کد خبر: 4260623
تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۸
گفتار‌هایی از نهج‌البلاغه / ۱۵

نشانه‌هاى پيشوايان عادل و ستمگر در نهج‌البلاغه

در خطبه ۱۶۴ نهج‌البلاغه امام علی(ع) به سراغ ضوابط کلى و عمومى براى پیشوایان عادل مى‌رود و سپس به ذکر صفات پیشوایان گمراه مى‌پردازد تا از این طریق، مسیر صحیح را به خلیفه نشان دهد.

نهج‌البلاغهامام علی(ع) تنها فردی است كه از ميان همه گذشتگانی كه سخنی از آنها به‌جا مانده، به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده و گفتار او اقيانوس بيكرانه‌ای است كه سخن هيچ مبلغی به پای آن نخواهد رسيد.

سخنانی که در قالب خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌ها گردآوری شده و مفسران دینی تفسیرهایی در رابطه با آن‌ها داشته‌اند که هرکدام از یک دید و سلیقه به این موضوعات پرداخته‌اند، بر این منوال ما در ایکنا بر این شدیم که ابتدا تفسیری از خطبه‌های امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه در اختیار مخاطبان قرار دهیم که برای رسیدن به این هدف از منابع مختلفی مانند شرح ابن ابی حدید – جلد9، تاریج طبری – جلد 3، الغدیر – جلد 6، میزان الحکمه – جلد 6 و سنن ابن داوود – جلد 4  استفاده می‌شود که در ادامه با موضوع «نشانه‌هاى پيشوايان عادل و ستمگر» را می‌خوانید.

امام علی(ع) در بخش اول خطبه 164 نهج‌البلاغه می‌فرماید: «و من كلام له (علیه السلام) لما اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان و سألوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم، فدخل عليه فقال: إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ؟ مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ، وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَمَا صَحِبْنَا، وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ [الْخَيْرِ] الْحَقِّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالا. فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ، فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ. سخنى از آن حضرت(ع) هنگامى كه مردم نزد او گرد آمدند و در آنچه از عثمان ناپسندشان افتاده بود، به وى شكايت كردند و خواستند كه از سوى آنها با عثمان سخن گويد و بخواهد تا خشنودشان سازد، نزد عثمان شد و چنين گفت:

مردم پشت سر من هستند و مرا چون سفيرى از سوى خود به نزد تو فرستاده‌اند. به خدا سوگند، ندانم كه تو را چه گويم. من از چيزى آگاه نيستم كه تو خود آن را ندانى. و تو را به چيزى راه ننمايم كه آن را نشناسى. هر چه ما مى‌دانيم تو نيز مى‌دانى. ما در چيزى از تو پيشى نگرفته‌ايم كه اكنون تو را از آن خبر دهيم. و در جايى با يكديگر خلوت نكرده‌ايم كه تو را از ماجراى آن بياگاهانيم. تو ديده‌اى، چنانكه ما ديده‌ايم و شنيده‌اى آنسان كه ما شنيده‌ايم. با رسول الله (ص) صحبت داشته‌اى، همان گونه، كه ما صحبت داشته‌ايم. فرزند ابو قحافه و فرزند خطاب، به‌كار حق و صواب سزاوارتر از تو نبودند. تو به خويشاوندى از آن دو، به رسول الله(ص) نزديكترى تو به دامادى او مرتبتى يافته‌اى كه آن دو نيافته‌اند. پس خداى را، بر جان خود بترس. نابينا نيستى كه چشمانت بگشايند و نادان نيستى كه چيزى به تو آموزند. راه‌ها روشن است و نشانه‌هاى دين برپاى.»

همان‌گونه كه از شأن ورود خطبه دانستيم مقصود اصلى از آن نصيحت عثمان و هشدار دادن مؤدبانه و دلسوزانه براى جلوگيرى از خلاف كارى‌هاى دستگاه او بوده است و از سه بخش تشكيل شده، بخش اول، خطاب به شخص عثمان است؛ خطاب يک ناصح مشفق به شخصى كه او را بر لب پرتگاه مى‌بيند. در اين بخش امام علی(ع) روى آگاهى‌هاى عثمان به احكام اسلام و سوابق او در خدمت پيامبر اکرم(ص) تكيه كرده تا او را از انحراف و اشتباه باز دارد. در بخش دوم امام علی(ع) يك بحث جامع و كلى درباره پيشوايان عادل و ظالم و ويژگی‌هاى هر يک بيان کرده كه مى‌تواند سرمشقى براى هر زمان و هر مكان باشد و سپس به عثمان هشدار مى‌دهد كه بازيچه دست اطرافيان خود و امثال مروان نشود. در بخش سوم، پاسخى از عثمان نقل شده كه امیرالمؤمنین(ع) بعد از شنيدن آن پاسخ راهكار خروج و نجات از وضع موجود را به او ارائه مى‌کنند ولى افسوس كه اين نصايح در وى مؤثر واقع نشد و حوادث تلخ و دردناك و خشونت بارى به دنبال آن رخ داد.

هنگامى که مردم حيف و ميل عظيم در بيت‌المال و سپردن مقام‌هاى کليدى حکومت اسلامى به دست نااهلان و ظالمان و ستمگران در حکومت عثمان را دیدند، جمعى از اصحاب پيامبر(ص) که در مدينه بودند، نامه‌اى به لشکريان اسلام که در مرزها پراکنده شده بودند نوشتند که مضمونش چنين بود: «شما براى جهاد در راه خداوند متعال و عظمت دين محمد خارج شديد، ولى بدانيد آيين محمد را کسى که در اين جاست خراب کرده، بياييد و آيين او را نجات دهيد.»

در همان زمان که فرياد مردم از ظلم‌های عثمان برخاسته بود گروهى خدمت امام علی(ع) آمدند و براى پايان دادن به وضع موجود از طريق مسالمت‌آميز از آن حضرت خواستند که در جايگاه نماينده و سفير مردم با عثمان سخن بگويد و اتمام حجت کند. سخنان امام(ع) در اين خطبه کاملاً موافق فصاحت و بلاغت و با استفاده از نکات دقيق روان شناسى ايراد شده است تا شايد طرف مقابل بر سر عقل آيد و خطرى که در کمين اوست و جهان اسلام را نيز با سختى‌ها مواجه مى‌کند، دريابد.

امام علی(ع) نخست از علم و آگاهى عثمان به احکام اسلامى در مورد رعايت حقوق مردم و ترک ظلم و ستم سخن مى‌گويد، روشن است که منظور ایشان از اين تعبيرات اين نيست که عثمان در علم و دانش و آگاهى به پاي امام مى‌رسيد; بلکه منظور اين است در مورد حوادثى که روى داده و زشتى ظلم و ستم و لزوم رعايت حقوق مردم عثمان آن چه لازم است مى‌دانست. نه تنها عثمان بلکه افراد عادى نيز از احکام باخبر بودند. اين مسأله از بديهيات بود و به گفته ابن ابى الحديد، کودکان ـ تا چه رسد به عاقلان بزرگسالان ـ صحيح و خطا را در آن مى‌دانستند. (1)

سپس در ادامه اين سخن، امام به سوابق عثمان در اسلام اشاره کرده و براى تأثيرگذاردن بر افکار عثمان وارد مى‌شود و او را با ابوبکر و عمر مقايسه مى‌کند، چرا که آن ها هرگز کارهايى را که عثمان کرد، انجام ندادند. هر چند اشتباهات ديگرى داشتند و در اين جا امام(ع) براى نفوذ در فکر عثمان از وسايل مختلف استفاده مى‌کند تا او را براى پذيرش حق آماده سازد، امام علی(ع) تمام نکات روانشناسى و آيين بلاغت را در اين خطبه در برابر مخاطبش به کار برده است ولى افسوس خليفه سوم چنان در گرداب حکومت فاسد فرو رفته بود که با اين بيانات وافى و شافى نيز نتوانست خود را رهايى بخشد.

امام علی(ع) در پايان اين عبارت از خطبه، سخنانش اوج مى‌گيرد و خليفه را مخاطب قرار داده چنين مى‌گويد: «خدا را! خدا را! (اى عثمان) به جان خود رحم کن، چرا که به خدا سوگند! تو کور نيستى تا بينايت کنند و جاهل نيستى تا تعليمت دهند، زيرا راه ها آشکارند و نشانه‌هاى دين بر پا و روشن! (از خدا بترس و به کار مردم رسيدگى کن).» به اين ترتيب ایشان براى بازگرداندن عثمان به مسير صحيح، از طرق مختلف وارد شد. گاه مى‌فرمايد: تو از حُسن و قبح اين امور آگاهى و گاه مى‌فرمايد: تو همه شنيدنى‌ها را از پيغمبر اکرم(ص) شنيدى و گاه نيز مى‌فرمايد: دست کم مانند خليفه اول و دوم رفتار کن. تو به پيامبر(ص) از آن‌ها نزديک‌ترى و به اين کار سزاوارتر و سرانجام مى‌گويد: راه حق و عدالت روشن است و چشم تو بينا؛ چرا از بى راهه مى‌روى و جان خود را به خطر مى افکنى؟

ولى با تأسف فراوان هيچ يک از اين بيانات دلسوزانه و خيرخواهانه در او اثر نگذاشت و سرانجام شد، آن چه نمى‌بايست بشود.

هنگامى که شخص به ظاهر فهميده‌اى دست به کارهاى خطرناک مى‌زند و انسان آگاهى مى‌خواهد او را از خواب غفلت بيدار کند، بهترين راه آن است که نخست، قلب او را به سوى خود جلب کند و نقاط مثبت او را به او يادآورى، به عنوان نمونه بگويد: «تو داراى فلان پايه تحصيلى هستى، در خانواده آبرومندى مى‌باشى، در ميان مردم سابقه بسيارى دارى و ... » تا او در خود احساس شخصيت کرده و به گوينده اعتماد کند و حاضر به پذيرش شود. سپس او را به امثال و اقرانش مقايسه کند تا به اصطلاح رگ غيرت او به حرکت درآيد و سرانجام نسبت به خطرهايى که در پيش رو دارد به او هشدار دهد.

امام علی(ع) که استاد فصيحان و بليغان جهان است و با رموز و پيچ و خم مسائل تربيتى و روانى آشناست، تمام اين نکات را در اين جا به عثمان يادآور شد و فرمود: تو هم داماد پيامبرى و هم از نظر خويشاوندى از خليفه اول و دوم به او نزديک‌تر، سابقه تو در اسلام زياد است و سال‌ها هم نشين پيامبر(ص) بودى و مسائلى را که من مى‌خواهم براى تو بازگو کنم، چيزى نيست که بر کسى مخفى باشد، سخن از ظلم دستگاه تو و حيف و ميل بيت‌المال و از ميان بردن حقوق مردم است.

ولى خليفه سوم، چنان گرفتار خيالات واهى و در چنگال اطرافيانش بود که نتوانست نصيحت اين ناصح مشفق و معلم دلسوز را بپذيرد و خود را رها کند. از آن چه گفته شد روشن مى‌شود که تعبيرات اين خطبه، براى عثمان فضيلتى به شمار نمى‌آيد.(2)

امیرالمؤمنین(ع) در بخش دوم این خطبه می‌فرماید: « فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ. وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً؛ وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) يَقُولُ يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لَا عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا. وَ إِنِّي أَنْشُدُكَ اللَّهَ [أَنْ] أَلَّا تَكُونَ إِمَامَ هَذِهِ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ: يُقْتَلُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا وَ يَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا، فَلَا يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً. فَلَا تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ. فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ كَلِّمِ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ. فَقَالَ (علیه السلام): مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلَا أَجَلَ فِيهِ، وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ. بدان، كه بهترين مردم در نزد خداوند، پيشواى دادگرى است كه خود هدايت يافته و مردم را هدايت نمايد. سنت شناخته شده را برپاى دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند. سنت‌ها روشن است و نشانه‌هايش برپاست و بدعت‌ها آشكار است و نشانه‌هايش برپا. بدترين مردم در نزد خداوند پيشوايى ستمگر است كه خود گمراه است و سبب گمراهى ديگران شود. سنتى را، كه مردم فرا گرفته‌اند، بميراند و بدعتى را كه متروک افتاده زنده كند. من از رسول الله (ص) شنيدم كه مى‌گفت: در روز قيامت پيشواى ستمگر را مى‌آورند، هيچ ياورى ندارد و كس عذرخواه او نيست، در جهنمش مى‌افكنند و او چون سنگ آسيابى كه مى‌چرخد در جهنم بچرخد. سپس، در قعر جهنم به زنجيرش مى‌كشند. به خدا سوگندت مى‌دهم، چنان مكن كه پيشواى مقتول اين امت گردى. زيرا گفته مى‌شد از رسول الله(ص) كه «در اين امت پيشوايى كشته مى‌شود و در كشت و كشتار  تا روز قيامت به روى امت گشوده مى‌شود و كارها را بر آنان مشتبه مى‌كند. پس بذر فتنه‌ها پراكنده گردد و مردم حق از باطل نشناسند و در كشاكش آن فتنه‌ها با يكديگر بستيزند و آشوب كنند و كارشان به هرج و مرج كشد. در اين سال‌هاى پيرى و سراشيب عمر براى مروان چون مركبى مباش، كه به هر سو كه خواهد تو را براند. عثمان گفت: با مردم سخن بگوى و بخواه كه مرا مهلت دهند. تا از عهده ستمى كه بر آنان رفته است برآيم. على(ع) گفت: آنچه در مدينه است نيازى به مهلت ندارد و آنچه در خارج مدينه است چندان مهلت بايد كه فرمان تو به آنجا رسد.»

امام علی(ع) در اين بخش از خطبه به سراغ ضوابط کلى و عمومى براى پيشوايان عادل مى‌رود و سپس به ذکر صفات پيشوايان گمراه مى پردازد تا از اين طريق، مسير صحيح را به خليفه نشان دهد.

ایشان نخست بر اين موضوع مهم انگشت مى‌گذارد که برترين بندگان خدا امام عادل است چرا چنين نباشد، در حالى که از رسول خدا(ص) چنين روايت شده: «عَدْلُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سِتِّينَ سَنَةً قِيَامَ لَيْلِهَا وَ صِيامِ نَهَارِهَا; يک ساعت، اجراى عدالت بهتر از عبادت شصت سال است که هر شب به نماز مشغول باشد و همه روزها به روزه داشتن» و بعد ويژگى‌هاى امام عادل را بيان مى‌کند؛ نخست اين که او از طريق قرآن و وحى و عقل سليم هدايت يافته و سپس مردم را به راه راست و صراط مستقيم هدايت مى‌کند؛ چون برنامه‌هاى سازنده فرهنگى از مهم‌ترين وظايف پيشواى عادل است و در سومين و چهارمين وصف، اقامه سنت‌هاى معلوم و اماته بدعت‌هاى مجهول را مى‌شمرد؛ زيرا امام عادل بايد برنامه‌ريزى دقيقى داشته باشد که سنت‌هاى حسنه به فراموشى سپرده نشود و پاکى و تقوا و آگاهى و تعاون بر نيکى‌ها و امر به معروف و نهى از منکر همچنان در صحن جامعه آشکار و مورد توجه باشد و به عکس، بدعت‌هاى زشت و خرافات و اختلافات و کشمکش‌ها و خلاصه آن چه را پيغمبران الهى با زحمت‌هاى فراوان از بين امت‌هاى الهى برچيدند، دوباره زنده نشود و به ويژه تصريح مى‌فرمايد: «سنت‌ها و بدعت‌ها همه نشانه دارد. نشانه سنت‌ها امنيت و آرامش اجتماع، شکوفايى استعدادها و توجه مردم به معنويات است و به عکس، نشانه بدعت‌ها، نابسامانى، اختلاف، آلودگى‌ها و پيوستن به خرافات است.»

ويژگى‌هاى پيشواى ظالم (امام جائر) درست نقطه مقابل امام عادل است. او هم خودش گمراه است و هم مردم را به گمراهى مى‌کشاند، هم سنت‌هاى الهى را به فراموشى مى‌سپارد و هم بدعت‌هاى فراموش شده را زنده مى‌کند و مى‌دانيم متأسفانه برنامه‌اى را که خليفه سوم و دار و دسته او در مورد تقسيم پست‌هاى حکومت اسلامى و بيت‌المال دنبال مى‌کردند، منطبق بر همين ويژگى‌هاى امام جائر بود. سپس به نقطه مقابل آن اشاره فرموده، مى‌گويد: «بدترين مردم نزد خداوند پيشواى ستمگرى است که هم خود، گمراه است و هم مردم به وسيله او گمراه مى‌شوند، کسى که سنت‌هاى مورد قبول را از ميان برده و بدعت‌هاى متروک را زنده کرده است».

بديهى است زمانى پايه‌هاى عدالت در جامعه محکم مى‌شود که سنن الهى که ضامن خير و سعادت انسان‌هاست زنده شود و بدعت‌هايى که مردم را به فساد و تباهى و ظلم و تبعيض مى‌کشاند متروک شود. پيشوايى که عکس اين کار انجام مى‌دهد، به طور طبيعى غرق ظلم و فساد و تباهى خواهد شد و بدترين خلق خداست چرا که نه تنها خود را تيره بخت مى‌کند، بلکه جامعه‌اى را به بدبختى و تيره روزى مى‌کشاند.

امام علی(ع) در ادامه اين سخن، حديث تکان دهنده‌اى از پيغمبر اکرم(ص) نقل مى‌کند و مى‌فرمايد: «من از رسول خدا(ص) شنيدم که مى‌فرمود: روز قيامت، پيشواى ستمکار را حاضر مى‌کنند؛ در حالى که نه ياورى با اوست و نه عذرخواهى، سپس او را در آتش دوزخ مى‌افکنند و همچون سنگ آسيا در آن، به گردش در مى‌آيد آن گاه او را در قعر دوزخ به زنجير مى‌کشند» سپس به نکته مهمی در ارتباط با آينده عثمان اشاره مى‌کند و شديداً به او هشدار مى‌دهد و مى‌فرمايد: «من تو را به خدا سوگند مى‌دهم نکند تو همان پيشواى مقتول اين امت باشى، چراکه گفته مى‌شد پيغمبر اکرم(ص) مى‌فرمود: در اين امت، پيشوايى به قتل مى‌رسد که بعد از آن درهاى کشتار و جنگ به روى اين امت تا قيامت گشوده خواهد شد!» گرچه امام(ع) گوينده اين سخن را معرفى نفرموده، ولى روشن است که او کسى جز پيامبراکرم(ص) نمى‌تواند باشد و اين همان پيش بينى دقيقى است که پيامبر(ص) فرموده بود که مظالم و ستم‌ها سبب کشته شدن عثمان شد و به دنبال آن و به بهانه خون عثمان کشت و کشتار و جنگ و جدال‌هاى عظيمى به وقوع پيوست و آثار و تبعات آن را حتى در عصر خود به سبب اختلافاتى که در ميان مسلمين باقى مانده مشاهده مى‌کنيم.(3)

شاهد اين سخن، حديثى است که در سنن ابن داود از پيامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «من درباره امتم از پيشوايان گمراه مى‌ترسم؛ زيرا هنگامى که (به خاطر اين پيشوايان) شمشير در امت من گذارده شود تا روز قيامت برداشته نخواهد شد.» به دنبال اين سخن، امام(ع) به شرح بيشترى درباره کلام پيامبر پرداخته و مى‌فرمايد: «امور اين امت را بر آن‌ها مشتبه مى‌کند، فتنه و فساد را در ميان آنان گسترش مى‌دهد؛ به گونه‌اى که حق را از باطل تمييز نمى‌دهند و به سختى در آن فتنه غوطه‌ور مى‌شوند و به شدت درهم آميخته و فاسد خواهند شد» .

سپس امام علی(ع) به مهم‌ترين عامل انحراف عثمان ـ که تمام تيره روزى‌هاى او از آن نشئت گرفت يعنى تسليم بى‌قيد و شرط بودن در برابر مروان ـ اشاره کرده، چنين مى‌فرمايد: «مبادا مرکب راهوار مروان شوى (و زمام خود را به دست او بسپارى) تا تو را هر جا مى‌خواهد ببرد; آن هم بعد از اين سن و سال و گذراندن عمر (و تجربيات فراوان)» بى شک، مروان بن حکم، مهم‌ترين نقش را در حکومت عثمان داشت به گونه‌اى که کارها مطابق ميل او پيش می‌رفت حتى زمانى که عثمان، نصايح امام(ع) را شنيد و تصميم بر عذرخواهى از مردم گرفت، مروان شديداً به مخالفت برخاست و مانع جبران خطاهاى او شد و در حقيقت، آتش خشم مردم را شعله ورتر ساخت و سبب قتل عثمان شد و چه بسا اين کار حساب شده بود به اين اميد که بعد از عثمان، معاويه يا خودش به خلافت برسد.(4)

هنگامى که سخن امام علی(ع) به اين جا رسيد، عثمان سخت متأثر شد و به حضرت عرض کرد: «بامردم سخن بگو و از آنان بخواه به من مهلت دهند تا از حقوق (از دست رفته) آن‌ها رهايى يابم» امام(ع) در پاسخ او سخن جامع و پرمعنا و کوتاهى ذکر کرد، فرمود: «آن چه مربوط به مدينه است مهلتى در آن نيست و آن چه مربوط به بيرون مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آن‌هاست» اشاره دارد به اين که مهلت در اين گونه موارد (که مخصوصاً جنبه حاد دارد و ممکن است منشأ شورش‌هاى عظيمى شود)، معنا ندارد، علاوه بر اين که مهلت گرفتن، معمولاً براى تهيه مقدمات است و براى بازگرداندن حقوق مردم به آن‌ها مقدماتى لازم نيست. آن چه در مدينه است، دستور آن فوراً صادر مى‌شود که از ظالمان بگيرند و به مظلومان بدهند و آن چه در نقاط دوردست است کافى است که دستور آن صادر شود و با پيک سريع فرستاده شود.

بيان مذکور ممکن است اشاره به اين نکته باشد که سياست بازان حرفه‌اى هنگامى که در تنگناها قرار مى‌گيرند براى فرار از زير بار مسئوليت، به دفع الوقت متوسل مى‌شوند و از طرف مقابل، مهلت مى‌خواهند به اين اميد که در اين فرصت، آتش جوش و خروش او خاموش شود يا بتوانند با يک ضربه کارى طرف را از ميدان بيرون کنند؛ امام(عليه السلام) جلوى اين کار را با گفتار پر معناى خود مى‌گيرد و عثمان را وادار به تسليم مى‌کند.

در تاريخ آمده است که عثمان در مقابل اين سخن تسليم شد ولى تقاضا کرد که در مورد مدينه فقط سه روز به او مهلت داده شود. امام(ع) فرمود مانعى ندارد و از نزد عثمان بيرون آمد و به مردمى که در انتظارش بودند آن چه را گذشته بود خبر داد و قراردادى ميان آن‌ها و عثمان مرقوم داشت که در آن به عثمان سه روز مهلت داده شده بود تا حقوق پايمال شده را به جايگاه اصليش برگرداند و فرماندارانى را که مورد نفرت مردم بوده‌اند، عزل کند. از او در اين نامه عهد و پيمان بسيار محکمى گرفت و گروهى از مهاجران و انصار را گواه آن قرار داد و به دنبال آن مردم دست از عثمان کشيدند و به سراغ کارشان رفتند به اميدى که به زودى به عهد و پيمان خود وفا کند غافل از اين که او مى‌خواست در اين سه روز آماده نبرد با مخالفان شود و سلاح جمع آورى کند و او لشکر عظيمى از بردگان خمس (خمس غنايم) آماده ساخت. هنگامى که سه روز گذشت، ديدند همه چيز بر سر جاى خود مانند سابق است و همين امر، باعث شورش شديد مردم بر ضد عثمان شد.(5)

منابع: 
1.  شرح ابن ابی حدید – جلد9
2.  تاریج طبری – جلد 3
3.  الغدیر – جلد 6
4.  میزان الحکمه – جلد 6 
5.  سنن ابن داوود – جلد 4  

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha