(ص) بود قيام کند. از اين رو در ادامه اين سخن مىفرمايد: «لذا چشمان پر از خاشاک خود را بر هم نهادم و همچون کسى که استخوان در گلويش گير کرده باشد آب دهان فرو بردم و با خويشتندارى و فرو بردن خشم در برابر چيزى که از حنظل تلختر و از تيزى تيغ و خنجر بر قلب دردناک تر بود شکيبايى کردم» اشاره به اين دارد که هرگز نبايد سکوت مرا در برابر آن اوضاع، دليل بر رضا گرفت، بلکه من از انحرافها و کژيها که بعد از پيامبر اکرم(ص) در حکومت اسلامى به وجود آمد سخت رنج مىبردم؛ ولى چاره اى جز صبر و سکوت نداشتم. (3)
منابع:
1. تاریج طبری – جلد 2
2. شرح ابن ابی حدید – جلد9
3. میزان الحکمه – جلد 6