شانزدهم آذرماه هر سال در تاریخ معاصر ایران یادآور رشادت، ایستادگی و نقش تعیینکننده دانشجویان در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور است؛ این روز که بهمناسبت شهادت سه دانشجوی شجاع دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۲ نامگذاری شده، نماد مبارزه دانشجویان با استبداد، دخالت بیگانگان و دفاع از استقلال و عزت ملی محسوب میشود.
در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بازگشت فضای اختناق سیاسی، دانشگاه تهران به مرکز اعتراضات ضداستبدادی بدل شد؛ صبح روز ۱۶ آذر همان سال نیروهای نظامی برای سرکوب اعتراضات وارد دانشگاه شدند و در دانشکده فنی سه دانشجوی برجسته به نامهای احمد قندچی، مهدی شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا به شهادت رسیدند و از آن زمان، ۱۶ آذر تنها یک تاریخ نیست بلکه نمادی از مقاومت، آگاهی و مسئولیت اجتماعی دانشجویان ایرانی شده است.
بهمناسبت این ایام، خبرنگار ایکنا از لرستان با علیرضا دهقاننژاد، دبیر جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه لرستان، گفتوگویی داشته است که در ادامه تقدیم مخاطبان ایکنا میشود.
روز دانشجو فراتر از یک تاریخ در تقویم، نماد «بیداری و آگاهی» است. این روز یادآور روحیه استکبارستیزی و عدالتخواهی دانشجویانی است که در سال ۱۳۳۲ نشان دادند دانشگاه نسبت به سرنوشت کشور بیتفاوت نیست. واقعه تاریخی ۱۶ آذر نمایشی واقعی از جمله تاریخی شهید بهشتی است که میفرمایند: «دانشجو مؤذن جامعه است؛ اگر خواب بماند، نماز ملت قضا میشود. این روز نماد ایستادگی در برابر ظلم و تلاش برای استقلال و آزادی کشور است.»
دانشجوی تراز انقلاب، دانشجویی تکبعدی نیست. به نظرم این دانشجو دو بال اصلی دارد: اول علم و تخصص: او باید در رشته خود سرآمد باشد، چرا که اقتدار کشور به علم است. ساخت آینده کشور باید علمی باشد. دوم تعهد و بصیرت: او نسبت به مسائل جامعه بیتفاوت نیست و روحیه مطالبهگری دارد.
دانشجوی تراز، کسی است که همزمان که کتاب در دست دارد، نگاهش به مشکلات کف جامعه است تا با علم خود، گرهای از کار مردم باز کند. او امیدآفرین است، نه ناامید.
اگر بخواهم واقعبینانه بگویم، بزرگترین چالش دانشجویان دغدغه آینده شغلی و معیشت است. متأسفانه عدم تناسب بین رشتههای دانشگاهی و نیاز بازار کار باعث شده دانشجو همواره نگران بعد از فارغالتحصیلی باشد.
چالش دوم، مسائل اقتصادی و هزینههای تحصیل و زندگی است که تمرکز بر علمآموزی را دشوار میکند. و چالش سوم، خطر ناامیدی و انفعال است که گاهی به دلیل همین فشارهای اقتصادی یا فضای اجتماعی بر دانشجو غلبه میکند.
دانشگاه در زمینه رشد علمی و تئوریک موفق عمل کرده و بنیانهای فکری دانشجو را میسازد، اما در زمینه رشد مهارتی هنوز فاصله زیادی با نقطه مطلوب داریم.
نظام آموزشی ما بیشتر حافظهمحور است تا مهارتمحور. دانشجو فرمولها را یاد میگیرد اما نحوه پیادهسازی آن در صنعت یا بازار را کمتر تجربه میکند. دانشگاه باید پلی بین تئوری و عمل باشد، نه جزیرهای جدا از جامعه.
دانشجو موتور محرک دانشگاه است. بدون فعالیت دانشجویان، دانشگاه صرفاً یک ساختمان آموزشی سرد و بیروح است.
نقش دانشجو، تزریق نشاط، نقد سازنده و ایدههای نو است. وقتی دانشجو در فعالیتهای اجتماعی مشارکت میکند، تمرین میکند که نسبت به محیط اطرافش مسئول باشد. مطالبهگری دانشجویان باعث میشود مسئولان پاسخگوتر باشند و فضای رخوت از بین برود.
تشکلها حکم کارگاههای کوچک مدیریتی را دارند. حضور در تشکل به دانشجو یاد میدهد چطور کار تیمی انجام بدهد، چطور اختلاف نظرها را مدیریت کند و چگونه بودجهبندی و برنامهریزی داشته باشد.
از نظر اجتماعی، تشکلها صدای رسای دانشجویان هستند و از نظر علمی نیز، انجمنهای علمی میتوانند خلأهای آموزشی دانشگاه را با برگزاری دورهها و سمینارها پر کنند. کسی که در تشکل فعال است، معمولاً بعد از فارغالتحصیلی مدیر توانمندتری خواهد بود.
بسیار زیاد. دانشجو نیاز به دیده شدن و اثرگذاری دارد. فعالیتهای تشکلی این حس «هویت» و «تعلق» را به دانشجو میدهد. وقتی دانشجو میبیند که میتواند یک همایش برگزار کند یا یک نشریه چاپ کند، اعتماد به نفسش بالا میرود و از فضای انزوا خارج میشود. تشکلها میتوانند فضای تکصدایی را بشکنند و شور و هیجان سالم را به دانشگاه تزریق کنند.
به نظر بنده مهمترین کارکرد تشکلها کادرسازی برای آینده کشور است. دانشگاه محیطی است که هزینه اشتباه کردن در آن پایین است. دانشجو در تشکل یاد میگیرد، اشتباه میکند و اصلاح میشود تا وقتی وارد جامعه و مسئولیتهای کلان شد، پخته عمل کند.
تشکلها تمرین مسئولیتپذیری اجتماعی هستند؛ جایی که فرد یاد میگیرد منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح دهد. بسیاری از مدیران موفق امروز، فعالان دانشجویی دیروز بودهاند.
انتهای پیام