شهیدی که رتبه اول مسابقات کشوری قرآن دانش‌آموزی را کسب کرد
کد خبر: 4010380
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۴۰۰ - ۰۷:۲۱

شهیدی که رتبه اول مسابقات کشوری قرآن دانش‌آموزی را کسب کرد

سیدجواد میرشاکی یکی از شهدای قرآنی لرستان است که در تجمع دور کرسی و قرائت‌های شبانه خانوادگی و تلاش‎های پدرش سیدمجتبی موفق شد یک قاری باتجربه شود و در مسابقات قرآن دانش‎آموزی رتبه برتر رشته قرائت را کسب کند.

شهیدسیدجواد میرشاکینزدیک به یک ماه از تابستان سال 1342 گذشته بود؛ هوای الیگودرز هنوز بوی بهار می‌داد و حس شادابی را پراکنده می‌کرد، درست مثل لبخند کودکان صاف  و ساده که صفا و صمیمیت ایلاتی از سر و صورت‌شان می‌بارید.پنجره‌ها که بازمی‌ماند بوی تند گل و گیاه و شبدر درو شده می‌دوید به دل اتاق‌ها و همه جا را خوشبو می‌کرد.

خانه سیدمجتبی در محله قلی‌قلی‌های مرکز شهر بود؛ از میدان امام به سمت طالقانی شمالی، نزدیک مسجد جامع شهر، در این محله هر کسی حیاطی داشت با چند اتاق که اتاق‌ها دورتا دور حیاط را قرق کرده بود.در گوشه حیاط، اتاق انبار و تنور و مطبخ بود.

نزدیک خانه سیدمجتبی که می‌شدی، هنوز گوش‌ات به صدای گوسفندان بود که بوی معطر نان داغ مشام‌ات را می‌نواخت و اشتهایت را باز می‌کرد.نانی که مادر خانه با دست خودش می‌پخت بویش تا چندتا کوچه آن طرف‌تر می‌رسید.

سیدمجتبی با دست‌های پینه‌بسته، از سر زمین‌های کشاورزی برمی‌گشت.نمازش را که می‌خواند بچه‌ها را دور کرسی جمع می‌کرد و برایشان احکام می‌گفت و قرآن تلاوت می‎کرد بیست و چهارم تیر هزار و سیصد و چهل و دو خانه سیدمجتبی پسری را از خداوند هدیه گرفت.سیدمجتبی اسم پسرش را سیدجواد گذاشته بود و صدایش می‌زد:

ـ آسیدجواد!

سیدجواد در کنار پدر، الفبای راه رفتن و گذشتن از سختی‎ها و مشقت‌های زندگی را آموخت.انتخاب صراط مستقیم از همان روزهای آغازین و در دوران طفولیت و کودکی با نوای ملکوتی قرآنی که از خانه سیدمجتبی به گوش می‎آمد، با جان و دلش به هم آمیخت.

جواد قد کشید، استخوان درشت کرد و شانه به شانه برادرش یعنی سیدمصطفی در فعالیت‌های جمعی حضور پیدا کرد از همان دوران ابتدایی همراه برادر در کنار مردان بزرگ شاهد به بار نشستن کارهای بزرگی بود.رفت و آمد به مساجد در کنار تربیت قرآنی پدر از آسیدجواد هم یک قاری قرآن بسیار توانا ساخته بود.

اینها بخشی از زندگی سیدجواد میرشاکی است که در دهه 60 به همراه برادرش سیدمصطفی در نبرد حق علیه باطل در دفاع از اسلام، قرآن و انقلاب به مقام رفیع شهادت نائل آمدند.

کسب رتبه اول مسابقات قرائت قرآن دانش‌آموزی

سیده فاطمه میرشاکی، خواهر شهیدان سیدمصطفی و سیدجواد خاطره‌ای از شرکت سیدجواد در مسابقات قرآن دارد که در زیر نقل می‎شود.

جز سیدمجتبی که خسته بود از کار کشاورزی و باغبانی و غرولندکنان از وسط کوچه به سمت خانه می‎آمد، تا چشم کار می‌کرد، کسی دیده نمی‎شد.سیدمجتبی هنوز به بیمارستان فکر می‎کرد و به پرستار مردی که برای زن‌ها تزریقات و پانسمان انجام می‌داد.

هم برای خودش نگران بود و هم برای شهر تاسف می‌خورد که تا آن روز نتوانسته بود، پرستار زن پرورش دهد که دست‌کم زن‌های بیمار برای امور تزریق و پانسمان و دوا و درمان‌شان، مجبور نباشند پیش پزشک و پرستار مرد بروند.سیدمجتبی داشت با خودش کلنجار می‌رفت و تصمیم می‌گرفت که هر جور شده، یکی از دخترهایش را به دانشگاه بفرستد تا پرستاری بخواند.سید باز هم تصمیمش را در ذهنش مرور می‌کرد چند قدم بیشتر به در حیاط خانه نمانده بود که صدای دلنشین قرائت قرآن رشته افکارش را از پرستار و دکتر و بیمارستان گرفت.ایستاد سرجایش و گوش تیز کرد به طرف صدا که داشت سوره مبارکه «کوثر» را زمزمه می‌کرد.

سیدجواد حسابی راه افتاده بود.سیدمجتبی یادش آمد که چیزی به روز مسابقه قرآن نمانده و باید بیشتر از این وقت بگذارد و سیدجواد را برای مسابقه کشوری و حضور در رامسر آماده کند.کلید را چرخاند توی قفل در و وارد حیاط شد به زحمت از پله‌ها بالا رفت و هنوز صدای قرائت سیدجواد به گوش می‌رسید.صدا روشن‌تر شده بود و همین اتفاق خستگی را از تن سیدمجتبی می‌گرفت. سید وارد اتاق شد چشمش به بساط کرسی افتاد و نقطه استقرار خودش را نگاه کرد.راضی بود و شاکر از این که زحمتش هدر نرفته بود.از این‌که بلاه‌خره تجمع دور کرسی و قرائت‌های شبانه خانوادگی داشت ثمر می‌داد.دلگرم شد برای ادامه آموزش قرائت و مرور احکام شرعی.

وقت ناهار بود. غذا خوردند و سفره را جمع کردند. همه آمدند نشستند دور کرسی که مثل میزکاری وسط اتاق مستقر بود. سیدمجتبی طبق معمول جایش نشست. کلاس درس شروع شد.این‌بار فرصت بیشتری به سیدجواد دادند که قرائت داشته باشد و برای مسابقه آماده شود.

بعد از قرائت سیدجواد، نوبت به سیدمجتبی و مباحث و احکام شرعی رسید مسائل روزهای گذشته را مرور کرد. بچه‌ها یکی‌یکی سؤالات را پاسخ دادند و سیدمجتبی مطلب جدید را هم برایشان گفت.

سیدجواد با بقیه بچه‌هایی که منتخب مسابقات قرآن دانش‎آموزان استان لرستان بودند برای شرکت در مسابقات کشوری قرائت قرآن به رامسر رفت دو روز بعد از مسابقات برگشت.از در که وارد شد سراغ پدر را گرفت و در آغوشش آرام شد و برگه‌ای را دست سیدمجتبی داد.سید چند ثانیه روی برگه مکث کرد و با صدای بلند برای اهل خانه خواند:

ـ سیدجواد میرشاکی

ـ رتبه اول مسابقات قرائت قرآن در سطح کشور

سیدجواد میرشاکی وقتی در جبهه بود به رزمندگانی که مسیر طولانی عملیات را طی کرده و خسته شده بودند، دلداری می‌داد و در حمل وسایلشان به آنها کمک می‌کرد.آنان که فیض همراهی او را داشته‌اند که در قبل، حین و بعد عملیات ذکر خدا و قرائت ادعیه همیشه بر لبانش جاری بوده و از سایر رزمندگان نیز خواسته که مشغول ذکر حق تعالی گردند.

شهیدسیدجواد میرشاکی قبل از عملیات کربلای ۵ از آنجایی که با یقین از شهادت خود مطمئن بود به دیدار خانواده شتافت و آخرین وداع خود را به انجام رساند.

سید پس از بازگشت در شب عملیات، شال سبزرنگی به کمر بست و رهسپار خط مقدم شد و تا پایان عملیات، مردانه در میدان جنگید و در پایان حمله، هنگامی که گردان را برای استراحت فرستاده بود، دور از چشم دیگران، عروج خونین خود را آغاز کرده و در 24 دی‌ماه 1365 در عملیات کربلای پنج و فتح شلمچه در شرق بصره، به لقاء یار پیوست و به دیدار برادر شهیدش سیدمصطفی شتافت.

انتهای پیام
captcha