به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی ایازی، قرآنپژوه و استاد حوزه و دانشگاه، در بخشی از سخنان خود در دومین کنفرانس قرآنپژوهی در قم با اشاره به مبانی تفسیر تنزیلی تصریح کرد: مشکل اساسی تفسیر تنزیلی این است که مبتنی بر پایه لرزان است؛ زیرا سه جریان تاریخگذاری بر مبنای روایات، متن و مباحث ریاضی را در این بحث داریم و هیچکدام از اینها نمیتوانند مطمئن باشند؛ بنده به نویسنده تفسیر تنزیلی، حجتالاسلام بهجتپور، عرض کردم که بگویید ما ۵ مطلب براساس ترتیب نزول استفاده کردهایم که در تفسیر ترتیبی قابل استفاده نیست؟. متن کامل را از اینجا بخوانید.
حجتالاسلام والمسلمین بهجتپور، نویسنده تفسیر تنزیلی «همگام با وحی» با استقبال از این انتقاد، در گفتوگو با ایکنا؛ ضمن اشاره به کتاب «تفسیر تنزیلی، مبانی، اصول، قواعد و فواید» بیان کند که اعتقادی به تاریخگذاری به معنای ثبت تاریخ نزول سورهها چه به شکل روایت، متن، و نظام ریاضی ندارد و مسئلهاش تاریخ و تاریخگذاری نیست، بلکه دستیابی به سیر مراحل تحول است. وی درباره روش کشف ترتیب نزول نیز توضیح داد که پس از تتبعی جامع، همه گزارشهای ترتیب نزولی در منابع مختلف، در کنار یکدیگر قرار گرفته و مقایسه شوند؛ این مجموعه میتواند ضعف موجود در آحاد آنها را برطرف کند و ساختار سیاق محتوایی قابل اعتمادی از سورهها را به دست دهد.
وی درباره نقد دوم نداشتن فواید به به حداقل چهارده فوایدی که در حوزههای مهندسی فرهنگی و افزایش برداشتهای تفسیری با ذکر مثال در کتاب «تفسیر تنزیلی» تشریح شده، اشاره کرد و گفت: آیا برای فایدهمندی بس نیست که مشهور مفسرین در مسئله استخراج سیر حرمت خمر یا ترتیب تحدی، از قرآن، یا تحلیل صحیح ناسخ و منسوخ و ...، از همین روش تنزیلی بهره گرفتهاند؟ آیا روش دیگری برای حل این مسائل سراغ دارید؟ شاطبی چه خوب ضرورت مسئله را درک کرده که تصریح میکند فهم کامل هیچ سورهای بدون توجه به سوره نازل شده پیش از آن میسور نیست. متن کامل را از اینجا بخوانید.
حجتالاسلام والمسلمین ایازی در مقالهای که برای ایکنا ارسال کردند به نقد مجدد و تفصیلی مبانی و فواید تفسیر تنزیلی پرداخت. وی با بیان اینکه یکی از موضوعات مهم و در عین حال بحثانگیز و جنجالی در عرصه علوم قرآن، چگونگی گردآوری و تألیف این کتاب آسمانی و به دنبال آن تفسیر آن است، مینویسد: گروهی از علما و محققان علوم قرآنی بر این باورند که گردآوری و تألیف و ترتیب قرآن در حیات پیامبر انجام گرفته و در نتیجه ترتیب کنونی توقیفی است و گروهی آن را به دوران پس از پیامبر، یعنی زمان حاکمیت خلفا منتسب دانسته و فرض را بر این گذاشته که جمع کنونی قرآن غیر توقیفی و پس از پیامبر انجام گرفته و آنچه مبنای فهم و تفسیر میباشد، همان ترتیبی است که بر اساس نزول بوده است.
وی در ادامه با طرح این پرسش که به چه دلیلی این ترتیب که از صدر اسلام در میان همه مفسران رایج و متداول بوده و بر اساس آن تفسیر انجام میگرفته، باید کنار گذاشته شود و روش ترتیب نزولی انجام گیرد، مینویسد: مهمتر آنکه، از کجا میتوان ثابت کرد آنچه در تاریخ قرآن درباره نزول برخی سورهها نقل شده، درست و قابل اطمینان است، بااینکه در این باره، روایات بسیار متعارض و متفاوتی نقل شده و مبانی در این باب مختلف است. نکته دیگر تا چه حدی واقعاً میان تفسیر بر اساس ترتیب مصحف، با ترتیب نزول در معنا و برداشت از آیه فرق دارد که آن را میتوان بهحساب تفاوت و اختلاف در طریقه تفسیر آیات و ترجیح آن گذاشت؟ این نوشته در مقام بیان اثبات این نکته است که هر سه این پرسشها جواب منفی به تفسیر نزولی میدهد و در این ادعا که اگر تفسیر بر اساس نزول شکل گیرد، فواید و آثاری بسیاری بر جای میگذارد، مبالغههای بسیار شده و برفرض که فوایدی داشته باشد، در تفسیرهای رایج و بر اساس ترتیب مصحف نیز قابل تدارک است.
مشروح مقاله حجتالاسلام والمسلمین ایازی به شرح زیر است:
یکی از مسائل مطرح در حوزه تفسیرپژوهی اخیر، انتخاب شیوه تفسیر بر اساس نظم آیات و سورهها است. تا حدود چهارده قرن، تمام تفسیرهایی که نگاشته شده، همگی بهاتفاق بر اساس نظم مصحف بودهاند؛ اما یکی از رویکردهای جدید حوزه تفسیر در این پنجاه ساله اخیر، توجه و اهتمام به تفسیر نزولی بوده است. ریشه آن به تنوعطلبی در تفسیر در قرن چهاردهم برمیگردد که به یکی از موضوعات مهم و در عین حال بحثانگیز و جنجالی دیرینه در عرصه علوم قرآن، ارتباط پیدا کرده و میکند، زیرا چگونگی سیر تدوین، گردآوری و ترتیب آیهها و سورهها در عهد نبوی، یا پس از حیات آن حضرت، از جمله فرازهای مهم تاریخ قرآن است که این بحث را به چند نظریه تقسیم کرده است. 1(.گروهی از علما و محققان علوم قرآنی بر این باورند که گردآوری و تألیف و ترتیب قرآن در حیات پیامبر انجام گرفته و آن وجود شریف تمام خصوصیات آیات یک سوره و نیز جایگاه سورهها را تعیین فرموده است. 2).گروهی در برابر این اندیشه، تدوین و تألیف و ترتیب سورهها را به دوران پس از پیامبر، یعنی زمان حاکمیت خلفا منتسب دانستهاند. اما همه بر این نکته اتفاق نظر دارند که سیر نزول و ترتیب آیهها و سورهها به شکل موجود نبوده، بلکه سورهها و آیهها به مناسبت خاصی چون پرسشها، نیازها و رخ داد حوادث ویژه نازل میشده است.(ر.ک: ایازی، کاوشی در تاریخ جمع قرآن، ص 13-18).
جایگاه مسئله
هرچند سخن درباره تفسیر و روشی است که برگزیده میشود، اما گزینش این شیوه با پیش فرضی خاص انتخاب شده و این روش مبتنی بر این اصل است که جمع کنونی قرآن غیر توقیفی و پس از پیامبر انجام گرفته است. آنان مدعی شدهاند آنچه مبنای فهم و تفسیر میباشد، همان ترتیبی است که بر اساس نزول بوده است. بر این اساس که ملاک تفسیر استفاده از سیاق و بافت جمله و کلام است. سیاق در صورتی شکل کامل میگیرد که تنظیم جمله از سوی گوینده باشد و نه تغییراتی که دیگران در مجموعه کلام داده باشند. قرآن کتابی است که آیات و سورههایش بهمقتضای مناسبات و نیازهای تدریجی عصر نزول، نازل شده است؛ بنابراین، این پیامها و مضامین آن، ارتباط تنگاتنگی با شرایط تاریخی خود دارد و این شرایط بهمنزله قراین حالی و مقامی فهم تلقی میشود. ازاینرو خردمندانه نیست که قرآن صرفنظر از این قرائن تفسیر شود. حتی کسانی پا پیش گذاشته و ادعا کرده و گفتهاند، از پیامبر خردمندانه نیست که برخلاف ترتیب نزول آن امر کند؛ زیرا در این چینش نزولی، حکمتی است و هرگز پذیرفته نیست که این چینش ترتیب نزول مورد توجه پیامبر قرار نگرفته باشد و خردمندانه آن است که ایشان دستور فرموده باشد که قرآن را طبق ترتیب تاریخی مرتب کنند. نکته مهم دیگر آنان، استناد به مصحف امام علی (ع) و روش چینش آن حضرت کردهاند که بیشتر قائلان این نظریه در شیعه و اهل سنت به آن استناد نمودهاند.
پیشینه گفتمان
حقیقت این است که درگذشتههای دور، نامی از این روش بهطور شفاف در میان تفاسیر و کتابهای طبقات المفسرین برده نشده و دست کم تفسیری با این ترتیب، باقی نمانده است. از آن هنگام که مفسرینی در قرن اخیر پس از طرح بازگشت به قرآن و گرایشهای گوناگون به دانش تفسیر، به نگارش تفسیرهای چندگانه و متنوع برآمدند، عدهای به فکر ارائه تفسیری بر اساس نزول قرآن برآمدند و روش جدیدی را عنوان کردند که میخواهند متفاوت از دیگران در پی تفسیر بر اساس روند و حرکت تاریخی نزول قرآن باشند و سیر تطور وحی را با این روش ترسیم کنند. آنان در پی توجیه این روش بر اساس حرکت تاریخی برآمدند و گفتند چرا این روش را برگزیده و بیشترین استدلالی که میکردند، به سابقه آن در مصحف امام علی (ع) است و گویی اقتدا به روش آن حضرت مینمودند. این کسان همچون آل حویش آل غازى (م 1398ق) در تفسیر بیان المعانی و محمد عزت دروزه (م 1404ق) در تفسیر الحدیث، شيخ عبدالرحمن حَبَنّكة، مشهور به ميداني (م 1425) در تفسیر معارج التفکر و مهندس مهدی بازرگان (م 1373ش) در تفسیر «پا بهپای وحی« و در این اواخر محمد عابد الجابری، در کتاب فهم¬القرآن، التفسیر الواضح، حسب ترتیب النزول و آقای عبدالکریم بهجت پور (معاصر) در همگام وحی ، تفسیر نزولی قرآن.
آری آنان فصلی جدید از چینش ترتیب تفسیر به وجود آورده و روش خود را گامی مهم و حرکتی سازنده و تأثیرگذار در فهم قرآن، بلکه پیروی از سلف قلمداد کردند. افزون بر این نکته، به ابعاد تاریخی وحی و فهم شرایط آن اشاره میکردند. چنانکه در برخی از همین تفاسیر (جلال الدین فارسی) تأکید کرده که به این روش روی میآورند تا بیان سـیر انقلاب تکاملی اسلام را در سایه تبعیت این روش تبیین کنند.
پرسشهای اساسی درباره تفسیر نزولی
اما پیش از طرح کامل نظریه و ادله آنان، این پرسشها در فراروی این شیوه مطرح است:
1- به چه دلیلی این ترتیب کنونی که از صدر اسلام در میان همه مفسران رایج و متداول بوده و بر اساس آن تفسیر انجام میگرفته، باید کنار گذاشته شود و شیوه تفسیر ترتیب نزولی انجام گیرد.
2- از کجا میتوان ثابت کرد، آنچه در تاریخ قرآن درباره تعیین تاریخ نزول برخی سورهها نقل شده، درست و قابل اطمینان است، با اینکه در این باره روایات رسیده خبر واحد هستند، اسناد آن عموماً ضعیف و متعارض هستند و مهم تر چندگونه نقل شده است.
3- چگونه میتوان با دقت در تمام آیات و سورهها، موضع تاریخی و مکانی آن را مشخص کرد؛ زیرا درباره تعیین برخی آیات و سورهها، حتی نقل معینی نیامده و بخشی از ادله که برگشت به ترتیب نزول دارد، بهوضوح و روشنی زمان نزول را مشخص نکرده درحالیکه این ادعا در تفسیر، وابسته به روشن بودن آن در ترتیب آیات یک سوره است.
4- در مقام نهایی تا چه حدی واقعاً میان تفسیر بر اساس ترتیب مصحف، با ترتیب نزول در معنا و برداشت از آیه فرق دارد که آن را بهحساب تفاوت چینش آیات میتوان گذاشت؟
1- تردید در ترتیب کنونی قرآن
نخستین گام این مفسران چند و چون در ترتیب مصحف و تردید در جایگاه آن برای تفسیر و توقیفیت آن است. بخشی از تردیدها ناظر به تردید در اثبات گردآوری قرآن پس از پیامبر و عدم توقیفیت ترتیب کنونی است که اینجانب به تبعیت از گروهی از محققان معاصر در کتاب کاوشی در جمع قرآن، بهتفصیل به اثبات توقیفیت این جمع و تردید در روایات متعارض جمع برآمدهام. بخشی هم در اثبات سابقه ترتیب نزولی و تبعیت از جمع مصحف امام علی است؛ بنابراین، نخستین پرسش این است که به چه دلیلی این ترتیب کنونی که از صدر اسلام در میان همه مفسران رایج و متداول بوده و بر اساس آن تفسیر انجام میگرفته، باید کنار گذاشته شود و روش ترتیب نزولی انجام گیرد.
در آغاز باید تکلیف خود را با انتسابی که نسبت به مصحف حضرت شده، مشخص کنیم و چگونگی آن را بهویژه در روایات رسیده روشن سازیم.
الف: حقیقت مصحف امام علی
گفتیم از مهمترین و در عین حال بحثانگیزترین موضوعات این روش تفسیری، استناد به پیشینه آن، یعنی مصحف امام علی است. بحث درباره مصحف امام على (ع) از چند جهت گفتگو شده است.
یکم: نخستین پرسشی كه در این بخش مطرح است، این است كه آيا مصحف امام، قرآن بوده يا چيز ديگر؟ اگر قرآن بوده، تماماً قرآن بوده، يا مطالب ديگرى افزون بر قرآن داشته است،
دوم: سؤال ديگر این است كه فرق مصحف امام على با مصاحف ديگر عصر رسالت مانند مصحف اُبَىّ بن كعب، مصحف عبدالله بن مسعود، چه بوده است، همچنين چه فرقى ميان مصحف امام با مصحف حضرت فاطمه داشته است .
سوم: در نهايت مصحف آن حضرت چگونه بوده، به چه ترتيبى و چه كيفيتى؟ آيا درست است كه مصحف على به ترتيب نزول گردآورى و تنظيم شده، يا كسى اين مصحف را نديده و صرفاً برداشتى از گزارشها و اخبار آحاد كرده است.
پاسخ: آنچه در گزارشها درباره كار حضرت آمده، مسلم است که تنها قرآن مجيد نبوده و چيزى مفصلتر از قرآن بوده که به همت آن حضرت و با تعلیم پیامبر انجام یافته است و اگر تنها قرآن بوده، در حاشیه آن نکات دیگری افزوده شده است؛ بنابراین، اگر مستند خبر مصحف امام، روايات جمع قرآن پس از فوت پيامبر باشد، چون در اين اخبار بهطور صريح سخن از جمع قرآن رفته و عبارتهایی چون: حتى يَجمَعَ القرآن (فهرست ابن النديم: 30)، لا اَخرُجُ حتى اَجمعُ القرآن. (تفسير عياشى، ج 3 / 70)، فَفَرِغَ إلى كتاب الله و أخذَ يَجمَعَهُ فِى مُصحفٍ، (بحارالانوار، ج 28، ص231)، المصحفُ الذى جَمَعَهُ اميرالمؤمنين (همان، ج 53 / 36) و تعبيرات فراوان ديگر، روشن میشود كه سخن درباره مصحف، كارى در زمينه قرآن بوده است و اگر در آن زمان اصطلاح «مصحف» نسبت به غير قرآن بكار برده میشده و يا براى موارد مشترك میآمده، اما در اينجا مصحف ناظر به قرآن بوده است و به اين دليل كه مصحف فاطمه قرآن نبوده است و حتى در سياق کتابهای تفسيرى مخلوط از قرآن و توضيحات نويسندگان نبوده است، نبايد مصحف امام را در رديف مصحف فاطمه قرار داد، اتفاقاً ائمه معصومين در كلماتشان اصرار داشتهاند، كه نشان دهند مصحف فاطمه به هیچوجه قرآن نيست تا مبادا اين اشتباه به موارد ديگر سرايت كند و يا نقل از مصحف فاطمه بهعنوان قرآن تلقى شود.
از سوى ديگر، اينكه اين كتاب تماماً قرآن بوده باشد و در آن مطالب بهجز قرآن آمده است، مورد اتفاق مورخين و مفسرين است؛ زیرا آنچه حضرت به نگارش در آورده بود، افزون بر قرآن، ذكر تأویلها، تفسيرها، بيان شأن نزولها، ناسخها و منسوخها بود. در آینده، از شيخ مفيد نقل خواهیم كرد كه درباره مصحف حضرت میگفت، آنچه در مصحف حضرت نوشته شده، بيان تأويلات و تفسير معانى و مطالبى است كه از جمله کلامالله بهحساب نمیآید. فيض كاشانى هم نيز بهصراحت در مقدمه ششم تفسير خود به مناسبت توضيح اين جمله كه در روايات در باب مصحف امام آمده: كَتَبَ فى مُصحَفِه الناسخ والمنسوخ، مینویسد: معلوم است كه حكم به تعيين ناسخ و منسوخ و بیان آن در ذیل آيات، از قبيل تفسير و بيان است، نه اينكه جزو قرآن باشد.
بههرحال برای شناخت این موضوع که تنظیم این مصحف چگونه بوده، در آغاز از بررسی روایات این موضوع آغاز کنیم.
ب: بررسی روایات ترتیب نزول
روایات ناظر به توصیف مصحف بر چندگونهاند. آنچه مورد نظر است، آنهایی هستند که قائلان این نظریه به آن استناد کردهاند:
1- فی اخبار ابی رافع (م 36) آمده: «فَلَمّا قُبِضَ النَبیُ، حَبَس عَلّیٌ، فَاَلفَهُ کَما اَنزَلَ اللّه وَ کانَ بِه عالماً». (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 50). در خبر ابورافع آمده است که چون پیامبر وفات کرد، علی در خانه نشست، پس مصحف را همانطور که نازل شده بود، گردآوری کرد و او به این کار عالم بود.
2- در خبر جابربن عبدالله انصاری آمده: «اِنّه ما جَمَعَ القرآن کُلُه کَما اَنزَلَ الله اِلّا کَذبَ وَ ما جَمَعَهُ وَ ما حَفَظَهُ کَما اَنزَلَ الله اِلّا علی بن ابیطالب و الائمة مِن بَعدَهُ». (صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، ص 193، مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 88). از جابر بن عبدالله انصاری رسیده است که هرگز قرآن را آنگونه خدا نازل کرد گردآوری نکرد، مگر اینکه دروغ میگوید. گردآوری و نگهداری نکرد آنگونه که نازل شد، مگر علی بن ابیطالب و امامان پس از وی.
3- روایات دیگری که به همین مضمون نقل شده، چنانکه در کتاب منسوب به مسعودی، اثبات الوصیه (ص 146) خبری مرسل نقل میکند که آن حضرت پس از گردآوری قرآن فرموده باشد: (مجلسی، ج 28، ص 308). «هذا کتابُ الله قَد اَلَفتُه کَما اَمَرنَی و اوصانی رَسولُ الله کَما اَنَزَل».
4- در روايات سليم بن قيس هم آمده است: «فَلَمّا جَمَعَهّ كُلُه و كَتَبَهُ بِيَدِهَ تَنزِيلِه وَ تَأويلِهِ وَ الناسخُ مِنهُ وَالمَنسُوخُ»، اگر مصحف تنها قرآن است، ديگر كَتَبَهُ بِيَدِهَ تَنزِيلِه وَ تَأويلِهِ، معنا ندارد، حتماً منظور توضيح¬ها و تفسير آیهها بوده تا ميان تنزيل و تأويل، ناسخ و منسوخ تفاوت گذاشته شود، بهویژه كه در ذيل همين خبر آمده است كه حضرت اتمام حجت میکند كه مباد روزى برسد و بگوييد: على، كسى كه از پيامبر اين آيات را آموخته و تأويل آنها را ياد گرفته، چرا ما را بهغفلت گذاشته و مطالب دریافتی را براى ما بيان نكرده است.
5- سالم بن ابی سلمه از امام صادق نقل کرده است که فرمود: «اَخرَجَه عَلَیّ اِلیَ النّاسِ حیثُ فَرَغَ مِنهُ وَ کَتَبَهُ، فَقَالَ لَهُم: هَذا کِتابُ اللّهِ کَما اَنزَلَ اللهُ عَلَی مُحمدٍ (ص) وَ قَد جَمَعتُه بَینَ اللَوحینِ». (محمد بن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، ص 193؛ مجلسی، پیشین، ج 89، ص 88). در این روایت نیز آمده که علی (ع) کتاب خدا را بنوشت و گفت: این کتاب خدا است، آنگونه که خدا بر محمد (ص) نازل کرد، من آن را بین دو جلد گرد آوردم.
6- محمد بن سیرین درباره کار حضرت نقل مفصلی دارد و آمده: «فَکَتَبَهُ عَلَی تَنزِیلِهِ فَلَو اَصَبتَ ذلکَ الکِتابَ کان فِیهِ عِلمٌ کثیر. بعد از عکرمه پرسیدم که این کتاب را چگونه تألیف کرد: اَلّفُوهُ کَمَا اُنزِل؟ الاول فالاول؟ قال لَوِاجتَمَعتِ اِلانسُ وَ الجِنُ عَلَی اَن یُؤلِفُوه هذا التَألیفُ مَا استَطاعُوه. قال: فَنُبّئتُ اَنّهُ کَتَبَ المَنسوخُ عَلَیَ الناسخ وَ کَتَبَ الناسخُ فِی أثرِه». (سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 127). البته در این روایت برفرض که دلالت داشته باشد که مراد از تنزیل، موافقت با ترتیب نزول است و نه مطابقت با آنچه نازل شده که در روایات دیگر هم آمده و محمد بن سیرین از عکرمه اقرار بگیرد که جمعآوری حضرت بر ترتیبی متفاوت است، اما عکرمه این برداشت را تأیید نمیکند و تنها به این بسنده میکند که بگوید: «لَوِاجتَمَعتِ اِلانسُ وَ الجِنُ عَلَی اَن یُؤلِفُوه هذا التَألیفُ، مَا استَطاعُوه». این ناقل است که چنین برداشتی دارد که منسوخ را مینوشت و پس از آن ناسخ را میآورد.
6- در خبر ديگرى كه باز از سُليم نقل میشود، حضرت در خطاب به عثمان میگوید: «اِنّ كُلُ آية اَنزَلَها الله ـ جَلّ وَ عَلا عَلَى مُحمدٍ ـ صلیالله عليه و آله ـ عِندى بِاملاءِ رسولُ الله وَ خَطِ يَدى و تأويل كُل آيةٍ اَنزَلَها اللّه عَلى مُحمدٍ و كُلُ حَلالٍ وَ حَرامٍ اَو حَدٍ وَحُكمٍ او شىءٍ تَحتاجُ اِليه الامة اِلىَ يَومِ القيامة مَكتوبٌ باملاءِ رسولُ الله وَ خَطُ يدى حتى اَرشُ الخدش». بهدرستی هر آیهای خداوند بر پيامبر خدا (ص) نازل كرد، پيش من است كه به املاى او و دست خط من است؛ و تأويل هر آیهای كه خدا بر پيامبر خودش نازل كرد و هر حلال و حرام، يا حد يا حكم، يا هر چيزى كه مردم به آن تا روز قيامت نياز دارند در اين مصحف با املاى پيامبر خدا نوشته شده و خط من است، حتى جريمه خدشهای كه به بدن كسى وارد شود.
از اين خبر هم بهخوبی استفاده میشود كه افزون بر ذكر آيات، تأويل آن بيان شده و تأويل غير از قرآن است. همچنين توضيح هر حلال و حرام، يا بيان حدود و احكام بهویژه با اين توضيح كه حدود احكام و نيازهاى امت اسلامى تا قيامت در اين مصحف وجود داشته، در صورتى كه اگر منظور همان كلمات آيات و سورهها باشد، وجهى براى ذكر آنها نبود و دليلى بر تأكيد و ذكر تفاوت اين مصحف بر مصحفهای ديگر نبوده و ديگر نيازى به اين استدلال نبوده كه در ذيل روايت بگويد: «اِنّ رَسولَ الله اَسرّ اِلىَ مَرَضِه مفتاح الف بابُ مِن العلم يفتح كل باب الف باب». اينكه پيامبر از اسرارى كه در هنگام فوت به على گفته و كليد هزار باب علم را به او داده تا آنها را بنويسد، چيزى جز قرآن و در تفسير و توضيح كلمات وحى بوده و از دانستنیهایی بوده كه حضرت آن را آموخته و به كتابت درآورده و همین ویژگیها باعث تعبیرهایی چون: «فَاَلفَهُ کَما اَنزَلَ اللّه وَ کانَ بِه عالماً»، است.
بنابراین ريشه اين برداشت در خود روايات است كه بهوضوح روشن میکند که اين مصحف، تنها قرآن نبوده، اما چیزی برخلاف نزول هم نبوده «و کَما اَنزَلَ اللّه» بوده است.
ج: مراد از ما انزل الله
اما این سؤال مطرح است که منظور از: «کَما اَنزَلَ اللّه«، طبق نزول، آنطور که بر پیامبر نازل شده، چیست؟ در این جمله دو احتمال مطرح است.
الف: منظور مطابقت دادن مصحف بر اساس ترتیب نزول باشد، آنگونه که معروف شده و به ذهن عدهای رسیده است.
ب: مطابق بودن مصحف با آنچه واقعاً از نظر قرائت و کتابت، نازل شده، بدون کم و کاست و رعایت گویش صحیح، آنگونه که در آن عصر نگرانی آن میرفته است.
چنانچه منظور از این دسته روایات، احتمال اول باشد، مدعای قائلین به نزولی بودن ترتیب مصحف امام ثابت میشود، اما چند احتمال وجود دارد که با احتمال اول سازش ندارد. بهعنوان نمونه در خبر جابر آمده: «و ما جَمَعَهُ و ما حَفِظَهُ کَما اَنزَلَ الله إلّا علی بن ابیطالب و الائمة من بعده». درست است که آن حضرت گردآورنده قرآن است، اما ائمه بعد از او مسلماً گردآورنده آن نبودهاند، گردآوری پس از گردآوری معنا ندارد. پس باید منظور از جمع کننده، معنای دیگری باشد که همان نگهداری و صیانت از تحریف است و گرنه بهصورت ظاهری پس از فوت پیامبر جمعآوری شده است؛ بنابراین، جمع قرآن ناظر به ترتیب نیست و ناظر به حفظ و صیانت از تحریف لفظی و معنایی و مراد از کَما اَنزَلَ الله، مطابقت با حقیقت نزول است.
و اما روایت ابی رافع که میگوید: فَاَلفَهُ کَما اَنزَلَ اللّه وَ کانَ بِه عالماً؛ دلالت به هیچکدام از دو احتمال ندارد، چون هم علم به ترتیب میتواند مؤثر در ترتیب باشد، هم علم به معنا و قرائت تا تألیفی مطابق با ما اَنزَلَ الله انجام شود، گرچه آگاهی به محتویات کتاب در تدوین کتاب سرنوشتسازتر از آگاهی به ترتیب نزول است، چیزی که روایت به آن تأکید میشود.
نکته دیگر، تعبیر: فَنُبّئتُ اَنّهُ کَتَبَ المَنسوخُ عَلَیَ الناسخ وَ کَتَبَ الناسخُ فِی أثرِه. (سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 127)، است که در خبر ابن سیرین آمده و بهصراحت برداشت راوی را بیان میکند و نه اینکه آن مصحف را دیده باشد، یا عکرمه آن را تأیید کرده باشد، اما با این احوال، اینکه آن حضرت ناسخ را در دنبال منسوخ میآورد، الزاماً معنایش ترتیب نزول نیست، چون گاه فاصله میان ناسخ و منسوخ چندین سال و چندین سوره فاصله بوده و اینچنین نبوده که در ترتیب نزول همواره ناسخ پس از منسوخ بیاید. لذا ممکن است بیان تفسیری در قالب نشان دادن دگرگونی حکم باشد تا کسی بهاشتباه نیافتد، نه اینکه به فاصله انجام گرفته باشد.
بنابراین، اولاً، این روایات همگی آنها سند صحیحی ندارد و ثانیاً، خبر واحد هستند و با خبر واحد نمیتوان به اطمینان و وثوق در امور تاریخی بهویژه امور خلاف روال عادی به قضاوت دقیقی رسید. ثالثاٌ، این روایات صراحت بر موضوع ندارند، بلکه معنا و مفهوم دیگری میتواند داشته باشند که همان دغدغه آن عصر یعنی صحت و سلامتی نص قرآن کریم است.
د: مورخان و مصحف امام علی
1- يعقوبى (م 292) يكى از اين كسانى است كه بهتفصیل درباره مصحف امام على (ع) اظهار نظر كرده و با توصيفات مخصوص و انحصارى درباره چگونگى اين مصحف، میپردازد و از ترتيب خاص سورهها (نه آیات) گزارش میدهد، بدون آنكه منابع اين توصيف¬ها را برشمارد. از آنجا كه وى از نخستين كسانى است كه درباره اين مصحف نظر داده و با شرح گسترده گزارش كرده، از نظر تاريخى بسيار مهم و قابل توجه به نظر میرسد، هرچند كه مطالب او جاى نقد و تأمل بسيار دارد. او در اين گزارش مینویسد: «برخى روايت کردهاند كه على بن ابیطالب پس از وفات پيامبر خدا قرآن را فراهم ساخت و بر شترى نهاده پيش جمعيت آورد و گفت: «هذا قُرآنُ قَد جَمَعتُه». اين قرآنى است كه من آن را گردآوردهام. حضرت آن را به هفت جزء و بخش تقسيم كرده بود. بعضى گفتهاند، كه على گفت: قرآن بر چهار بخش نازل شده است.
از نكات ديگر توضيحهای يعقوبى و نامگذاری وى از سورههاست كه با گزارش ديگران متفاوت آمده است. مثلاً سوره قصص را به نام سوره موسى و فرعون، سوره جاثيه را به نام سوره زُمر شريعت، وصف كرده است، يا در بسيارى از موارد، نام سوره با آيه نخست آن آمده، مانند: سوره إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، سوره إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ، سوره قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ.(یعقوبی، ج 1، ص390).
2- يكى ديگر از كسانى كه درباره مصحف امام در چند جا سخن گفته، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (م 413 هـ) است. او در كتاب اوائل المقالات به مناسبت نقد قائلين به تحريف و اينكه از قرآن كنونى هرگز كلمه، آيه و سورههای حذف نشده، مینویسد: آنچه درباره قرآن كنونى مطرح است، آنكه بر طبق مصحف امام على از تأويل و تفسير آيات مطابق با شأن نزول آنها خالى است، مطالبى كه از سوى پيامبر آمده، گرچه از جمله کلامالله نيست، اما تأويل¬هاى است كه منتسب به قرآن است.
شيخ مفيد اصل وجود مصحف و سبك مطالب آن را پذيرفته و تنها ازاینجهت كه برخى گمان کردهاند، پذيرش آن، اعتراف به تحريف قرآن است، منكر میشود و توضيح میدهد كه اين مطالب گرچه در تفسير و تأويل قرآن و متكى به وحى است، اما نص قرآن نمیباشد. (اوائل المقالات، مجموعه مصنفات شیخ، ج 4، ص 81).
3- همچنين شيخ مفيد در كتاب مسائل السرويه مینویسد: بیگمان اميرمؤمنان قرآن نازل شده را از آغاز تا فرجام گردآورى و بر طبق ترتيب خودش تأليف كرد. سورههاى مكى را بر مدنى و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت و هر آيه و سورهای را در جاى خودش گذاشت، از همين جهت، امام جعفر بن محمدصادق (ع) فرموده است: به خدا اگر قرآن آنطور كه نازل شده بود، خوانده میشد، هرآینه نام ما را در آن مییافتید، همانطور كه نام پيش از ما يافت میشد.(همان، ج 7، ص 78، کتاب مسائل السرویه)،
طبق اين سخن نيز، در نظر شيخ مفيد وجود مصحف امام مسلّم بوده است؛ اما اينكه به نظر ايشان ترتيب مصحف به ترتيب نزول بوده يا نه، برفرض كه بپذيريم عبارت: واَلَفّه بحسبِ ما وَجَبَ مِن تأليفِه»، دلالت بر ترتيب غير موجود دارد، مدرك سخن ايشان معلوم نيست.
4- يكى ديگر از مفسران اهل سنت كه درباره مصحف امام على (ع) اظهار نظر كرده، ابن جُزَى كلبى (م 741 هـ) است. وى در مقدمه تفسير التسهيل لعلوم التنزيل مینویسد: «قرآن در عهد رسول خدا در صحیفهها و در سینههای مردم پراكنده بود، چون حضرت وفات كرد، على بن ابیطالب ـ رضیاللهعنه ـ در خانه نشست و قرآن را به ترتيب نزول گردآورى كرد. اگر مصحف او يافت شود، در آن دانستنیهای بسيار میباشد، اما افسوس كه يافت نشد. «(التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1، ص 7).
نكته قابلاستفاده در اين سخنان آن است كه اولاً، ابن جُزى مصحف على را نخستين مصحف كامل پس از پيامبر میداند و على را نخستين گردآورنده آن میداند.
ثانیاً، اين مصحف را به ترتيب نزول میداند، اما مدرك آن را باز نمیگوید. ثالثاً: محتويات آن را تنها قرآن نمیداند و گرنه نمینویسد: لَكانَ فِيهِ عِلمٌ كثیر. اگر تنها قرآن باشد، ديگر معنا نداشت بگويد مطالب و علوم زيادى در آن يافت میشود. قرآن در دسترس همه موجود است و علم کثیر، بايد ناظر به مطالب ديگر حضرت در كنار قرآن باشد و گرنه کسی که تنها قرآن را ثبت میکند، جایی برای علم کثیر نیست. حتماً افزودنهای تفسیری و آگاهیهای تاریخی کنار آیات بوده است.
رابعاً: تا عهد ابن جُزى، اين مصحف يافت نشده و كسى آن را نديده و صرفاً بر اساس گزارشهای اوليه متون قدما (تصور و ذهنیت)چنين توصيفى را بيان میکند.
5- ابوعبدالله زنجانى (م 1319 ش) هم در توصيف مصحف امام مینویسد، كه اين مصحف مركب از هفت جزء و حجم آن چنان گسترده بود كه حضرت مجبور شد براى حمل آن از شتر استفاده كند.(تاریخ القرآن، ص 76)
6- آقاى خويى هم مینویسد: اينكه مصحف مشتمل بر زيادتى اضافه بر قرآن داشته، باز ترديدناپذير است، (البیان، ص223) اما روشن است كه اين معنا دلالت بر اين ندارد كه اين زيادهها از قرآن باشد، بلكه افزودهاى تفسيرى و بيان تأويلات است.
بنابراین مصحف امام على صرفنظر از مشخصات كلى و توضيحاتى كه در چگونگى گردآورى آن در گزارشها آمده، مختصاتى ذكر شده كه در هیچیک از مصحفهای آن زمان منعكس نيست. اين مختصات بيشتر جنبه محتوايى داشته و نه شاكله كتاب را از شكل قرآن كنونى در میآورده است.
هـ: مشکلات اعتماد بر ترتیب نزول
از این گذشته، مسائلی که درباره مصحفهای بر اساس ترتیب نزول، سخن رفته، چند مشکل قابل توجه دارد: یکم: درباره مصحف علی (ع) افزون بر تردید جدی در اینکه بر اساس ترتیب نزول باشد، این مشکل وجود دارد، (حتی قائلان آن بر آن اذعان دارند) که خصوصیات ترتیب آن روشن نیست، با اینکه ناقلان این مصحف اجمالاً آوردهاند که آن کتاب به ترتیب نزول بوده است.
بنابراین برای استناد به چنین ترتیبی وجهی نمیماند، زیرا چیزی که مشخصات در اصل آن روشن نیست، جای استناد و تبعیت و ترجیح آن بر دیگر مصاحف هممعنا ندارد. چیزی که دیده نشده، بگویند به چه چیزی بود!!
دوم: معارض بودن ترتیب منسوب با ترتیب مصاحف دیگر؛ زیرا گفتهشده که در عصر آن حضرت برخی دیگر نیز مصحف خود را به ترتیب نزول چینش کردهاند.اگر مصحف حضرت قطعی بود، مسئله دیگر بود.
سوم: مشکل دیگر آن است که نسبت به مصاحف دیگری که گفتهشده بر اساس نزول هستند، نیز چنین اتفاقی در ترتیب نیست و آنها نیز از یکدیگر بسیار متفاوت است.
2- دشواری در تعیین دقیق تاریخی نزول آیات و سورهها
یکی از اشکالاتی که به این روش وارد است، دشواری در تعیین دقیق تاریخی نزول آیات و سورهها است. در پرسشهای نخست هم به آن اشاره شد که از کجا میتوان ثابت کرد، آنچه در تاریخ قرآن درباره تعیین تاریخ نزول برخی سورهها نقل شده، درست و قابل اطمینان است، با اینکه یک صورت صحیح، یا جدول مطمئنی از ترتیب نزول سورههای مختلف برحسب سنوات رسالت وجود ندارد. در این باره روایات رسیده خبر واحد هستند، اسناد آن عموماً ضعیف، متعارض و چندگونه نقل شده است.
در حقیقت مشکل از آنجا شکل میگیرد که هنوز در ترتیب برخی سورهها اختلاف فراوان است. تا آنجا که سورههایی را بعضی مکی و بعضی مدنی قلمداد کردهاند. سورههایی را از این سَر دوران رسالت به آن سَر بردهاند. یا در کلیت مکی و مدنی بودن آن اتفاق دارند، اما خصوصیت زمان آن مشخص نیست. مثلاً سوره همزه را همگی از سورههای قدیمی اولیه نازل شده در مکه میدانند و سوره طه را یک سوره یکپارچه نازل شده در سالهای دوران مکه حساب میکنند. کافی است که به جدول مصاحف ترتیب نزول مراجعه شود تا حجم این اختلاف و تغییر در مهندسی ترتیب دیده شود.(رک: شهرستانی عبدالکریم، مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 19، 1387ش، تحقیق آذرشب).
تازه، این مربوط به ترتیب سورهها است. ترتیب آیات، که خود داستان مفصلتری دارد. همچنین درباره مدنی بودن و آخری و اولی بودن، یا یکی از سورههای آخر بودن آن تردید نشده، اما خصوصیت زمان و پیوند قبل و بعد آن مشخص نیست تا به توان بر اساس آن به تفسیری تاریخی دسترسی پیدا کرد. برخی برای حل مشکل طریقی را پیشنهاد دادهاند.
یکی از راههای تعیین تاریخ، کاوش و وارسی در اسباب نزول است که افزون بر اینکه در تمام آیات و سورهها سبب نزولی نقل نشده، این تعداد سبب نزول هم محل اختلاف، تشتت آراء و در نهایت مبین زمان دقیق آیات قبل و بعد نیست و دستکم درباره همه این اسباب نزول، روشن کننده جایگاه ترتیب آیات (حداقل زمان دقیق آن) نیست.
روشهای دیگری برای تاریخگذاری پیشنهاد شده، مانند طول متوسط تکتک آیات و معیار بلندی و کوتاهی از مکه به مدینه است که البته این راه هم قابل اطمینان نیست؛ زیرا آیات یک سوره متساوی نیستند، یعنی دارای تعداد کلمات مساوی نمیباشند. وانگهی موارد نقض بسیار دارند، یعنی اگر این مبنا باشد، باید برخی سورههای مدنی را بهحساب سورههای مکی بگذاریم که هیچکس به آن قائل نشده است. طول متوسط از حداقل ۹۷/۳، آغاز و در سالهای پنج و شش بالا رفته، بلافاصله سقوط ناگهانی کرده و این جز آن چیزی است که سال چهارم کمتر از سال سوم است و سال اول هجری برابر با سال یازدهم بعثت است، نه دوازدهم و سیزدهم. در آیات نیز این مشکل وجود دارد، مثلاً آیه آخر سوره مزمل با ۷۷ کلمه با آیات دیگر آنکه طول ۱۱ کلمهای است تناسب ندارد.بهجز اینها روش پیشنهادی حجت تاریخی و دینی ندارد. (رک: بازرگان، سیر تحول قرآن، ج 12، از مجموعه آثار، ص 45-47 و 73).
برخی دیگر از طریق معانی خواستهاند تاریخگذاری کنند. مثلا این معنا در این سوره است، پس در سوره دیگر که این معنا هست، باید بعد از آن بیاید. اما این روش هم اطمینانآور نیست؛ زیرا گاه مطلبی در سوره مکی آمده و مشابه آن در سوره مدنی، با این که میدانیم اگر مشابهیابی ملاک ترتیب است، باید این دو آیه و یا دو سوره کنار هم قرار گیرند که ممکن نیست لذا موارد نقض این استدلال فراوان است.
3- نقد ادله برتری تفسیر ترتیب نزولی
اکنون پس از نقد ادله تاریخی ترتیب نزول مصحف امام علی (ع) و مشکلاتی که در نقل تاریخگذاریها انجام گرفته، برفرض که چنین ترتیبی سابقه داشته: 1)آیا تفسیر نزولی دارای برتری نسبت به ترتیب کنونی است. 2) تفسیر نزولی برای فهم و دریافت مراد خداوند کمک ویژهای میکند که در تفسیر رایج قابل تحصیل نیست؟ در این باره ادلهای ذکر شده که شایان توجه است.
1- قرآن کتابی است که آیات و سورههایش بهمقتضای مناسبات و حاجات تدریجی عصر نزول، نازل شده است؛ بنابراین، این پیامها و مضامین آن، ارتباط تنگاتنگی با شرایط تاریخی خود دارد و این شرایط بهمنزله قراین حالی و مقامی فهم تلقی میشود.
بهعبارتدیگر، به لحاظ عقلی هر خردمندی چنانچه به اموری که در پی میآید، عنایت داشته باشد، باید در قرآن، ترتیب نزول را بر ترتیبهای دیگر ترجیح دهد. قرآن تاریخمند است و بهتناسب رخدادها و مناسبات تاریخی نازل شده است و مناسبترین ترتیب در یک متنِ تاریخمند، آن است که به ترتیب تاریخی بیان و تفسیر آن، مرتب شود. در قرآن آیات ناسخ و منسوخ است و چینش صحیح این است که به ترتیب نزول مرتب شود.
2- از آن گذشته، آیات از نظر اجمال و تفصیل، شدت و لینت، امر و نهی به اقتضای شرایط تاریخی متفاوت نازل شده است و فهم غیر متناقض و روشنِ آیات، مقتضی آن است که قرآن به ترتیب نزول، مرتّب و مطالعه گردد. (نکونام، پژوهشی در مصحف امام علی، ص 100).
3- از سوی دیگر، یکی از راههای رسیدن به فهم کلام، سیاق است. سیاق از دلالتهای مهم و قراین حالی و مقالی فهم کلام است؛ بنابراین، ملاک تفسیر استفاده از سیاق و بافت جمله و کلام است. سیاق در صورتی شکل میگیرد که تنظیم کلام و جمله از سوی گوینده و سیر بیان او باشد و نه تغییراتی که دیگران در نظم مجموعه کلام داده باشند. ازآنجاکه ترتیب نزولی به سیاق تحکیم میبخشد و نشانههای زبانی را روشن میسازد، این روش به فهم بهتر کمک میکند.
پاسخ:
یکم: درست است که برخی آیات و سورهها بهمقتضای مناسبات و حاجات تدریجی عصر نزول، نازل شده، اما اینگونه نیست که آیات فراوانی که در قصص و معارف و عقاید و بهویژه معاد آمده، ناظر به مناسبات و حاجات عصر نزول باشد و فهم آن متوقف بر ترتیب نزول باشد. مفسرانی که این حجم انبوه از آیات را بر اساس مصحف شرح کرده، در فهم آن دچار مشکلی نشدهاند که اگر به ترتیب نزول قرار گیرد، مشکل حل شود. در سخن بشر، مثلاً دیوان حافظ که این چینش بر اساس تاریخ سرودها نیست، مشکلی برای فهم ندارد، با اینکه بدون شک بخش زیادی از آن بهمقتضای مناسبات و مضامین آن، سروده شده و ظاهراً ارتباط تنگاتنگی با شرایط تاریخی عصر حافظ دارد. در کلام الهی دوم: حتی در آن دسته از آیات که ناظر به تحولات و شرایط است، باز این چینش مانعی برای فهم ندارد. درست است که شرایط تاریخی بهمنزله قراین حالی و مقامی فهم تلقی میشود، اما برفرض که ترتیبی را بهدقت و اطمینان یافت که زمان نزول و پیش و پس آیات را مشخص کند، اما با شناخت آگاهیهای کلی باز میتوان این قرائن را به دست آورد، کاری که تاکنون مفسران انجام میدادهاند.
سوم: مگر این مفسران جدید، به چه دریافت ویژهای رسیده که دیگران به آن نرسیدهاند. چنانکه سیاق هم در ترتیب آیات در یک سوره میتواند به فهم کلام کمک کند و از آنجا که ترتیب آیات در یک سوره از نظر مشهور توقیفی است و تنظیم کلام و جمله از سوی گوینده میباشد، مشکلی از نظر استفاده از سیاق به وجود نمیآورد.
4- دلیل دیگر بر اهمیت تفسیر نزولی، اتخاذ تفسیر بر اساس ترتیب نزول، جز آنکه بررسی هر دسته از آیات نازل شده و دریافت معانی و منظورهای مربوطه است، چون با توجه به زمان و نگرش بهضرورت نزول آنها صورت میگیرد، صحیح و کاملتر خواهد بود. ضمناً معنی و مراد هر آیه و کلمه یا گروه آیات را نه با استمداد و استفاده از آیات و سورههای نازل شده بعدی، بلکه با تعمق در خود آیه در شرایط نزول مربوطه و با توجه به مراحل طی شده در زنجیره گروههای پیشین و آیات ابلاغ شده قبلی به دست میآوریم.
نظر بازرگان
مهندس بازرگان که این نکات را در مقدمه پا بهپای وحی نگاشته، برای تبیین این دلیل و تقویت تئوری، به مثالی روی میآورد و مینویسد: تدوین و تنظیم قرآن و در نهایت تفسیر بر اساس این تنظیم برحسب زمان نزول گروههای تشکیلدهنده، شباهت به فیلمی دارد که روزبهروز از جریان انجام و پیشرفت یک ساختمان برداشته و خواسته باشند طرز بنایی و طرح و ترتیب و اجرای پروژه یک ساختمانی را به شاگردان دانشکده معماری نشان دهند، یا برنامهریزی و درجه استحکام و درستی عملیات را کنترل نمایند و یا اطلاعی از فوت و فن معماری در زمان احداث آن بنا را به دست آورند... آنگاه میگوید: ما در این مجموعه کتاب وحی را به مصداق آیات: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً. (اسراء/106) و آیه دیگر: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً. (فرقان/32). به گونه روشنتر و راحتتری، هم معانی و منظورهای آیات و ترجمه و تفسیر آنها فهمیده خواهد شد و هم آگاهی بیشتر به چگونگی تنزیل و ترتیل قرآن در هماهنگی با رشد، یا تعلیم و تربیت آورنده آن پیدا کرده، با شیوه دعوت و روش رسالت آشنا میشویم و برایمان رمز موفقیت و اعجاز قرآن در اختلاف با شیوهها و روشهای خودمان تا حدودی آشکار میگردد.
پاسخ:
اولاً، اینکه گفته شده: تفسیر چون با توجه به زمان و نگرش بهضرورت نزول آنها صورت میگیرد، صحیح و کاملتر خواهد بود، اگر این زمان نزول روشن بود، خوب چیزی بود که این هم نیست، اما صحیح و کاملتر بودنش هم ثابت نیست، زیرا با توجه به سیاق آیات در یک سوره و توجه به اسباب نزول، تفاوتی در این جهت نیست.
ثانیاً: معنی و مراد هر آیه و کلمه، یا گروه آیات را نه با استمداد و استفاده از آیات و سورههای نازل شده قبلی و بعدی، بلکه با تعمق در خود آیه و بافت کلمه و شناخت دغدغه¬ها و اندیشه مخاطب انجام میگیرد. این که بدانیم مخاطب در آن عصر چه می-اندیشیده که این آیه نازل شده کافی است. خصوصا که سوره¬ها (عمدتا) یکجا نازل شده است. البته آگاهی بیشتر به چگونگی تنزیل و ترتیل قرآن در هماهنگی با رشد، یا تعلیم و تربیت آورنده آن ممکن است ایجاد شود، اما این فایده ارتباطی به فهم و تفسیر ندارد، هرچند که این ایده در تفسیرهای رایج هم عملی است.
ثالثاً: اینکه ایشان نوشتهاند: قرآن بهصورت متداول (بر اساس ترتیب مصحف) حالت یک ساختمان، یا خانه در حال بهرهبرداری را دارد که اتاقها و اجزای مختلف آن بهمنظور اقامت و استفاده در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و خریدار یا صاحبخانه، کاری به ترتیب زمانی ایجاد و ارتباط قطعات و قسمتهای آن ندارد. از هر دری وارد خانه میشوند که در اواخر کار نصب شده است و از آنجا به هال یا پذیرایی میروند که سفیدکاری و فرش آن پیش از نصب در و قفل انجام گردیده است. بدون آنکه بپرسند یا بدانند که پی بنا و پایهها کجاست و چه موقع، با چه مصالحی درست شده است. قرآن کلامالله مجید نیز با سوره کوتاه حمد یا فاتحهالکتاب که به معنای در ورودی است، آغاز میشود، درحالیکه چهل و یکمین گروه تنزیل بوده، در سومین سال رسالت بعد از گروه الف سوره رحمان نازل شده است و تنها گروه یا سورههای میباشد که گوینده، یا ادا کنند کلمات و اعلام کننده مطالب آن انسان میباشد، نه خدا، نه پیغمبر و نه فرشته وحی. پس از فاتحة الکتاب سوره بلند بقره میآید. بقره در ظرف هفده سال از هفتم رسالت تا سال رحلت نازل گردیده، با اشاره به شرایط هدایت قرآن و تقسیم مردم به سه دسته مؤمن و کافر و منافق آغاز میشود و سپس به هشدار و مژده جهنم و بهشت، خلقت آدم و دعوت انبیا، معرفی بنیاسرائیل و مطالب و موضوعات دیگری میپردازد که هرکدام بهگونهای مورد احتیاج و استفاده گروندگان آن زمان و خوانندگان آینده قرآن بوده و هست. باید گفته شود برفرض که چنین فایدهای قابل تحصیل باشد، بر این فرض مترتب است که مبنای ریاضی ایشان در تاریخگذاری آیات و سورهها نقض و نقد تاریخی نداشته باشد و نوعی اطمینان از نزول آیات در آن جایگاهی که ایشان در سیر تحول تعیین کرده، ایجاد شود که خود ایشان میپذیرند که این روش از سوی منابع دینی تأیید نشده است.(سیر تحول قرآن، مجموعه آثار، ج 12، ص 62).
5- محمد عزت دروزه (م 1404)، نیز در مقدمه تفسیر الحدیث، نیز دلیل و شاید فایده خاصی را برای انتخاب روش ترتیب نزولی ذکر میکند و مینویسد: این روش به شیوهای که ما به آن اعتقاد داریم سازگارتر است؛ زیرا به فهم بهتر قرآن و اهداف آن کمک میکند؛ زیرا با این روش میتوان از سیره نبوی مرحله به مرحله پیروی کرد. چنانکه با این روش میتوان در فرازوفرود جامعه اسلامی و اطوار تنزیل و مراحل آن را بهصورت روشنتر و دقیقتر دنبال کرد. با این روش است که خواننده این تفسیر در فضای نزول قرآن و محیط و مناسبات و شرایط و جریانهای آن قرار میگیرد و بهخوبی حکمت تنزیل آیات برایش روشن و آشکار میگردد.
پاسخ:
در آغاز گفتیم تا چه حدی واقعاً میان تفسیر بر اساس ترتیب مصحف، با ترتیب نزول در معنا و برداشت از آیه فرق دارد که آن را بهحساب تفاوت چینش آیات میتوان گذاشت؟ اینکه به فهم بهتر قرآن و اهداف آن کمک میکند. روشن نیست. وانگهی میتوان در تفسیر رایج همچنین فضایی را با بیان شأن نزول و فضاشناسی تاریخ نزول سوره و آیه روشن ساخت. در آن صورت خواننده را در فضای نزول قرآن و محیط و مناسبات و شرایط و جریانهای آن قرار داد. چنانکه بسیاری از تفاسیر ترتیبی چنین کاری را هم انجام دادهاند.
نکته دیگر که برخی از نویسندگان در باب جایگاه ترتیب نزول سخن گفته و اشاره میکنند، این است که در صورت ترتیب مصحف در هر یک سورههای قرآن از موضوع واحد و مشخصی سخن نرفته است و همه مضامین مربوط به یک موضوع در یک سوره نیامده است تا بتوان سورهها را متناسب با موضوعاتشان مرتب ساخت. بر ترتیب دیگری نیز نظیر رعایت طول سورهها فایده روشنی مترتب دیده نمیشود، بنابراین جهتی ندارد که پیامبر دستور فرموده باشد، قرآن کریم را برخلاف ترتیب نزول مرتب کنند.
همچنین در پاسخ به این اشکال، لازم است توجه شود که در این صورت تفاوتی میان تفاسیر نزولی و رایج نیست؛ چون همگی آنان بر اساس نزول پیش رفته و در این جهت اگر موضوعاتشان به یک مضمون نیامده، در ترتیب نزولی هم این مشکل وجود دارد؛ و اگر به یکایک این تفاسیر مراجعه شود دیده میشود که آنان نیز سوره به سوره پیشرفتهاند و اگر بر طبق برخی از روایات آیه مکی، در سوره مدنی و یا برعکس قرار دارد، آن آیه را در سورههای مکی بحث نکرده و در جای خودش در سوره، تفسیر کردهاند. ازاینرو اگر قرار باشد، آیات قرآن بر اساس نزول چینش شود، نهتنها ترتیب سورهها به هم میخورد، بلکه ترتیب آیهها نیز در یک سوره به هم میریزد. باید سورههای مکی به ترتیب نزول، مقدم بر سورههای مدنی و آیات مکی هم مقدم بر آیات مدنی شود.
جالب آنکه در میان سورههای مکی و یا مدنی، چنین تقدم و تأخری انجام گیرد. مثلاً در سوره علق که بهاتفاق آمده، پنج آیه نخست آن، در اول بعثت نازل شده، با آیات بعدی آن فاصله انجام گیرد، هرچند که هر دو مکی هستند، زیرا ترتیب نزول حتی شامل این قسمت از موقعیت زمانی و مکانی هم میشود. یا آیه ربا: الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ (بقره/275) و آیه: وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ. (بقره 278) از جمله آخرین آیات نازل شده محسوب میشوند و در صورت چینش تاریخی و نزولی باید در اواخر قرآن تنظیم شوند، درحالیکه این آیات که خود از سورههای مدنی و در سال نخست هجرت نازل شده است، جای گرفتهاند؛ و البته در این معنا که اگر تفسیر بر اساس نزول انجام گیرد، این پیامها و مضامین آن، ارتباطی تنگاتنگ با شرایط تاریخی خود دارد و دگرگونی در فهم ایجاد میکند و با این روش میتوان از سیره نبوی مرحلهبهمرحله پیروی کرد. چنانکه با این روش میتوان در فرازوفرود جامعه اسلامی و اطوار تنزیل و مراحل آن را بهصورت روشنتر و دقیقتر، دنبال کرد. خواننده این تفسیر در فضای نزول قرآن و محیط و مناسبات و شرایط و جریانهای آن قرار میگیرد.
جمعبندی
گفتیم که عدهای برای تفسیر نزولی در دوره معاصر اهمیت بسیار قائل شده و در فواید آن ادعا، مبالغههای فراوان شده است. هم به مبنا و هم به ادله این گروه مناقشه کردیم. البته منکر برخی فواید نیستیم و در صورتی که چنین ترتیبی به لحاظ تاریخی معین و ثابت شود، سیر تطور دعوت و پیامهای رسالت روشن میگردد، اما برفرض که نپذیریم که این ترتیب کنونی از مصحف توقیفی نیست، اینگونه نیست که نتوان در ترتیب موجود این فواید را تدارک کرد، وانگهی اگر این ترتیب با این اهمیت و فواید وجود داشت، باید بیش از این درگذشته به آن بها داده میشد و در میان مفسرین فریقین بهویژه کسانی مانند شیخ طوسی و طبرسی و ابوالفتوح رازی، به آن توجه میکردند. این فواید از اموری نیست که شرایط علمی و اجتماعی آن را روشن کرده باشد. یا مفسران پیشین، از ترتیب نزول قرآن آگاهی نداشته و بعد عدهای آگاه شده باشند.
انتهای پیام