دوره مجازی آموزش سبک زندگی و تفسیر قرآن کریم، به همت حجتالاسلام والمسلمین عبدالامیر سلطانی به بیان نکات تفسیری و سبک زندگی آیات قرآن به ترتیب صفحات قرآن میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید نکات سبک زندگی و تفسیری صفحه بیست و چهارم قرآن کریم است:
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155) الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (156) أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)
در زمينه مسئله آزمايش الهى بحث فراوان است، نخستين سؤالى كه به ذهن مىرسد اين است كه مگر آزمايش براى اين نيست كه اشخاص يا چيزهاى مبهم و ناشناخته را بشناسيم و از ميزان جهل و نادانى خود بكاهيم؟ اگر چنين است خداوندى كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه كس و همه چيز آگاه است، غيب آسمان و زمين را با علم بىپايانش مىداند، چرا امتحان مىكند؟ مگر چيزى بر او مخفى است كه با امتحان آشكار شود؟! پاسخ اين سؤال مهم را در اينجا بايد جستجو كرد كه مفهوم آزمايش و امتحان در مورد خداوند با آزمايشهاى ما بسيار متفاوت است.
آزمايشهاى ما براى شناخت بيشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمايش الهى در واقع همان «پرورش و تربيت» است.
توضيح اينكه در قرآن متجاوز از بيست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است، اين يك قانون كلى و سنت دائمى پروردگار است كه براى شكوفا كردن استعدادهاى نهفته (و از قوه به فعل رساندن آنها) و در نتيجه پرورش دادن بندگان آنان را مىآزمايد، يعنى همانگونه كه فولاد را براى استحكام بيشتر در كوره مىگدازند تا به اصطلاح آبديده شود، آدمى را نيز در كوره حوادث سخت پرورش مىدهد تا مقاوم شود.
در واقع امتحان خدا به كار باغبانى پر تجربه شبيه است كه دانههاى مستعد را در سرزمينهاى آماده مىپاشد، اين دانهها با استفاده از مواهب طبيعى شروع به نمو و رشد مىكنند، تدريجا با مشكلات مىجنگند و با حوادث پيكار مىکنند، در برابر طوفانهاى سخت و سرماى كشنده و گرماى سوزان ايستادگى به خرج مىدهند تا شاخه گلى زيبا يا درختى تنومند و پر ثمر بار آيد كه بتواند به زندگى و حيات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
قرآن مجيد به اين حقيقت در جاى ديگر تصريح كرده مىگويد: «وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»: او آنچه را شما در سينه داريد مىآزمايد تا دلهاى شما كاملا خالص شود و او به همه اسرار درون شما آگاه است (آل عمران، 154).
امير مؤمنان على(ع) تعريف بسيار پر معنى در زمينه فلسفه امتحانات الهى دارد مىفرمايد: «و إنْ كانَ سبحانه أعلَمَ بهِم مِن أنفسِهِم ، و لكنْ لِتظْهرَ الأفعالُ الّتي بِها يُستَحَقُّ الثّوابُ و العِقابُ »: گرچه خداوند به روحيات بندگانش از خودشان آگاهتر است ولى آنها را امتحان مىكند تا كارهاى خوب و بد كه معيار پاداش و كيفر است از آنها ظاهر شود.
يعنى صفات درونى انسان به تنهايى نمىتواند معيارى براى ثواب و عقاب گردد مگر آن زمانى كه در لابه لاى اعمال انسان خودنمايى كند، خداوند بندگان را مىآزمايد تا آنچه در درون دارند در عمل آشكار كنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و كيفر او شوند.
اگر آزمايش الهى نبود اين استعدادها شكوفا نمىشد و ميوههاى اعمال بر شاخسار درخت وجود انسان نمايان نمىشد و اين است فلسفه آزمايش الهى در منطق اسلام.
در آيه نمونههايى از امورى كه انسان با آنها امتحان مىشود بيان شده است از قبيل: ترس، گرسنگى، زيانهاى مالى، و مرگ ... ولى وسائل آزمايش خداوند منحصر به اينها نيست بلكه امور ديگرى نيز در قرآن به عنوان وسيله امتحان آمده است، مانند فرزندان، پيامبران، و دستورات خداوند، حتى بعضى از خوابها ممكن است از وسایل آزمايش باشد: شرور و خيرها نيز از آزمايشهاى الهى محسوب مىشوند: (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ) (انبياء، 35).
بنا بر اين مواردى كه در آيه شمرده شده جنبه انحصارى ندارد، هر چند از نمونههاى روشن و زنده آزمايشهاى الهى است.
در اينجا سؤال ديگرى پيش مىآید و آن اينكه: راه موفقيت در اين آزمايشها چيست؟
پاسخ اين سؤال را قسمت آخر آيه مورد بحث و آيات ديگر قرآن میدهد:
1- نخستين و مهمترين گام براى پيروزى همان است كه در جمله كوتاه و پر معنى و بشر الصابرين در آيه فوق آمده است، اين جمله با صراحت میگويد:
رمز پيروزى در اين راه، صبر و پايدارى است و به همين دليل بشارت پيروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت میدهد.
2- توجه به گذرا بودن حوادث اين جهان و سختيها و مشكلاتش و اينكه اين جهان گذرگاهى بيش نيست عامل ديگرى براى پيروزى محسوب مىشود كه در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا باز میگرديم) آمده است. اصولا اين جمله كه از آن به عنوان «كلمه استرجاع» ياد میشود، عصارهاى است از عاليترين درسهاى توحيد و انقطاع الى اللَّه و تكيه بر ذات پاک او در همه چيز و در هر زمان، و اگر میبينيم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت اين جمله را با الهام گرفتن از قرآن مجيد تكرار میكردند براى اين بوده است كه شدت مصيبت آنها را تكان ندهد و در پرتو ايمان به مالكيت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوى او، اين حوادث را در خود هضم كنند.
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159)
«جلال الدين سيوطى» در «اسباب النزول» از ابن عباس چنين نقل میكند:
كه چند نفر از مسلمانان همچون «معاذ بن جبل» و «سعد بن معاذ» و «خارجة بن زيد» سؤالاتى از دانشمندان يهود پيرامون مطالبى از تورات (كه ارتباط با ظهور پيامبر ص داشت) كردند، آنها واقع مطلب را كتمان كرده و از توضيح خوددارى كردند، آيه فوق در باره آنها نازل شد.
موضوعى كه از دير زمان باعث حقكشیهاى فراوان در جوامع انسانى گرديده و اثرات مرگبار آن تا امروز هم ادامه دارد مساله كتمان حق است، آيات فوق گرچه در حادثه خاصى نازل شد ولى ـ همانگونه كه گفتيم ـ بدون شک حملات آن متوجه همه كسانى است كه سهمى در اين كار دارند.
تهديد و مذمتى كه در آيه مورد بحث نسبت به كتمانكنندگان حق آمده در قرآن منحصر به فرد است، چرا چنين نباشد؟ مگر نه اين است كه اين عمل زشت میتواند امتها و نسلهايى را در گمراهى نگهدارد؟ همانگونه كه اظهار حق میتواند مايه نجات امتها بشود.
انسان فطرتا خواهان حق است و آنها كه حق را كتمان میكنند در واقع جامعه انسانى را از سير تكامل فطرى باز میدارند.
اگر به هنگام ظهور اسلام و بعد از آن، دانشمندان يهود و نصارى در مورد بشارتهاى عهدين افشاگرى كامل كرده بودند و آنچه را در اين زمينه خود میدانستند در اختيار ساير مردم میگذاردند ممكن بود در مدت كوتاهى هر سه ملت زير يک پرچم گرد آيند و از بركات اين وحدت برخوردار شوند.
كتمان حق مسلما منحصر به كتمان آيات خدا و نشانههاى نبوت نيست بلكه اخفاى هر چيزى كه مردم را میتواند به واقعيتى برساند در مفهوم وسيع اين كلمه درج است.
حتى گاه سكوت در جايى كه بايد سخن گفت و افشاگرى كرد، مصداق كتمان حق میشود و اين در موردى است كه مردم نياز شديدى به درک واقعيتى دارند و دانشمندان آگاه میتوانند با بيان حقيقت اين نياز مبرم را برطرف سازند.
به تعبير ديگر افشا كردن حقايق در مسائل مورد ابتلاى مردم، مشروط به سؤال نيست، و اينكه نويسنده تفسير المنار در ذيل آيه مورد بحث از بعضى نقل كرده: كتمان مخصوص جايى است كه سؤال از چيزى شود درست به نظر نمیرسد.
به خصوص اينكه قرآن تنها از مساله كتمان سخن نمیگويد، بلكه بيان و تبيين حقايق را نيز لازم میشمرد و همين اشتباه شايد سبب شده كه جمعى از دانشمندان از بازگو كردن حقايق لب فرو بندند به عذر اينكه كسى از آنها سؤالى نكرده است، در حالى كه قرآن مجيد مىیگويد: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ:" خداوند از كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده پيمان گرفته است كه آن را حتما براى مردم بيان كنيد و كتمان ننمائيد. (آل عمران- 187).
اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه سرگرم ساختن خلق خدا به مسائل جزئى و فرعى كه سبب شود مسائل اصلى و حياتى را فراموش كنند نيز نوعى كتمان حق است و اگر فرضا تعبير «كتمان حق» شامل آن نشود بدون شک ملاک و فلسفه تحريم كتمان حق در آن وجود دارد.
در احاديث اسلامى نيز شديدترين حملات متوجه دانشمندان كتمان كننده حقايق شده، از جمله پيامبر گرامى اسلام(ص) میفرمايد: «مَنْ سُئِلَ عن عِلْمٍ فَكَتَمَهُ، أُلْجِمَ يَوْمَ القِيَامَةِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ»؛ هر گاه از دانشمندى چيزى را كه میداند سؤال كنند و او كتمان نمايد روز قيامت افسارى از آتش بر دهان او مىزنند!
مجدداً تكرار میكنيم كه گاه همان حالت نياز و ابتلاى مردم به يک مساله جانشين سؤال آنها میشود و افشاگرى واجب است.
در حديث ديگرى میخوانيم كه از اميرمؤمنان على(ع) پرسيدند: «فَمَنْ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ بَعْدَ إِبْلِیسَ وَ فِرْعَوْنَ»؛ بدترين خلق خدا بعد از ابليس و فرعون ... كيست؟
امام در پاسخ فرمود: العلماء اذا فسدوا، هم المظهرون للاباطيل، الكاتمون للحقايق، و فيهم قال اللَّه عز و جل أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛ آنها دانشمندان فاسدند كه باطل را اظهار و حق را كتمان مىكنند و همانها هستند كه خداوند بزرگ در باره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت كنندگان بر آنها خواهد بود"!
منابع:
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص527.
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص548.
انتهای پیام