عاشورا حقیقت «باید زندگی کرد» را به ما گوشزد می‌کند
کد خبر: 4160334
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۸
مجید احسن بیان کرد:

عاشورا حقیقت «باید زندگی کرد» را به ما گوشزد می‌کند

عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) ضمن اشاره به اینکه کربلا صحنه جنگ نور و ظلمت بود تصریح کرد: درک حسین بن علی(ع) که مستغرق دیدار است و در جایگاه شهود بی‌واسطه است جز در پرتو روشنگری حضور تام و تمام حقیقت در آن واقعه ممکن نیست.

به گزارش ایکنا، نشست «حسین بن علی(ع)، تأملی از افق نگاه اشراقی» از سلسله نشست‌های حسینیه حکمت، امروز، ‌شنبه 14 مردادماه از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.

مجید احسن، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در این نشست به سخنرانی پرداخت که در ادامه گزیده سخنان وی را می‌خوانید.

شناخت فلسفی به وقایع، حقایق و امورات عالم یک جنبه متاخر دارد یعنی هیچ واقعه و رخدادی اینگونه نیست ابتدا در باب او تفلسف صورت بگیرد و بعد انجام گیرد. وقایع در فراز و نشیب خودشان مسیر خود را می‌پیمایند ولی ذهن وقتی به بازنگری آنها می‌پردازد و شرایط و زمینه پیدایش آنها را بررسی می‌کند راه برای نگاه فلسفی به وقایع باز می‌شود به همین خاطر من معتقدم نگاه فلسفی متاخر از وقایع است.

«خود» نقطه کانونی فلسفه اشراق

حکمت اشراق نقطه عزیمت فلسفه‌اش را «خود» قرار می‌دهد و آنطور که از رویای شیخ اشراق با ارسطو روشن می‌شود، خود نقطه کانونی فلسفه اشراق قرار می‌گیرد و با خود است که همه چیز معنا می‌شود. اگر بخواهم گزارش اجمالی بدهم من برای خودم آشکار هستم، اگر برای خودم آشکار هستم و از خودم پنهانی ندارم پس من هویت نوری دارم و هر چیزی مثل من است نور است و از آشکارگی برخوردار است. این افقی است که سهروردی به ساحت هستی باز می‌کند آن هم از منظر خودی که هویت نورانی دارد. وقتی این افق گشوده می‌شود لوازمی به همراه دارد بر اساس این افق همه چیز یا نور است یا ظلمت؛ یعنی عالم یا نور است یا ظلمت، زمان و مکاتب و اندیشه‌ها و حکومت‌ها و هر آنچه در نسبت با ما است یا نور است یا ظلمت.

بر این اساس زندگی آدمی جزء سلوک برای جلوه کردن هویت نوری و اتصال به عالم نور نیست. وطن اصلی ما عالم نور است که همان عالم قدسی و آسمان است ولی من در زمین هستم و در ظلمت تن گرفتارم. در این مسیر من با ظلمت مانوس‌ترم و با امور دنیایی و ظلمانی انس بیشتری دارم. سومین لازمه این افق که سهروردی از دریچه خود به هستی گشوده است، تطوری است که در معنای حکمت پیدا می‌شود. از این منظر حکیم شخص آگاه به مباحث مفهومی و قیل و قال‌ها نیست بلکه حکمت حقیقی اتصال بدون واسطه با حقایق است.

این روایت که اگر حجت نبود زمین اهلش را فرومی‌خورد را اینطور معنا کردند اگر حجت الهی که وساطت میان حضرت حق و عالم و آدم را بر عهده دارد نباشد زلزله‌ای می‌آید و زمین اهلش را از بین می‌برد ولی معنای عمیق‌تر این سخن همان چیزی است که سهروردی می‌گوید و آن اینکه عصر نورانیت عصری است که در آن آگاهی و حقیقت متجلی است. اگر حقیقت محض الهی چهره انسانی داشته باشد همان انبیا و اولیای الهی است. زندگی انسان با این حقیقت معنادار می‌شود. اگر این حقیقت نباشد زندگی بی‌معنا است و زندگی ما را فرومی‌خورد و زندگی بدون معنا اساسا زندگی نیست.

حال سوال این است که مسئله عاشورا چیست؟ مسئله کربلا و محرم چیست؟ مسئله از یک سو مسئله کسی است که با ظلم و دروغ زندگی می‌کند و حضورش در جهان پیام‌آور جهالت و بدی و زشتی است. از سوی دیگر مسئله، مسئله انسانی است که با راستی و عدالت زندگی می‌کند و با بود خودش به هستی معنا می‌دهد، به آدمیان امید و آرمان می‌دهد، پیام‌آور حیات و نشاط است، پیام‌آور درستی است. مسئله از یکسو یزیدی است که اتصال بدون واسطه به حقایق را که به هیچ تبیینی درنمی‌آید، این نسبت تکرارنشدنی وحیانی را انکار می‌کند. مسئله یزیدی است که اهل انتقام و کینه‌جویی است. از سوی دیگر حسین بن علی(ع) است که خود را احیاکننده دین جدش می‌داند. عظمت حسین بن علی(ع) را در این سطح فرونکاهیم که چون یزید گناهکار بود امام دنبال این بود دین جدش را احیا کند. مسئله این نیست که خلیفه گناهی مرتکب می‌شود بلکه مسئله انکار وحی مطرح است.

امام حسین(ع) می‌خواست گستراننده حیات باشد

مگر پیامبر(ص) چه کرده بود که امام حسین(ع) می‌خواست دین جد خود را احیا کند؟ کار پیامبر(ص) جایگزین کردن حیات با ممات بود، البته زندگی به معنای زندگی معنادار. مسئله امام حسین(ع) هم این بود که می‌خواست حیات بگستراند. عاشورا «باید زندگی کرد» را به ما گوشزد می‌کند. مسئله عاشورا مسئله حسینی است که عزت می‌خواهد. ما در دعای عرفه امام حسین(ع) با کسی مواجهیم که فانی در خدا است و همه هستی او خدا است. خدا از نظر او مفهوم و آرمان ذهنی نیست بلکه او با خدا نسبت وجودی دارد.

این است که خون او زنده می‌کند. گزارشات بعد از جریان عاشورا را ببینید؛ حیاتی در جامعه اسلامی ایجاد شد و نقطه اتصال زمین و آسمان از بین نرفت و یزیدیان نتوانستند خاموشی وحی را نظاره‌گر باشند. پس درک حسین بن علی(ع) که مستغرق دیدار است و در جایگاه شهود بی‌واسطه است جز در پرتو روشنگری حضور تام و تمام حقیقت در آن واقعه ممکن نیست. حسین(ع) حقیقتی بود که قرار بود کشته شود ولی نشان داد حقیقت کشتنی نیست. پس واقعه کربلا را نباید در حد درگیری دو نفر تحلیل کرد بلکه کربلا جنگ نور و ظلمت و حق و باطل است.

انتهای پیام
captcha