به گزارش ایکنا، هفتمین نشست تخصصی «کاربردیسازی مطالعات قرآنی»، به همت مرکز مطالعات میانرشتهای قرآن کریم سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور، چهارشنبه ۱۷ دی ماه به صورت مجازی برگزار شد و در این نشست هادی رهنما، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با موضوع «کاربردیسازی مطالعات قرآنی و چالش اختلاف در متون قرآن و حدیث» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
سخن را با یادکردی از مرحوم میرزاعلیاکبر غفاری آغاز میکنم که عقل او تکیهگاه ایمانش بود و به آنچه آگاه شده بود، عمل میکرد. او که در رفتوبرگشت میان علم و عمل بود. او که به معنای قرآنی کلمه، عاقبتاندیش و معادباور بود. معنای عاقبتاندیشی در قرآن متفاوت با چیزی است که در کلام اسلامی صورتبندی شده است؛ ایشان به معنای قرآنی کلمه، عاقبتاندیش و معادباور بود.
در مورد کاربردیسازی مطالعات قرآنی، به دو معنا میشود سخن گفت؛ یک معنا که در امر به نظر میآید و با آن همدل نیستم، این تصور را دارد که گویی مطالعات قرآنی، کاربردی نیست و حالا میخواهیم آن را کاربردی کنیم و این برنامه، هدفش کاربردی کردن مطالعات قرآنی است. با این معنا موافق نیستم، چون مانند این است که بخواهیم مهندسی عمران و یا مدیریت را کاربردی کنیم. اینها ماهیتا کاربردی محسوب میشوند و کاربردی کردن اینها، توجیه ندارد. در مورد علوم پایه، ریاضیات و فیزیک نظری داریم و بعد ریاضیات و فیزیک کاربردی هم داریم، اما در حوزه علومی که با مقصود کاربردی تاسیس شدهاند و ماهیتا کاربردی هستند، تعبیر کاربردیسازی ناموجه است.
اگر مقصود این باشد، ناموجه است، چون شکلگیری مطالعات قرآنی براساس کاربرد بوده و چیزی نیست که فکر کنیم میخواهیم بعد از 1400 سال، آستین بالا بزنیم و داستانی که جنبه تئوریک داشته را کاربردی کنیم. پس این برداشت را به این معنا، ناموجه میدانم.
اما با این معنا همراه هستم که بگوییم ما در پردازش علم و آگاهی خود، عقلانیت کاربردی را لحاظ کنیم و به نتیجه عینی نظرهای خود، توجه داشته باشیم و آثار و نتایج خوب و یا بدش را ببینیم و بسنجیم. به این معنا این تعبیر موجه و ضروری است. برای اینکه اگر میخواهیم مطالعات قرآنی را اصلاح کنیم، میتوانیم اینطور عمل کنیم که بگوییم چقدر این علوم قرآنی در عرصه عمل کاربرد دارد و به این معنا موافق هستم. ما نمیخواهیم دانشمان مصداق زخرفالقول باشد و اگر میخواهیم در زمره خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» نباشیم، باید ببینیم ثمره عملی نظرها و سخنهایی که در حوزه قرآن و حدیث میگوییم، چه میشود.
کسانی که در این حوزه کار میکنند، نسبت به عموم مردم، کم یا زیاد، بسته به موقعیتی که دارند سخنشان واجد اعتبار و قدرت است و کسی که سخنش اثرگذار است، باید به نظر و آثار نظر توجه کند. اینکه مردم به این سخن عمل کنند، باید دید به کجا میرسد. نظر بما هو نظر که مطلوبیت ذاتی ندارد و چهبسا سخنهای فراوانی هم باشند که به آدمها نشان میدهیم ذهن طرف را بیمار میکند و توقع نابهجا ایجاد میکند. تکلیفی را بر کسی بار میکنیم و او خودش را به تبع نظر ما واجد تکلیفی میداند که نمیتواند به آن عمل کند.
چیزی که شخصا از میرزاعلیاکبر غفاری در حوزه حدیث یاد گرفتم همین عقلانیت عملی بود. وقتی با متنی مواجه میشد، میگفت میخواهم با این زندگی کنم، حال آیا میشود؟ و اگر میشود به کجا میانجامد؟ اینطور نبود که تخیل کند و همان را که میگفت جامه عمل میپوشید، مثلا میگفت این عبارت که «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء»، دعوت درستی نیست، چون دعوت به کار نکردن و تنبلی است و اگر اینطور باشد، کسی تحصیل علم نمیکند و چلهنشینی میکند، تا به این نور برسد. ایشان میگفت این دعوت باطل است و این راه، انسان را به ناکجاآباد میبرد و این خیلی آموزه قابل دفاع و موجهی نیست.
خیلی اوقات ما متون را مورد توجه قرار نمیدهیم و با آنها زندگی نمیکنیم. متن «الصلاه معراج المؤمن» را فراوان دیدهایم، اما نرفتهایم در مورد آن تأمل کنیم. اولین باری که قرار بود متنی را ویرایش کنم، متن حول همین عبارت «الصلاه معراج المؤمن» بود و به همین مناسبت، فکر کردم میتوانیم به آن عمل کنیم یا خیر؟ این توقع برای مؤمن گزاف است و پیش خودش فکر میکند، تلاشم را میکنم، مقدمات نماز را فراهم میکنم و سعی میکنم تمرکز داشته باشم، ولی این نماز نهتنها به معراج نمیبرد، بلکه سیم من هم وصل نمیشود. حالا آیا معصوم(ع) دعوت گزاف نکرده است؟ به لحاظ زبانشناختی نیز به معراج مشکوک بودم که معراج به لحاظ زبانی برای عربی دوره متقدم نیست.
منابع را جستوجو کردم اما این متن را پیدا نکردم و به مؤلف گفتم این متن را پیدا نکردم و این برای علما است که از قرن پنجم اشتهار یافته و به معصوم(ع) و صحابه هم نسبت داده نشده است. در اصل انتسابی وجود ندارد و حدیثانگاشته است. با مؤلف آن کتاب، گفتوگو میکردم و بحث این بود که یک قولی داریم که «الصلاه قربان لکل تقی»، که عملیاتیتر است و توقع گزاف ایجاد نمیکند و نمیگوید برای هر مؤمنی، بلکه بحث تقوا مطرح میشود و قربان هم قابل عملتر است. ایشان میگفت آقا، شما خیلی سخت میگیرید.
اما واقعیت این است که ملت این را جدی میگیرند و میخواهند با آن زندگی کنند، اما میبینند جواب نمیدهد. مشکل این است که به تبعات سخن، باورمان و نظری که میپردازیم فکر نمیکنیم و تصور میکنیم کسی جدی نمیگیرد. سپس گاهی اوقات نیز انسان خوشحال میشود که کسی این نظرات را نمیخواند.
یکی از موارد شاهکار مربوط به آیهای است که معنایش روشن است اما به کلیشه اصول فقه و پارادایم اصول فقه رفتهایم و جهت آیه را معکوس کردهایم. آیه مربوط به احسان والدین است که میگوید «وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ»، یعنی وقتی پدر و مادر پیر شدند، اینطور برخورد کنید و حتی به آنها «اف» هم نگویید. در مباحث فقهی و در مسائل مربوط به مفهوم و منطوق و فحویالخطاب کلیشه است و میگویند کوچکترین دلخوری که باعث رنجش آنها شود نباید انجام داد. این آیه تبدیل به مثالی برای قیاس اولویت شده که «اُف»، حداقل مراتب بیاحترامی است. اما همین الآن اگر لغتنامههای معاصر عربی مانند معجم العربیه المعاصره به سرپرستی احمد مختار عمر را ببینید، میگوید «اُف»، به معنای انزجار و تنفر است. این یعنی چیزی نگو که معنایش قطع ارتباط عاطفی شود و تو والدین خود را عاق کنی. فضا، فضایی است که فرزند مؤمن شده و پدر و مادر مشرک هستند و میگوید حق نداری در مقابل آنها بایستی.
در مورد داستان ابراهیم(ع) هم آمده است که «أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» یعنی ابراهیم(ع) به قومش میگوید از چیزی که شما میپرستید بیزار هستم کافی بود این آیه را در کنار آیه سوره اسری ببینیم که در این صورت نمیگفتیم «اُف» یعنی حداقل مراتب بیاحترامی، اما آنقدر درگیر این کلیشهها هستیم که این توجه اولیه را نداریم و حتی به فرهنگ لغت مراجعه نمیکنیم.
این برداشت از آیه منجر به اتفاقهای مختلفی میشود و شاهد این هستیم که در منبرها هم چقدر داستان درست میکنند که فرزند خوب آن است که کف پای پدر و مادر را ببوسد و به قدری داستان درست میکنیم که این بچه تبدیل به عبد و عبید والدین میشود؛ مدعی هم هستیم که دعوت قرآن این است. یک توجه به کاربرد میتواند در حوزه نظر نیز به ما تلنگری بزند که نکند برداشتی از قرآن و حدیث داشته باشیم که به آسیب برسیم. در وضعیت کنونی، مشکلات را نمیبینیم و چشم خود را به روی وضعیتی که بغرنج شده، بستهایم.
حال به این معنا، میخواهیم قرآن و حدیث را عمل کنیم و به صحنه زندگی بیاوریم، اما چه باید کنیم؟ مسئله تازهای نیست و اینطور نیست که علوم انسانی جدید آمدهاند و باید تعیین تکلیف کنیم. از قرن یک و از شکلگیری دانشهای فقه و ... این مسئله وجود داشته است. آن موقع تأسیس فقه بوده و اکنون روانشناسی نیز به آن اضافه شده است. این مشکل اصلی، همان مسئله چالشی است که در عنوان نیز روی آن تأکید کردم که مسئله، اختلاف در متون قرآن و حدیث است. ما میترسیم بگوییم اختلافالقرآن چون خدا گفته «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا».
اگر در بند لفظ نباشیم، وقتی میگوییم قرآن ناسخ و منسوخ دارد، این یعنی اختلاف و ما این را در مدل ناسخ و منسوخ حل میکنیم و گفتهایم آیهای که میگوید «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، از برابری اهل کتاب سخن میگوید و میگوید اگر قبول نکردند، بگویید ای اهل کتاب، شهادت دهید که اهل سلم هستید. اما آیه دیگر را نیز داریم که میگوید «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ». یا یک جا میگوید مدارا کن و یک جا نیز میگوید ائمه کفر را بکشید. در این صورت اکنون ائمه کفر کیست؟ در عراق این انگاره شکل گرفته که ائمه کفر، آمریکاییها هستند و باید با اینها بجنگیم. داعش هم ائمه کفر را طوری دیگر میفهمد که هرکس ابوبکر بغدادی را حمایت نکند، ائمه کفر است.
آیات قرآن همه یک حرف نمیزنند و آیات قرآن، مدالیل مختلفی دارند. اصطلاح عام و خاص و یا مجمل و مبین را ما برای حل اختلاف در حوزه اعتقادات درست کردهایم. یک آیه میگوید «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» و یک آیه میگوید: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»، اما بالاخره خدا جسم دارد یا ندارد؟ از برخی آیات اختیار و از برخی آیات اجبار درمیآید. ما یک وقت درگیر مباحث نظری میشویم و از کف ماجرا غافل میشویم، اما اینجا درگیر بحث نظری نیستیم و نمیتوانیم چشم خود را روی واقعیت ببندیم.
ما میخواهیم روانشناسی داشته باشیم. حال یک روایت فرمود مؤمن آن کسی است که محبت برادر مؤمنش را در قلب خودش مکتوم نگه دارد و یک روایت میگوید مؤمن آن است که محبت را آشکار کند. آیا اکنون میشود در محل کار یک آقا به یک همکار خانم اینطور بگوید؟ چطور میشود به اینها عمل کرد؟ کدام قول معصوم است و کدام قول معصوم نیست؟ هر وقت وارد این مباحث جدی شدیم، مسئله را حل نکردیم و صلوات فرستادیم و گفتیم بین مضامین روایت آشتی دهیم.
کافی را که باز میکنید، دو دسته روایت میبینید؛ یکی روایاتی که میگوید «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» و و روایتی هم داریم که منسوب به امام صادق(ع) که در روز قیامت جاهل به سرعت از روی پل صراط رد میشود و عالم لنگ سؤال اول است. شما به عنوان عاقل میگویید همان بهتر که جاهل باشم. اما بالاخره باید دید کدام درست است.
مباحث نظری باید باشد، اما با لحاظ این واقعیت موجود که اختلافالقرآن و اختلافالحدیث است و باید ناظر به حل این مسئله کار کنیم. 40 سال از انقلاب گذشته و ما هنوز جای اول هستیم و بلکه عقبگرد کردیم و در حوزه احکام فقهی و ... به قول متقنی نرسیدهایم. در حوزه سیاست داخلی و ... هم هر کدام ساز خود را میزنیم. بالاخره تکلیف ما در سیاست داخلی و خارجی چیست؟ سر مبانی با هم اختلاف داریم و دلیل این است که نمیخواهیم مسئله را حل کنیم.
ما کلام اسلامی را تعطیل کردیم و انگار نه انگار مسائل آن زنده است و مسئله مباحث مربوط به عصمت و علم ائمه(ع) مباحث کلامی است که مبانی نظری ما روشن میکند. مسئله اصلی این اختلاف است و تا این اختلاف را درمان و حل نکنیم و یا به رسمیت نشناسیم، دردی از ما دوا نمیشود.
یک کسی مانند سیوطی از ما رُکتر بوده است و ما پرهیز داریم از اینکه بگوییم قرآن افضل و فاضل دارد. ما عقبگرد تاریخی کردهایم و اگر شیخ صدوق اکنون زنده شود، میگوید شما چرا عقل خود را تعطیل کردهاید. آیاتی داریم که میخوانیم و مو بر تنمان سیخ میشود، اما برخی از آیات نیز آنچنان شگفتانگیزی ندارند و اینها در یک سطح نیستند و آن کسی که اهل زبان است این را میفهمد. این سخن بنده دعوتی به علوم قرآن است. پروژه تفکر و اندیشهورزی باید در مسیر تدقیق و بازنگری باشد و به نظر باید مطالعات قرآنی کار خودش را درست انجام دهد.
تنظیم از مرتضی اوحدی
انتهای پیام