به گزارش ایکنا، نشست شرح نهج البلاغه با سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی، روز گذشته 5 آبانماه در کانون توحید برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
مهمترین مسئلهای که در سیاست مطرح است مسئله قدرت است. ما تلاش میکنیم در این جلسه نگاه نهج البلاغه را به این مسئله مورد بررسی قرار دهیم.
اولین مطلبی که شایسته بررسی است مناسبات دین و قدرت است. گاهی اینطور اظهار نظر میشود که دین نباید در خدمت قدرت قرار گیرد، دین نباید ابزاری برای قدرت تلقی شود ولی عکس آن مانعی ندارد، یعنی قدرت در خدمت دین قرار گیرد و ابزاری برای مقاصد دین باشد.
آیا امیرالمومنین استفاده از قدرت برای دین را تجویز میکند یا نه، دین بنیادهای دیگری دارد و از ابزارهای دیگری باید برای تقویت و توسعه خودش استفاده کند. داشتن قدرت برای حکومت ضروری است ولی آیا دین هم مجاز است برای تحکیم و توسعه خودش قدرت را به کار بگیرد؟ آنچه در اینجا میخواهم از نهج البلاغه استفاده کنم این است که در عالم سیاست استفاده از قدرت یک امر ضروری و حتمی است ولی به عکس، دین نباید از قدرت استفاده کند.
امیرالمومنین(ع) استدلالی برای این موضوع دارند. در خطبه 192 نهج البلاغه که بسیار مفصل است، حضرت میفرمایند: «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْيَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ السَّمَاءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِينَ لَفَعَلَ» بحث درباره انبیا است و اینکه انبیا از نظر قدرت و ثروت دستشان تهی بوده است، ولی چرا اینگونه است؟ حضرت در پاسخ به این سوال میفرمایند اینها نباید ثروت و قدرت داشته باشند چون این قدرت با انجام هدفی که انبیا دارند در تضاد است. هدف انبیا این است؛ انسانها در یک شرایط طبیعی بر اساس انتخاب خودشان راه را انتخاب کنند، قدرت این شرایط طبیعی را به هم میزند و افراد به جای اینکه محتوای پیام انبیا را ببیند و جذب شوند، جذب قدرت و ثروت میشوند و اگر انسانها بر اساس جاذبههای مادی ایمان بیاورند، این ایمان ارزش ندارد. اصلا ثروت، نظام نبوت را به هم میزند. ارزش ایمان به این است که شخص بدون طمع مادی این دعوت را بپذیرد.
حضرت میفرمایند اگر خدا میخواست به انبیا قدرت بدهد این کار را میکرد ولی اگر قدرت میداد این عوارض را داشت: «وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلَيْنَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِينَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا». این عبارت «وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا» عبارت عجیبی است. حضرت میفرماید اگر اینطور بود اسما و نامها محتوای خودش را از دست میداد. مثلا کسی که به خاطر جاذبه مادی دعوت انبیا را پذیرفته دیگر مومن واقعی نیست و لفظ مومن معنای خودش را از دست میدهد.
حضرت در ادامه میفرمایند خدا یک چیزهایی به انبیا داده و یک چیزهایی نداده است. آنچه به انبیا داده است عبارت است از عزم، اراده و شخصیت استوار. کار نبوت کار سنگینی است به همین جهت به انسان استوار و محکم نیاز دارد. آنچه خدا به انبیا نداده است چیزهایی است که چشمپرکن هستند. همچنین خداوند قناعتی به آنها داده است که هر کس آنها را ببیند چشم و دل سیر میشود. در نقطه مقابلش انبیا باید فقری داشته باشد که برای مردم غیر قابل تحمل است: «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى».
پس اگر دین بخواهد پیامش در جامعه به افراد منتقل شود اینگونه نیست که از دنیا و قدرت بهره بگیرد بلکه دین باید مستقل باشد و کارکرد خودش را داشته باشد. البته حکومت بحثش فرق میکند و باید از قدرت استفاده کند. خود امیرالمومنین هم در امر حکومت از قدرت استفاده میکرد ولی دین و حکومت دو مسئولیت متفاوت است و هر کدام ابزار خودش را دارد.
استفاده از قدرت در دینداری سه مرحله دارد؛ مرحله اول این است که انسان از اجبار و اکراه استفاده کند تا دیگری را وادار به دینداری کند. آیات و روایات مکرر فرمودند این کار جایز نیست. مرحله دوم استفاده از اضطرار برای وادار کردن به دینداری است. اکراه و اضطرار فرق دارد. اکراه یعنی کسی به زور شما را به کاری وادار سازد ولی اضطرار یعنی شرایطی پیش بیاید که انسان ناچار شود اقدامی انجام دهد. به عنوان مثال پیامبری به نحوی از معجزه استفاده کند که افراد وادار شوند به او ایمان بیاورند. اضطرار در دینداری هم ممنوع است. آیاتی از قرآن به این مسئله دلالت دارد. اگر انبیا از قدرتی برخوردار باشند که در دعوتشان موثر باشد ولو در حد اکراه و اضطرار نباشد، باز هم استفاده از آن جایز نیست.
حضرت در این رابطه میفرمایند: «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ، لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ [مِنَ] فِي الِاسْتِكْبَارِ، وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَكَانَتِ النِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً؛ اگر پيامبران الهى، داراى چنان قدرتى بودند كه مخالفت با آنان امكان نمىداشت، و توانايى و عزّتى مىداشتند كه هرگز مغلوب نمىشدند، و سلطنت و حكومتى مىداشتند كه همه چشمها به سوى آنان بود، از راههاى دور بار سفر به سوى آنان مىبستند، اعتبار و ارزششان در ميان مردم اندك بود، و متكبّران در برابرشان سر فرود مىآوردند، و تظاهر به ايمان مىكردند، از روى ترس يا علاقهاى كه به مادّيات داشتند. در آن صورت نيّتهاى خالص يافت نمىشد، و اهداف غير الهى در ايمانشان راه مىيافت، و با انگيزههاى گوناگون به سوى نيكىها مىشتافتند».
خود دینداری یک پایه و اساس و مبانی و چارچوبی دارد که حضرت میفرمایند اگر بنای تکیه بر این امتیازات باشد، آن نظام و چارچوب به هم میریزد. حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً» یعنی خداوند از بندگانش دینداری خالصانه خواسته است به نحوی که شائبهای در آن وجود نداشته باشد.
انتهای پیام