به گزارش ایکنا، 24 آبان سالروز وفات مفسر گرانقدر قرآن کریم، مرحوم علامه طباطبایی، است. ایشان با بهکارگیری روش تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر المیزان را در 20 جلد به زبان عربی تألیف کردند که جزء آثار ماندگار است. همچنین در علم فلسفه در حوزه تحول ایجاد کردند و شاگردانی را پرورش دادند که مبانی انقلاب اسلامی مأخوذ از آرا و اندیشههای آنان است؛ هرچند برخی نتوانستند درس و بحث فلسفی ایشان را تحمل کنند. ایکنا با هدف تبیین بیشتر برخی موضوعات درباره فعالیت تفسیری، اخلاقی، تربیتی و فلسفی علامه طباطبایی با آیتالله محمدباقر تحریری، استاد درس خارج حوزه علمیه و عضو شورای عالی حوزههای علمیه تهران، گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانید.
ایکنا ـ شما چگونه با علامه طباطبایی آشنا شدید؟
مرحوم ابوی ما روحانی و از شاگردان اولیه مرحوم علامه طباطبایی در مسائل اخلاقی و تربیتی بود و تا پایان عمر با مرحوم علامه طباطبایی ارتباط داشت؛ سال 1348 یا 1349 به حوزه قم مشرف شدم؛ والد ما توصیه کردند به حضرت معصومه(س) توسل کن و از ایشان موفقیت علمی و دینی طلب کن و وقتی به قم مشرف شدم، به حضرت امام رضا(ع) و خواهر گرامی ایشان، حضرت معصومه(س)، توسل کردم، زیرا در دوره جوانی صفای باطن انسان بیشتر است.
ابتدا با مرحوم آیتالله سعادتپرور، از شاگردان تربیتی علامه طباطبایی، آشنا شدم و یگانه شاگردی بود که راه و رسم علامه را در مسائل عرفانی و تربیتی و اخلاقی ادامه داد. مرحوم آیتالله سعادتپرور از رفقای قدیمی پدر بنده بودند و لطف کردند مرا پذیرفتند و بعد از یکی دو ماه، ما را با علامه مرتبط کردند تا از نظر تربیتی زیر نظر ایشان باشم؛ البته بنده در ضمن جلسات خصوصی معنوی و تربیتی در محضر آیتالله سعادتپرور برای گرفتن دستورالعملهای کلی تربیتی و رشد معنوی خدمت علامه میرسیدیم، همچنین برای اینکه ارتباط با ایشان قویتر شود، در جلسات پنجشنبه و جمعه ایشان هم شرکت کردیم؛ هر چند از نظر علمی و سنی با سایر فضلا تناسب نداشتم ولی حتی وقتی ایشان تابستان به مشهد میرفتند، جلسات پرسش و پاسخ برگزار میکردند و در این جلسات هم شرکت میکردم و به منش و سلوک علامه علاقهمند شده بودم.
ایکنا ـ شیوه سلوکی و عرفانی علامه طباطبایی متأثر از چه مکتبی و چه کسانی بود؟
مرحوم علامه طباطبایی از شاگردان مبرز مرحوم آقای قاضی طباطبایی بودند و مرحوم آقای قاضی و استادان و شاگردان ایشان وقتی متوجه میشدند که فرد زمینه دریافت دستورالعملی را در مسیر بندگی و عبادت و عرفان دارد، سلسله دستوراتی را برای تقویت علمی و معنوی شاگردان ارائه میکردند که به دستگاه و مکتب تربیتی مشهور است. مرحوم آقای قاضی شاگرد مرحوم سیداحمد کربلایی بود و مرحوم سیداحمد شاگرد تربیتی مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی بود؛ ملاحسینقلی از پرشاگردترین استاد عرفان در نجف بودند و تأثیر خاصی بر شاگردانشان داشتند و چند شاگرد خاص تربیت کردند که آسیداحمد کربلایی و شیخ احمد بهاری سرآمد بودند و هر کدام شاگردان دیگری را تربیت کردند.
مرحوم سیداحمد کربلایی از فقهای برجسته بود تا جایی که میرزای بزرگ احتیاطات(احتیاطات فقهی) خود را به ایشان ارجاع میدادند. البته او نپذیرفت، ولی این نشان میدهد که آن مرحوم چقدر مورد توجه بزرگان حوزه نجف بود. علامه طباطبایی و آیتالله بهجت شاگردان مرحوم کربلایی، آقای قاضی و مرحوم حداد بودند و علامه از همه برجستهتر بود و مرتب دستورات تربیتی، اخلاقی و عرفانی را از اساتید خود دریافت میکرد.
ایکنا ـ چه شد که علامه به سمت فقه و اصول و مرجعیت نرفتند و تفسیر و فلسفه را انتخاب کردند؟
همانطور که ایشان در زندگینامه خودنوشت فرمودند، وقتی وارد حوزه قم شدند، دیدند حوزه از دو چیز تهی است؛ قرآن و مباحث عقلی و فلسفی؛ ایشان از نجف به تبریز رفتند و 10 سال در آنجا زندگی کردند و از نظر اقتصادی در مضیقه بودند. در آنجا با افکار تهاجمی ملحدان و نحلههای سوسیالیسم مواجه شدند لذا بر این باور بودند که باید در برابر انها ایستاد. از این رو به دقاع عقلانی و فلسفی از دین پرداختند.
ایشان مسائل اعتقادی را اساس و احکام فقهی را در فرع اعتقادات میدانستند؛ لذا وارد این شاخه علمی شدند و کتب درسی را تألیف کردند که معروفترین آنها بدایه الحکمه و نهایه الحکمه است. علاوه بر این بر اسفار ملاصدرا حواشی نوشتند که درباره فلسفه است و از جمله کارهای مهم علامه ورود به فلسفه جدید از طریق شبهات مارکسیستها بود. با ورود شهید مطهری به تهران ایشان با هجمه فکری و شبهات مارکسیستها روبهرو شدند. لذا به علامه پیشنهاد دادند که جلساتی را در برابر افکار این گروهها و مکاتب که رواج زیادی هم در کشورهای مختلف داشت ایجاد کنند و همین مجلس سبب شد تا علامه دست به کار شدند و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را نوشتند.
مباحث این کتاب در جلساتی بین علامه و شهید مطهری دنبال شد و شهید مطهری در 4 جلد بر کتاب روش رئالیسم علامه پاورقی نوشتند که کتاب پرباری است و مباحث آن متفاوت از مباحث قدیم فلسفی است؛ زیرا مثلاً ملاصدرا از هستیشناسی شروع کرده، ولی مباحث فلسفی جدید از علم و ارزش علم شروع شده است.
علامه در مورد تفسیر قرآن احساس خلأ کردند. قرآن منبع اصلی دین است و باید در حوزه محور باشد و در زندگی مسلمین هم جریان داشته باشد؛ ایشان احساس کردند که اکنون قرآن در حوزه محور نیست. مباحث قرآنی وجود داشت، ولی محوریت نداشت؛ ایشان تفسیر را از تبریز شروع کردند، ولی وقتی وارد حوزه قم شدند با جدیت به تفسیر پرداختند که ماحصل آن تفسیر المیزان است. علامه شاگردانی را چون شهید مطهری، علامه مصباح و آیتالله جوادی آملی، مرحوم حسنزاده آملی و آیت الله مکارم و امینی در فلسفه و تفسیر پرورش داد.
ایشان صاحب مکتب بود و مباحث را با روش عمیق و جذاب مطرح میکرد که این مباحث مورد توجه صاحبنظران است و به تعبیر شهید مطهری، علامه بعد از 100 سال شناخته خواهد شد. ایشان فرمود هر چه از معارف قرآنی بهره بردهایم در المیزان ریشه دارد. بنابراین جایگاه این دو رشته در حوزه بنیادین است، زیرا فلسفه تقویت عقلانیت است که حرکت انبیا در این راستا بود و بعد از اینکه اصل دین پذیرفته شد، باید منبع اصلی دین هم در بین مردم رواج یابد که قرآن کریم این منبع اصلی است.
ایکنا ـ روش تفسیر علامه طباطبایی چه بود؟
به صورت عقلایی و متعارف وقتی بخواهیم حرف گویندهای را خوب بفهمیم، باید به سایر سخنان او توجه کنیم. مرحوم علامه طباطبایی طبق همین روش عقلایی وارد تفسیر شدند. قرآن فرموده است من بیان و نور و هدایت هستم. وقتی قرآن نور و بیان است معنا ندارد که نورانیت و هدایت اولیه را نداشته باشد و چیز دیگری آن را بیان و روشن کند. عدهای این منطق علامه را نفهمیدهاند ولو اینکه مدعی علم هستند. آنان خیال میکنند که اول به قرآن رجوع میکنیم که به معنای بینیازی از اهل بیت(ع) است. بعد از درک ادله عقلیه در اثبات وجود خدا و حکمت او و اینکه انسان را حکیمانه و برای اهداف خاص آفریده است، باید مسیر این اهداف را با وجود راهبری آگاه طی کنیم. لذا باید به سراغ منبع اصلی دین، قرآن کریم، برویم، زیرا حجیت قرآن کریم و نبوت پیامبر با دلایل عقلی قابل اثبات است.
قرآن فرموده که کلام پیامبر(ص) حجت است و هرچه بگوید پیروان او باید عمل کنند؛ قرآن میفرماید که بیان و فرقان و نور و هدایت برای متقین و نیز روشنگر اصلی در دستیابی به مقاصد الهی است و ما را به روشنگر بعدی یعنی پیامبر(ص) و ائمه(ع) هدایت میکند. بنابراین با این روش عقلایی ابتدا باید به قرآن کریم در فراگیری معارف اولیه رجوع کنیم و بعد در معارف جزئیه به سراغ کلام پیامبر(ص) برویم. لذا حجت بودن کلام الهی، ابتدا از سخنان ائمه(ع) آغاز نمیشود، بلکه کلمات ائمه(ع) بر حسب ظاهر خارج از قرآن است. در این روش قرآن مبین و هدایتگر است و دستور داده که از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) تبعیت کنیم و وقتی به این دستورات قرآن عمل شود، فرمایش ائمه(ع) نیز داخل دستورات قرآن قرار خواهد گرفت.
تفسیر به معنای بازکردن فرمایش و کلام گوینده بدون نیاز به مراجعه به کلامی خارج از قرآن است. لذا علامه طباطبایی وقتی خواست یک آیه را تفسیر کند از آیه و آیات مشابه بهره گرفت و این به معنای تفسیر قرآن به قرآن است. تفسیر یعنی باز کردن کلام گوینده و بدین منظور باید از کلام دیگر او(گوینده) استفاده کنیم. ضمن اینکه ائمه(ع) فرمودند برای سنجش صحت و سقم کلمات به قرآن رجوع کنید و اگر چیزی به ما نسبت داده شد ولی با قرآن مخالف بود آن را به دیوار بزنید.
علامه طباطبایی سرسپرده ائمه(ع) بود و در تفسیر قرآن از روش آنان تبعیت کرد، زیرا فرمودند که کلمات ما را به قرآن ارجاع دهید. ائمه(ع) بارها برای اثبات کلمات و نظراتشان به قرآن استناد میکردند و وقتی در مورد آیه وضو از ایشان سؤال شد، به آیه «مکان الباء در کلمه بِرُؤُسِکمْ»(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَ أَیدِیکمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلَى الْکعْبَینِ ...) ارجاع دادند. بنابراین ائمه(ع) مرجعیت اولیه قرآن را مسلم دانستند و کلیات قطعی قرآن را درک میکنیم و در پرتو آن به سایر آیات مراجعه میکنیم و به درک مفهوم سخن خدا پی میبریم؛ از جمله مسائلی که از قرآن میفهمیم حجیت سخنان پیامبر و ائمه است، زیرا قرآن فرموده که از خدا، رسول و اولی الامر اطاعت کنید. اولی الامر کیست؟ باید معصوم باشد زیرا اطاعت از اولی الامر برابر با اطاعت از خدا و پیامبر(ص) است.
ایکنا ـ به تأثیر علامه طباطبایی در تفسیر و فلسفه اشاره کردید. ایشان فلسفه را در دورهای شروع کردند که خط قرمز بود و برخوردهایی با درس و بحث فلسفی ایشان و سبب تعطیلی درس شد. چرا؟
مباحثه و نقد و رد نظرات در حوزه یک مسئله محوری است یعنی افراد باید آزادانه و البته روشمند و مبتنی بر یکسری ادله به نقد نظرات دیگران بپردازند که خود قرآن کریم هم فرموده است: ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ؛ مجادله احسن یعنی اینکه انسان با تمسک به دلایل عقلی و منطقی و حقیقتمحور سخنی را بپذیرد و رد کند. بنابراین کسانی که با علامه برخورد کردند و درس فلسفه ایشان را تعطیل کردند چنین درکی نداشتند و به منطق فلسفی او توجه نداشتند. خیال میکردند که مباحث و تفکر عقلی و فلسفی روشی در برابر مکتب اهل بیت(ع) و ضد دین است. لذا با فلسفه مخالفت داشتند و این موضوع دامنزده شد تا به زمان آیتالله بروجردی رسید.
آیتالله بروجردی مرجع تقلید و حاکم شرع بود و برای جلوگیری از درگیری و تشتت از علامه درخواست کردند که اگر صلاح است تعطیل کنند و علامه درس را تعطیل کردند؛ طبق شنیدههای بنده، علامه به ،یتالله بروجردی پیغام دادند که بنده شما را ولی مسلمین میدانم و اگر دستور دهید اطاعت میکنم، ولی باید مباحث فلسفی و عقلی تقویت شود تا حقانیت دین اثبات شود. مرحوم آیتالله بروجردی جواب داده بودند که فلسفه خواندهام ولی فضای کنونی مناسب نیست. اگر شما این کار را وظیفه میدانید طبق تشخیص خود عمل کنید. این دو عالم بزرگوار به صورت منطقی و استدلالی با هم مواجه شدند و علامه بعد از مدتی که درس تعطیل شد به روشها و انحای مختلف مباحث فلسفی خود را تداوم بخشید.
گفتوگو از علی فرجزاده
انتهای پیام