پاداش الهی متناسب با عمل، نه اَمل و آرزو
کد خبر: 3896847
تاریخ انتشار : ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۷
درس‌هایی از قرآن در رمضان ۱۳۹۹ / 12

پاداش الهی متناسب با عمل، نه اَمل و آرزو

در برنامه درس‌هایی از قرآن سیزدهم رمضان ۹۹، موضوعاتی مانند هدف ذوالقرنین خدمت بود، نه کسب معیشت، اولویت خدمت به مناطق محروم، توجه به معنویت، در کنار خدمت، عشق به کار و خدمت به مردم، کار برای خدا، نه نام و عنوان، محکم‌کاری در امور صنعتی و ساختمانی و پاداش الهی متناسب با عمل، نه اَمل و آرزو مطرح شد.

به گزارش ایکنا؛ برنامه درس‌هایی از قرآن با سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی طی ماه رمضان، هر شب به غیر از جمعه‌ها ساعت ۱۸:۱۵ از شبکه اول سیما پخش می‌شود.

پنجشنبه،  18اردیبهشت‌ماه، شاهد پخش قسمت دیگری از این برنامه بودیم که سال گذشته در جوار حرم امام رضا(ع) ضبط شده است. در ادامه مشروح دوازدهمین برنامه درس‌هایی از قرآن ماه رمضان المبارک ۱۴۴۱ هجری قمری را می‌خوانید؛

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

جلسات پیرامون اقتصاد و اخلاق اقتصادی و برخوردها در اقتصاد است. امشب در این جلسه می‌خواهم درباره یک مهندسی صحبت کنم که یک کار تاریخی کرد.

در سوره کهف، خداوند قصه‌ای را در مورد ذوالقرنین نقل می‌کند، این برنامه که من آیاتش را دیدم، حدود 25 نکته این مهندس داشت، این آقای ذوالقرنین، مرد خدا بود از اولیای خدا بود. این مثال درسی است برای همه کسانی که سد، برج، پل، خیابان و شهرک می‌سازند. از آیه شروع کنیم، اگر آیه دم دست شما باشد از اول سوره، می‌فرماید: «انا مکنا...» پس موضوع بحث چیست؟ صنعت و صنعتگر نمونه، چه کسی؟ ذوالقرنین. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم،  بسم الله الرحمن الرحیم، «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» (کهف/84) ما همه چیز در اختیار این ذوالقرنین گذاشتیم، «مَكَّنَّا» در زمین به آن‌ها امکانات دادیم، «وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» تمام ابزار رشد و کار در اختیارش بود. این خودش یک اصل است که اگر تجهیزات باشد، امکانات باشد، درصد پیشرفت کار فرق می‌کند با دست خالی.


بیشتر بخوانید:


هدف ذوالقرنین خدمت بود، نه کسب معیشت

آنچه مهم است این است که خودش فقیر نبود. آخر گاهی آدم کار می‌کند می‌گوید: خرجی زن و بچه، کار نکنم نان از کجا بیاورم؟ ذوالقرنین کاری کرد، سدی ساخت و چه سدی شد، ولی برای خرجی نبود. گفت: شکم من سیر است ولی چون جامعه نیاز دارد این کار را می‌کنم. این خودش درس مهمی است اگر پزشک به مطب می‌رود، مهندس سر کار می‌رود برای خرجی نرود، برای خدمت برود. نه اینکه پول نگیرد بلکه هدفش خدمت باشد. قرآن می‌گوید: ذوالقرنین مشکل مالی نداشت ولی چون دلسوز و خادم بود، بلند شد، راه افتاد، داشتن مهم نیست. «مَكَّنَّا» هم هجرت کرد، به شرق و غرب سفر کرد. هم هنر داشت، هم تخصص داشت. سدی که ساخت موادش از چه بود که این سد نه میخ درونش می‌رفت، نه از بلندی می‌شد پشت بامش رفت. مسئله دیگر به سراغ کارها سخت رفت. وقتی به شرق و غرب مسافرت رفت، به مردم گفت: مشکل شما چیست؟ گفتند: مشکل ما این است که دو قبیله گردن کلفت یأجوج و مأجوج به ما حمله می‌کنند، یک سدی بسازید که امنیت ما تأمین شود و اینها نتوانند این طرف منطقه بیایند. یک دیوار بسیار قوی می‌خواهیم.

اولویت خدمت به مناطق محروم

به سراغ کارهای سخت رفت و منتظر دعوت نبود. خیلی از ما منتظر دعوتیم. خودش بلند شد رفت. نشانه یک مهندس خوب: برای خرجی نبود و برای خدمت بود. شکمش سیر بود ولی بلند شد، راه افتاد. سراغ کارهای سخت رفت. بدون دعوت رفت، نیاز مردم را در نظر گرفت نه رفاه خودش، نه تخصص خودش، وقتی می‌خواست یک جایی برود، یکجایی رفت که می‌گوید: «لا يَكادُونَ‏ يَفْقَهُونَ قَوْلًا».ذوالقرنین به منطقه‌ای رفت که مردم هیچ سوادی نداشتند. نه سواد خواندن، اصلاً فرهنگ نداشتند،«لا يَكادُونَ‏ يَفْقَهُونَ قَوْلًا» هیچی سرشان نمی‌شد.

ما حرکت‌هایمان براساس این است که کجا پولش بیشتر است و کجا رفاهش بیشتر است، کجا زودتر بازنشست می‌شویم، کجا حق مأموریتش بیشتر است. این محاسبات را می‌کنیم که کار ما خیلی ارزش ندارد. کار ماندگار کرد، سدی که ساخت گفت: این سد تا قیامت خراب نمی‌شود. الآن در کشور ما خانه می‌سازند بعد از چهل سال می‌گویند: ساختمان دیگر ارزش ندارد. پول زمینش را بگیر. یعنی هر چهل سال به چهل سال تمام ساختما‌ن‌ها از ارزش می‌افتد. زمینش را قیمت می‌کنند و می‌گویند: ساختمان کلنگی است اما او کار ماندگار کرد. کار بی منت کرد. ما ممکن است یکجا خیابانی بسازیم، فرودگاهی یکجایی بسازیم، برای این می‌سازیم که دور دوم به ما رأی بدهند. یعنی یک دوره نماینده این شهر شدم، می‌خواهم یک فرودگاه آنجا ببرم که به مردم بگویم: من که آمدم برای شهر شما فرودگاه آوردم، پس بار دوم هم به من رأی بدهید.

به مرغ دانه می‌دهیم برای اینکه تخم مرغش را برداریم. علف می‌دهیم برای اینکه شیرش را بدوشیم. کار بی‌منت و بی‌چشم داشت برای آدم‌هایی که ح را از ب تشخیص نمی‌دهند و هیچ هنری ندارند، منطقه برای او مطرح نبود. هم مشرق رفت و هم مغرب، قرآن سفرهای ذوالقرنین را می‌گوید: «مَغْرِبَ‏ الشَّمْس‏» (کهف/86). یعنی هم یک سفر شرقی داشت، یک سفر غربی، منطقه برای او مطرح نبود. جامعه برای او مطرح نبود که این جامعه مترقی هستند یا عقب مانده، تعداد برای او مطرح نبود که این سد را بسازیم، چند نفر استفاده می‌کنند. اقدام ذوالقرنین برای ساختن سد دلی بود و امری و دستوری نبود. مردم را دوست داشت دید مردم بی فرهنگی تحت هجوم قوم یأجوج و مأجوج هستند و اینها از ناامنی ناراحت هستند، گفت: من برای شما سد می‌سازم و از روی علاقه و دستور نبود. کارش بر اساس تکلیف الهی بود. ذوالقرنین از مردان خدا بود، حالا پیامبر بود یا از اولیای خدا بود، وارد بحث نمی‌شویم چون بلد نیستم. اختلاف هم هست.

توجه به معنویت، در کنار خدمت

وقتی سد را ساخت مردم را به خدا و معاد دعوت کرد. ما لوله‌کشی که می‌کنیم آب آشامیدنی می‌بریم وقتی می‌خواهیم افتتاح کنیم بگوییم: به شکرانه اینکه آب لوله‌کشی آمد تا این منطقه من یک وضو می‌گیرم. آستین بالا کنم و یک وضو بگیرم و بگویم: مردم، این رقمی وضو بگیرید. یعنی وقتی یک خدمت می‌کنیم این خدمت را وصل کنیم به یک آموزش دینی، ذوالقرنین کار پنج مهندس را کرد. این ماشینی که سوارش می‌شویم پنج گروه مهندس روی آن کار می‌کنند. 1- مهندسینی که تخصصشان کشف معدن است. یک تیمی هستند، جمعی از مهندسینی که کار و تخصصشان کشف معدن است. کشف که تمام شد یک گروه دیگر می‌آیند استخراج معدن، استخراج که تمام شد یک گروه دیگر ذوب معدن، ذوب که تمام شد یک گروه مهندس چهارم می‌آید برای قطعه سازی، آخرین گروه مهندسینی می‌آیند که این قطعات را به هم مونتاژ و متصل می‌کنند، استخراج، ذوب، قطعه سازی و اتصالات و مونتاژ، یعنی پنج گروه مهندس کار می‌کنند تا این ماشین، ماشین می‌شود. ذوالقرنین مهندسی بود که هم کشف کرد، هم استخراج کرد، هم دعوت به خدا کرد، اینها مهم است.  

عشق به کار و خدمت به مردم

عاشق کار بود. بخاطر اجبار کار نمی‌کرد. کارهای زورکی ارزشی ندارد. به بنی اسرائیل گفتند: گاو بکش، هی طفره رفتند، سنش، شکلش، آخرش قرآن می‌گوید: «فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُون‏» (بقره/71) گاو را کشتند اما نکشتند. چطور کشتند اما نکشتند؟ کشتند اما از روی علاقه نکشتند. زور زورکی کشتند. کاری ارزش دارد که با علاقه باشد.

ما بچه‌هایمان درس می‌خوانند ولی واقعاً عاشق درس هستند؟ کتاب‌های بچه مدرسه‌ای‌های ما پنج حالت دارد. اول سال کتاب است، هوا که گرم می‌شود با همین کتاب خودش را باد می‌زند. بادزن می‌شود. وقتی می‌خواهد بنشیند می‌بیند زمین خاکی است می‌گذارد روی کتابش می‌نشیند، موکت می‌شود. با بچه‌ها که دعوا می‌کند، با هم‌شاگردی‌ها کتاب را لوله می‌کند مثل چماق می‌زند بر سرش. یعنی هم کتاب است، هم چماق است، هم بادزن و هم موکت است. اینها نشان دهنده چیست؟ دوست نداریم کار بکنیم و تا مجبور نشویم کار نمی‌کنیم. این کارها، کارهای بی‌ارزش است. خدا به پیغمبرش گفت: می‌دانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ گفت: نه، گفت: در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود. عاشق کار باشد، منتظر مرخصی نباشد. از ترس بازرسان نباشد. ساعات را محاسبه نکند. آقا 22 ساعت اضافه کار کردم، هجده ساعت اضافه کار کردم. چون بازرس‌ها می‌آیند من، چون امروز بازرس می‌آید حواسمان را جمع کنیم. کارهایی که می‌کنیم صفات انسانی‌اش گاهی کمرنگ است. مؤسس حوزه علمیه قم استاد امام و همه مراجع قم، آمد فیضیه گفته شد یک طلبه‌ای در اتاق خوابیده بود، رفت در اتاق گفت: چرا درس نرفتی؟ چرا خوابیدی؟ امروز روز درسی است. گفت: آقا مریض هستم. گفت: چته؟ گفت: بیمار‌ی‌ام چیست. استاد همه مراجع بلند شد به خانه رفت، سوپ درست کرد، شوربا درست کرد آورد برای این طلبه که بیمار بود. استاد مراجع آشپزی می‌کند برای بچه طلبه. این خیلی مهم است.

الآن دانشجو از بغل استاد رد می‌شود، نمی‌گویم همه. هستند بعضی‌ها از بغل استاد رد می‌شود سلام نمی‌کند، می‌گوییم: مگر این استاد نیست؟ می‌گوید: چرا؟ می‌گوییم چرا سلامش نکردی؟ می‌گوید: این ترم با او درس ندارم. چون این ترم با او درس ندارم سلامش نمی‌کنم.

گاهی برای ترفیع درس می‌خوانیم، می‌گویند: اگر می‌خواهید سرگردی، سرهنگ شوید، باید بیست ساعت کلاس بروید. سرهنگ هستی می‌خواهی سرتیپ شوی، باید این دوره را ببینی. استاد دانشگاه هستی، استادیار هستی، می‌خواهی دانشیار شوی، دانشیار هستی می‌خواهی استاد شوی، باید این را بخوانی. چون می‌خواهیم مدرک بگیریم و یک قدم بالاتر برویم این کار را می‌کنیم. اینها مهم است. آن چیزی که در دین هست و دنیا ندارد، این است که در اسکناس یک نخ است و آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. نیت برای خدا، اخلاص، عشق، سوز، این خیلی مهم است.

کار برای خدا، نه نام و عنوان خود

ذوالقرنین را خدا تعریف می‌کند. چقدر تا حالا سد ساختیم ساختمان شده، فقط از ذوالقرنین، می‌گوید: ذوالقرنین این کارها را کرد برای خرجی نبود، شکمش سیر بود. رودروایسی نبود، این آفات و آسیب‌هایی که گفتی هیچ کدام آسیب نبود. فقط برای خدمت به جامعه بود. نمی‌خواست خودش را مطرح کند. شاعری خانه امام آمد برای امام صادق شعر خواند. امام ده تومانش داد، ده تومان چهل، پنجاه سال پیش، یک مداح دیگر رفت خواند، امام پنج ریال به او داد. مداح گفت: به او ده تومان داد و به من پنج ریال؟ گفت: آقا به او ده تومان دادی، گفت: درست دادم. او از امام صادق تعریف کرد و تو رفتی مدح مرا کردی. تو از من تعریف کردی. او را باید ده تومان بدهم و به تو پنج ریال. این خیلی مهم است.

ذوالقرنین هنر خودش را خدا می‌گفت، نمی‌گفت: من! قارون می‌گفت: من مغزی دارم که توانستم این پول‌ها را پیدا کنم. «إِنَّما أُوتِيتُهُ‏ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِي‏» (قصص/78) به قارون گفتند: به فقرا کمک کن، خدا به تو داده! گفت: خدا به من نداده، خودم پیدا کردم. حالا...

محکم‌کاری در امور صنعتی و ساختمانی

ذوالقرنین شکمش سیر بود بدون اجبار و رودروایسی، بدون مأموریت، دلی و از روی علاقه سفر کرد سفر طولانی، مغرب و مشرق، از مردم پرسید: مشکل شما چیست؟ گفتند: مشکل ما امنیت است. ناراحتی شما چیست؟ گفتند: قوم یأجوج و مأجوج به ما حمله می‌کنند. یک دیوار بساز آنها نتوانند این طرف بیایند. خرج هم می‌دهیم. خرج تو با ما، گفت: من خرج نمی‌خواهم. فقط کمک بدنی به من کنید. نیروی انسانی، «فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ» (کهف/95) نیروی انسانی در اختیار من بگذارید. آهن را آب کنید، مس را هم آب کنید. مس گداخته و آهن گداخته را قاطی کنید، آلیاژی تشکیل بدهید، ترکیب از آهن و مس، کمک کنید ما یک سدی بسازیم که «نقبا» نقب یعنی نمی‌شود سوراخش کرد. «ظهرا» پشت بامش هم نمی‌شود رفت. آیا خواهد شد صنعتگران ما اینطور باشند؟

جنازه‌ای را دفن کردند، پیغمبر خشت‌ها را کنار هم می‌چسباند، ضربی، خشت‌هایی که به هم می‌چسباند لایش را گل و محکم‌کاری می‌کرد. گفتند: یا رسول الله این مرده است. خاکش کنیم برود. چنین می‌زنید مثل اینکه دارد اتاق می‌سازد. پیغمبر فرمود: خدا دوست دارد اگر یک کسی یک کاری می‌کند سر هم بندی نکند. محکم بکند. ما یک حدیثی که برای شما نقل می‌کنیم می‌گویند: سندش را باید بگویید، این حدیث از کیست؟ او از کی؟ او از کی؟ او از کی؟ همه آدم‌‌هایش باید آدم‌های درستی باشند. تا بگوییم این حدیث قابل اعتماد است. قدیم یک کسی که می‌خواست منبر برود، اجازه می‌گرفت از علمای بالاتر که شما اجازه بدهید من سخنرانی کنم. نمی‌شود هرکسی سخنرانی کند. بعضی حدیث‌ها برای یک جای خاصی است و جای دیگر نمی‌شود مصرف کرد.

یک مثال بزنم، بنده خانه آمدم پای تلویزیون دیدم بوش، رئیس جمهور قبل آمریکا مخفیانه عراق رفته، خبرنگار عراقی لنگه کفشش را زد نخورد، دومی را زد. شما دیدید؟ دو تا لنگه کفش زد نخورد. من می‌گویم: احسنت! احسنت! این عمل خبرنگار عراقی از چهل سال تبلیغ من بهتر است. این یک ماجرای خاص است. این قانون نیست، بسم الله الرحمن الرحیم، توجه توجه! هرکس به دشمن لنگه کفش بزند ثواب چهل سال عبادت دارد. نه این قانون نیست. مورد خاصی است. شما هم اگر عصبانی شدی لنگه کفش زدی، بابا او رئیس جمهور آمریکا بود، در مقابل تمام دوربین‌های دنیا بود. خبرنگار دست خالی بود و جز لنگه کفش چیزی نداشت. از جان خودش گذشت و این لنگه کفش را پرتاب کرد. این خیلی مهم است. ممکن است شما کتاب را باز می‌کنی، نوشته هرکس فلان دعا را بخواند ثواب سیصد حج و سیصد عمره و سیصد شهید و سیصد و سیصد... این مورد خاصی است. قرآن می‌گوید: «جَزاءً وِفاقا» (نبأ/26) «عَطاءً حِساباً» (نبأ/36) حساب و کتاب دارد. بله این دعا چنین ثوابی دارد در مورد خاص، ظهر عاشورا یک لیوان آب دو میلیارد می‌ارزد. غروب عاشورا یک لیوان آب یک قران هم نمی‌ارزد.

«ضربة علی» نه ضربت کسی دیگر، آن هم یوم الخندق، نه یوم الخیبر! گاهی یک عملی در یک زمانی از فردی ارزش دارد و این مهم است. شرایط مهم است. شب قدر، ماه رمضان، عرفه، عاشورا، عبادت، نماز، تمام ثواب‌هایی که هست اینها در یک شرایطی اجرها تفاوت می‌کند. لذا در قرآن یک آیه داریم که می‌گوید: ضعف، دو برابر است ثوابش، یک جای دیگر داریم أضعاف، دو برابر نیست چند برابر است. یک جای دیگر قرآن می‌گوید: ده برابر است. «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»،  حدیث داریم کسی که به فقیر پول می‌دهد خدا نگاه به مبلغش نمی‌کند که چند داد، نگاه می‌کند او نسبت به سرمایه‌اش چقدر داد. کسی ده میلیون دارد، یک میلیون می‌دهد. نگاه نمی‌کنیم به یک میلیون، می‌گوییم این یک میلیونی که به فقیر داد، نسبت به سرمایه‌اش چقدر است؟ می‌گوید: یک دهم، حالا یک کسی ده ریال دارد، یک ریال به فقیر داد. این هم ثوابش یک دهم است. آن کسی که ده ریال دارد یک ریال بدهد، آن کسی که ده میلیون دارد، یک میلیون بدهد. هر دو یک دهم می‌دهند. حدیث داریم که خداوند اجر که می‌دهد نگاه نمی‌کند مبلغ چقدر است. نگاه می‌‌کند این مبلغ نسبت به سرمایه او، چقدر است؟ بنده و بوعلی سینا کتابخانه می‌رویم. دو ساعت مطالعه می‌کنیم، بوعلی سینا تیزهوش است و از این دو ساعت سی تا مطلب می‌فهمد. من یک آدم عادی هستم از این دو ساعت دو تا مطلب می‌فهمم. او سی تا فهمید من دو تا ولی اجر من و بوعلی سینا یکسان است. چرا؟ برای اینکه هردو دو ساعت زحمت کشیدیم، «يا من سوّى التّوفيق بين‏ الضعيف‏ و القوى‏» بنابراین حساب و کتاب‌ها را خیلی رو... باید یک خرده دقت بیشتر کرد. یکبار حضرت فرمود: هرکس لا اله الا الله بگوید، یک درخت به درخت‌های بهشتی‌اش اضافه می‌شود. یکی از اصحاب گفت: پس بهشت ما خیلی درخت دارد. حضرت فرمود: بله خیلی درخت دارد، ولی گاهی هم یک آتش می‌فرستی و همه را می‌سوزانی. ما نمی‌دانیم وظیفه ما چیست.

اگر خانم شما در خانه می‌ترسد، شما مسجد رفتی، ثواب داری، یا بروی در خانه بنشینی ثوابش بیشتر است؟ اگر من مسجد بروم، خانواده من در خانه می‌ترسد. حالا یک خانه در بیابان است، یک خانه تنهاست، ترس واقعی نه اینکه زن‌های ما سوء استفاده کنند و هی دروغکی به شوهرشان بگویند: می‌ترسم. اگر واقعاً یک زنی ترسید، به اینکه من بروم مسجد عبادت کنم یا پهلوی خانمم باشم؟ گاهی نزد خانم ماندن ثوابش بیشتر از مسجد رفتن است. افطاری می‌دهی تشر می‌زند خانم! چرا چنین شد؟ فلان و.. آقاجان تو می‌خواهی افطاری بدهی. می‌توانیم تشر بزنیم به خانم که تو باید آشپزی کنی. این محاسبات و اجرها و ثواب‌هایی که در منبرها می‌شنوید و در کتاب‌ها می‌خوانید اینها پوست قصه است ولی باید حساب کرد از چه کسی و در چه شرایطی؟ «ضربة علی یوم الخندق» نه ضربت غیر علی نه یوم الخندق، یوم الاحزاب مثلاً... این حساب می‌شود.

وقت تمام شد... امشب چه گفتیم؟ گفتیم یک صنعتگر در تاریخ پیدا شد به نام ذوالقرنین دو صفحه قرآن از او تعریف می‌کند، چطور بین همه مهندس‌ها از ذوالقرنین تعریف می‌کند؟ برای اینکه کار ذوالقرنین خدمت بود، خالص بود، دلی بود، بی منت بود، زوری و اجباری نبود. منتظر مرخصی و اضافه کار نبود. این شرایط است که صنعت را بارور می‌کند، اگر صنعت ما این رقمی باشد وضع اقتصاد ما خوب می‌شود. خدایا قدم به قدم ما را هدایت بفرما. کمتر از آنی ما را به خودمان رها نکن. قلب امام زمان(ع) از ما راضی بفرما.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 

انتهای پیام
captcha