در گوشهای از اردوگاه تکه سنگ بزرگی بود. به طرف آن رفتم و سر در بالین گرفتم و میگریستم. نمیدانم چقدر آنجا بودم. برای لحظهای دستان پر از مهری که دستهایم را لمس میکرد، مرا به خود آورد. در تصویر مات قطرات اشکم، چهره حاج آقا ابوترابی را دیدم. به من نگاه میکرد؛ نگاهی عمیق و پدرانه.
کد خبر: ۴۱۴۵۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۵
امامعلی کونانی از آزادگان کوهدشتی با اشاره به اینکه در دوران اسارت تمام اسرا رنج گرسنگی و تشنگی را میکشیدند، گفت: وقتی از اسارت برگشتم خانوادهام قبول نمیکردند که من زنده باشم و میگفتند پسر ما شهید شده و او را در بهشت زهرا خاک کردیم.
کد خبر: ۴۰۷۸۵۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۲۷