حضرت علیاصغر(ع) یکی از فرزندان امام حسین(ع) است که تنها ششماه در این دنیا زندگی کرد، ایشان در مدینه به دنیا آمد و مادرش رباب دختر امرء القیس بن عدی از قبیله کلاب بود، همچنین با حضرت سکینه(س) از یک مادر بودند و در مقاتل از بیتابی فراوان همسر حضرت سیدالشهدا(ع) بعد از واقعه کربلا و علاقه وافر امام حسین(ع) به این بانو و دخترش حضرت سکینه(س) سخن رفته است. بنابراین حضرت علیاصغر(ع) و حضرت سکینه(س) خواهر و برادر هم از یک مادر بودند.
در برخی منابع تاریخی و مقاتل نام حضرت علیاصغر(ع) را عبدالله ذکر کردهاند و در برخی منابع نیز از تولد فرزندی با نام عبدالله برای امام حسین(ع) در روز عاشورا خبر دادهاند. نام مادر طفلی را که در عاشورا به دنیا آمده، ام اسحاق دختر طلحه بن عبد اللّه از قبیله تیمیه یاد شده است.
نام قاتل عبدالله بن حسین در برخی مقاتل عبداللَّه بن عقبة الغنویّ یا هانی بن ثبیت الحضرمیّ ذکر کردهاند. در کتاب تسمیة من قتل و به نقل از آن الأمالی شجری و الحدائق الوردیّه قاتل عبدالله بن حسین متولد شده در روز عاشورا را حرملة بن الکاهل نقل کردهاند.
در زیارتهای مأثور نیز از حضرت عبدالله بن حسین رضیع(ع) و حضرت علیاصغر (ع) نامبرده شده است؛ در زیارت ناحیه مقدسه نیز از عبدالله بن حسین طفل شیرخواری که به تیر حرمله بن کاهل اسدی شهید شد؛ یاد شده است: «السّلام على عبداللَّه بن الحسین الطّفل الرّضیع، المرمیّ الصّریع، المتشحّط دماً، المصعّد دمه فی السّماء، المذبوح بالسّهم فی حجر أبیه، لعن اللَّه رامیه حرملة بن کاهل الأسدیّ وذویه.» و در زیارتی که در کتاب اقبال برای روز عاشورا نقل شده است از حضرت علیاصغر(ع) نامبرده شده است: «صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبائِکَ وَ أَوْلادِکَ وَ الْمَلائِکَةِ الْمُقِیمِینَ فِی حَرَمِکَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ، وَ عَلى الشُّهَداءِ الَّذِینَ اسْتَشْهَدُوا مَعَکَ وَ بَیْنَ یَدَیْکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ وَ عَلى وَلَدِکَ عَلِیِّ الاصْغَرِ الَّذِی فُجِعْتَ بِهِ.»
سیدابراهیم میانجی در کتاب عیون عبری مینویسد: «عبدالله الرّضیع غیر از علیاصغر است و مادرش ام اسحاق دختر طلحه است که در روز عاشورا در کربلا به دنیا آمد. هنگامی که متولد شد امام حسین(ع) آمدند و کودک را در آغوش گرفتند و لبانش برق میزد. عبدالله غنوی یا هانی حضرمی تیری به سوی طفل پرتاب کرد و در حالی که در آغوش پدرش در درب خیمه بود او را به شهادت رساندند. ولی علیاصغر (ع) در میدان جنگ به شهادت رسید. حرمله بن کاهل اسدی او را با پرتاب تیری ذبح نمود.»
ابن واضح یعقوبى(ره) که در سال 292 قمری وفات یافته در تاریخش که از قدیمیترین کتب تاریخ است به تولد آن طفل در روز عاشورا تصریح کرده و صاحبالحدائق الوردیه که از علماى زیدیه است نقل کرده است: «مادر آن طفل اماسحاق بنت طلحة بن عبید اللّه تیمیه است. که مادر فاطمه بنت الحسین(ع) است که عیال حسن مثنى(رضوان اللّه علیه) بوده است و عین عبارت یعقوبى این است که در حالات امام(ع) گوید: «ثم تقدموا رجلا رجلا حتى بقى وحده ما معه احد من اهله و لا ولده و لا أقاربه فانه لواقف على فرسه اذ أتى به مولود قد ولد له فى تلک الساعة فاذن فى اذنه و جعل یحنکه اذ اتاه سهم فوقع فى حلق الصبى فذبحه فنزع الحسین(ع) السهم من حلقه و جعل یلطخه بدمه و یقول: و اللّه لانت اکرم على اللّه من الناقة و لمحمد اکرم على اللّه من صالح ثم اتى فوضعه مع ولده و بنى اخیه...»
از این عبارتی که نقل شد؛ معلوم است که امام(ع) سوار اسب بوده و آن طفل تازه مولود را آوردهاند و امام(ع) به گوش وى اذان گفته است و در آن موقع با تیر زدهاند.»
در اکثر مقاتل نیز دو گزارش برای شهادت طفل شیرخوار ارائه شده است؛ در گزارش اول امام حسین(ع) طفل را برای درخواست آب روبروی قوم ستمکار گرفتند و طلب جرعهای آب کردند که بهجای آب تیری بر گلوی طفل بیگناه زدند و در گزارش دوم آمده طفل رضیع در درب خیمه در آغوش امام حسین(ع) بودند که هدف تیر قرار گرفتند.
گزارش اول که حاکی از این است که طفل شیرخوار در میدان جنگ به شهادت رسید به دو صورت در مقاتل ذکر شده است؛ در نقل اول در برخی مقاتل آمده است که طفل آنقدر بیتابی میکرد که حضرت زینب(س) آن طفل را نزد امام حسین(ع) آوردند و فرمودند که برای این طفل از این قوم درخواست آب بفرما. در نقل دوم در بعضی مقاتل نیز نقل شده است که امام حسین(ع) برای اتمام حجت خطبهای برای قوم میخواندند که صدای گریه و بیتابی این طفل را از عطش شنیدند و طفل را بر دست گرفتند و طلب آب کردند. که بهجای آب بر گلوی این طفل خرد بیگناه تیر زدند.
در گزارش دیگر اینگونه نقل شده است که حضرت برای وداع طفل شیرخوار خود را خواستند و هنگامی که در آغوش ایشان بود هدف تیر قرار گرفت که این گزارش را میتوان نزدیک به نقل تاریخ یعقوبی برای شهادت عبدالله بن حسین قلمداد کرد که در ظهر عاشورا به دنیا آمد و حضرت اباعبدالله الحسین(ع) طفل را گرفتند تا در گوشش اذان بگویند و هدف تیر خصم دون قرار گرفت.
در ادامه به ذکر نقلهای مقاتل درباره نحوه شهادت میپردازیم:
گزارشی که در تاریخ یعقوبی درباره طفل رضیع آمده چنین است: «زهیر بن قین سوار بر اسب خویش بیرون آمد و فریاد کرد؛ اى مردم کوفه شما را از عذاب خدا بیم مىدهم. بیم باد شما را اى بندگان خدا، فرزندان فاطمه به دوستى و یارى سزاوارتر از فرزندان سمیه هستند. اگر هم اینان را یارى نمىکنید با ایشان نجنگید. اى مردم، امروز بر روى زمین پسر و دختر پیغمبرى جز حسین نمانده است و هیچکس بر کشتن او گر چه به یک کلمه باشد یارى ندهد مگر آنکه خدا دنیا را بر او تلخ سازد و به دشوارترین شکنجههاى آخرت عذابش کند. سپس یک نفر یک نفر قدم به راه شهادت نهادند تا (امام) تنها ماند و از اهل بیت و فرزندان و خویشاوندانش یک نفر همراه نداشت. در این حال سوار اسب خویش بود که نوزادى را که در همان ساعت براى او تولد یافته بود به دست وى دادند، پس در گوش او اذان گفت و کام او را بر مىداشت که تیرى در گلوى کودک نشست و او را سر برید. امام حسین(ع) تیر را از گلوى کودک کشید و او را به خونش آغشته مىساخت و مىگفت: «و الله لأنت اکرم على الله من الناقة، و لمحمد اکرم على الله من الصالح: به خدا سوگند که تو از ناقه بر خدا گرامىتر هستی و محمد هم از صالح بر خدا گرامیتر است.» سپس آمد و او را پهلوى فرزندان و برادرزادگان خود نهاد، سپس بر آنان حمله برد.»
در کتاب منتهی الامال درباره این واقعه چنین گزارش شده است: «پس حضرت بر در خیمه آمد و به حضرت زینب(س) فرمودند: کودک صغیرم را به من سپارید تا او را وداع کنم، پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزدیک او برد تا او را ببوسد که حرمله بن کامل اسدى لعین تیرى انداخت و بر گلوى آن طفل رسید و او را شهید کرد، پس آن کودک را به خواهر داد، زینب(س) او را گرفت و حضرت امام حسین(ع) کف دو دست خود را زیر خون گرفت، همین که پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود: «سهل است بر من هر مصیبتى که بر من نازل شود زیرا خداوند شاهد است.»
سبط ابن جوزى در تذکره از هشام بن محمد کلبى نقل کرده که چون حضرت امام حسین(ع) دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند، قرآن مجید را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد: «بینى و بینکم کتاب اللّه و جدّى محمّد رسول اللّه (ص) اى قوم، براى چه خون مرا حلال مى دانید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدّم در حقّ من و برادرم حسن(ع) که فرمودند: «هذان سیّدا شباب اهل الجنّة» در این هنگام که با آن قوم احتجاج مىنمود ناگاه نظرش افتاد به طفلى از اولاد خود که از شدّت تشنگى مىگریست، حضرت آن کودک را بر دست گرفت و فرمود: «یا قوم، إن لم ترحمونى فارحموا هذا الطّفل: اى لشکر، اگر بر من رحم نمىکنید پس بر این طفل رحم کنید.» پس مردى از ایشان تیرى به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود. امام حسین(ع) شروع کردند به گریستن و فرمودند: «اى خدا، حکم کن بین ما و بین قومى که ما را خواندند که یارى کنند پس ما را کشتند، پس ندایى از آسمان آمد که یا حسین او را بگذار که از براى او دایهاى در بهشت است.»
در لهوف درباره شهادت طفل رضیع امام حسین(ع) در واپسین لحظات زندگی ایشان چنین آمده است: «چون امام حسین(ع) قتلگاه جوانان و یارانش را نگریست، براى جنگ با دشمن با نفس نفیس خود عزیمت فرمود و ندا در داد: «آیا مدافعى هست که از حرم رسولاللَّه دفاع کند؟ آیا خداشناسى هست که در حق ما هراس خدا را در پیش گیرد؟ آیا فریادرسى هست که به امید رحمت خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه در نزد خداست ما را یارى رساند؟» در این وقت ناله زنان بلند شد و امام به باب خیمه آمد و فرمود: خواهرم زینب، بچه کوچک مرا بیاور تا با وى وداع کنم، امام او را گرفت تا ببوسد، حرمله بن کاهل تیرى انداخت که آن گلوگاه کودک را سوراخ کرد، امام به زینب فرمود: او را بگیر، بعد خون صغیر را با دو کف دست بگرفت تا پر شدند و آن خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود: «چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد مىآید.» حضرت امام باقر(ع) مىفرماید: از آن خون قطرهاى به زمین فرود نیامد.
از طرق دیگر روایت شده که آن به عقل نزدیکتر است، چه زمان و موقعیت تودیع با کودک نبود زیرا امام به حرب و جنگ اشتغال داشت و همانا زینب(س) خواهر امام(ع) کودک را آورد و گفت: این طفل تو سه روز است که آب نیاشامیده، برایش آبى طلب کن. امام(ع) کودک را بر روى دست گرفت و فرمودند: «یا قوم قد قتلتم شیعتی و أهل بیتی و قد بقی هذا الطفل یتلظّى عطشا، فاسقوه شربة من الماء: اى قوم، شیعیان و اهل بیت مرا کشتید و فقط این طفل باقى مانده که از عطش به خود مىپیچد، او را با شربتى از آب سیراب کنید.
در بین سخنان امام مردى از دشمن تیرى انداخت که کودک را گلو برید و امام آنان را نفرینى کرد آنگونه که به دست مختار و دیگران گرفتار آمدند.»
در بحارالانوار درباره شهادت طفل شیرخوار امام حسین(ع) آمده است:
«هنگامى که امام حسین(ع) دچار مصیبت اهل بیت(ع) و فرزندان خود گردید و غیر از آن حضرت و زنان و کودکان کسى باقى نماند آن حضرت فرمود: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول اللَّه؟ هل من موحد یخاف اللَّه فینا؟ هل من مغیث یرجو اللَّه فی اغاثتنا؟ یعنى آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا(ص) دفاع نماید؟ آیا یکتاپرستى هست که درباره ما از خدا خوف داشته باشد؟ آیا فریادرسى هست که براى فریادرسى ما به خدا امیدوار باشد؟ ناگاه صداى زنان به واویلا بلند شد. امام حسین(ع) متوجه خیمهها شدند و فرمودند: کودک مرا که على نام دارد بیاورید تا با او وداع نمایم. آنان آن کودک را به آن حضرت دادند.»
شیخ مفید مینویسد: امام حسین پسرش عبداللَّه را خواست. همانطور که آن کودک را مىبوسید میفرمود: واى بر این گروه در آن موقعى که جدت پیغمبر خدا(ص) خصم آنان باشد. همانطور که آن کودک در کنار امام حسین(ع) بود حرمله بن کاهل اسدى او را هدف تیر قرار داد و در آغوش پدرش شهیدش کرد. امام حسین(ع) خون گلوى آن کودک را میگرفت و به طرف آسمان مىپاشید.
سید بن طاوس میگوید: امام حسین(ع) فرمودند: چون این مصیبت مرا خدا مىبیند برایم قابل تحمل است. امام محمد باقر(ع) میفرماید: یک قطره از آن خون به زمین بازنگشت.
نقل شده است که امام حسین(ع) به آن کودک فرمودند: تو از بچه ناقه صالح کمتر نیستى. پروردگارا، اگر یارى کردن را از ما گرفتهاى پس این عمل را براى ما خیر و صلاح قرار بده.»
منابع:
الإحتجاج، احمد بن على طبرسى، مترجم بهراد جعفرى
إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى
بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمدباقر بن محمد تقى مجلسى
پژوهشى پیرامون شهداى کربلا، مؤلفان: ابوالقاسم شاکر، عبدالحسین بینش، سعید جمشیدی
تاریخ طبرى (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم
تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب ابن واضح یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى
تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(ع)، محمد علی قاضی طباطبایی
در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، شیخ عباس قمى، مترجم محمد باقر کمرهاى
انتهای پیام