امام علی(ع) در خطبه 90 نهجالبلاغه میفرماید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً، إِذْ لَا سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ وَ لَا حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ وَ لَا لَيْلٌ دَاجٍ وَ لَا بَحْرٌ سَاجٍ وَ لَا جَبَلٌ ذُو فِجَاجٍ وَ لَا فَجٌّ ذُو اعْوِجَاجٍ وَ لَا أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ وَ لَا خَلْقٌ ذُو اعْتِمَادٍ، ذَلِكَ مُبْتَدِعُ الْخَلْقِ وَ وَارِثُهُ وَ إِلَهُ الْخَلْقِ وَ رَازِقُهُ، وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ دَائِبَانِ فِي مَرْضَاتِهِ، يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ؛ سپاس و ستايش خداوندى را كه مىشناسندش بىآنكه ديده باشندش. خداوندى كه آفريننده است بىآنكه انديشه و فكرى بهكار دارد. خداوندى كه پيوسته باقى و برقرار است و هميشه بوده است، آنگاه كه نه از آسمان و برجهايش اثرى بود و نه از حجابهاى عظيم و ناگستردنىاش نشانى، نه از شب تاريک و نه از درياى آرام و نه از كوهها با درههاى گشاده و نه از درههاى دراز پيچاپيچ و نه از زمين گسترده و نه از موجودى صاحب اراده و توان بر روى آن، او آفريننده جهان است و وارث آن. چون جهان از ميان برود باقى خواهد بود. خداوند آفريدگان و روزى دهنده آنان، خداوند خورشيد و ماه، كه به ميل و اراده او از پى هم رواناند، هر تازهاى را كهنه سازند و هر دورى را نزديک گردانند.»
اين خطبه داراى چهار بخش با مفاهيمى مرتبط است که در بخش اول ازلىبودن خداوند با تعبيرات بسيار گويا و زيبايى تشريح شده، در بخش دوم سخن از احاطه علمى خداوند نسبت به بندگان و آگاهى او بر زوايا و خفاياى وجود انسان است، در بخش سوم دشمنان خدا را به مجازاتهاى سخت تهديد، و دوستان و مطيعان و شاكران را به پاداشهاى عالى تشويق مىكند و در بخش چهارم، در چند جمله كوتاه و پر معنا همه بندگان خدا را موعظه مىكند و اندرز مىدهد طوریکه گويا بخشهاى سه گانه پيشين، همه مقدمهاى براى اين بخشِ انسانساز و بيداركننده است.
امام علی(ع) در اين بخش به سه وصف از اوصاف الهى اشاره مىکند نخست مىفرمايد: «حمد و سپاس ويژه خداوندى است که بىآنکه ديده شود شناخته شده است»، آرى، او جسم نيست و زمان و مکان و جهت ندارد که با چشم ديده شود چرا که جسم بودن نشانه نقصان و نيازمند به زمان و مکان است، در حالى که او از هر نظر کامل است ولى با اين حال دلائل بىشمارى در نظام جهان هستى از وجود پاک او خبر مىدهد و آيات آفاقى و انفسى، ما را به ذات بىمثالش رهنمون مىشود. او ديده نمىشود، ولى از هر چيز که ديده مىشود، شناخته شدهتر است، تمام ذرّات عالم، تسبيح او مىگويند و شاهد وجود او هستند.
در دومين توصيف مىفرمايد: «همان کسى که در آفرينش موجودات، به انديشه و فکر نياز ندارد»، کسى نياز به انديشه دارد که چيزى بر او مجهول است و با سر پنجه فکر مىخواهد از آن پرده بردارد اما براى کسى که هيچ مجهولى براى او وجود ندارد، انديشيدن محال است.
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از تعبير «غَيْرِ رَوِيَّة» اين باشد که خلقت پروردگار مسبوق به هيچ سابقهاى نيست، بر خلاف خلاقيت انسانها در امور مربوط به زندگيشان که معمولاً مسبوق به سابقه است و يا ترکيبى است از مجموعه آنچه را که ديدهاند و شنيدهاند و آزمودهاند.
در سومين توصيف مىفرمايد: «همان خداوندى که هميشه بوده و تا ابد خواهد بود» ازليت و ابديت پروردگار که مخصوص ذات مقدس او است، لازمه نامحدود بودن آن ذات پاک است. چرا که اگر چيزى آغاز داشته باشد، يا پايانى براى او متصور شود، حتماً محدود است؛ ذات نامحدود و لايتناهى نه آغازى دارد و نه پايانى، او عين هستى و وجود است و هميشه بوده و تا ابد خواهد بود.
امام علی(ع) در توضيح ازلى بودن خداوند تعبيرات جالبى بيان مىفرمايد، مىگويد: «ذات مقدسش آن روز بود که نه آسمانى صاحب برجها (و صُوَر فلکى موجود) بود، و نه حجابهاى فروبسته، نه شبى تاريک، نه دريايى آرام، نه کوهى در کنار درههاى وسيع، نه راهى پر پيچ و خم، نه زمينى آرام، و نه مخلوقى صاحب قدرت»، در روايتى از امام کاظم(ع) مىخوانيم که در فلسفه تکبيرات هفتگانه، در آغاز نماز فرمود: «اى هشام! خداوند هفت آسمان آفريد و هفت زمين و هفت حجاب...» سپس از ذيل حديث استفاده مىشود که پيغمبر اکرم(ص) به هنگام معراج، حجابها يکى پس از ديگرى از مقابل او برداشته شد و هر حجابى که برداشته مىشد، پيامبر(ص) تکبير مىگفت و اين است فلسفه تکبيرات هفتگانه. از مناجات معروف «شعبانيه» نيز استفاده مىشود که اين حجابهاى نورانى که مانع از ديد کامل عظمت خدا است، از برابر ديدگان جمعى از «اولياء اللّه» برداشته مىشود.
سپس امام(ع) در ادامه اين سخن مىفرمايد: «خداوندى که داراى اين اوصاف است، نشانههاى وجودش جهان را پرکرده و قادر و توانا بر همه چيز است و از ازل وجود داشته، چنين خداوندى با اين صفات، پديد آورنده موجودات و وارث آنهاست.» چرا که همه آنها از بين مىروند و ذات پاک او مىماند و با چنين اوصافى: «معبود خلايق است و روزىدهنده آنها»، چرا معبود نباشد؟ حال آنکه تمام صفات کمالات در او جمع است. اضافه بر آن، رزق و روزى همه بهدست اوست. اگر عبادت به خاطر عظمت باشد، شايسته اوست و اگر به عنوان شکر منعم باشد، بازهم سزاوار اوست.
در پايان اين فراز، اشاره به دو نعمت ديگر که از نشانههاى قدرت و عظمت اوست کرده و مىافزايد: «خورشيد و ماه، در طريق اطاعت، پيوسته در حرکتند: هر تازهاى را با گردش پياپى خود کهنه مىسازند و هر دورى را نزديک مىکنند.»
«کره ماه» بدون شک دائماً در حرکت است، ولى نسبت دادن حرکت به «خورشيد» ممکن است اشاره به حرکت ظاهرى او باشد هر چند او در واقع ثابت و زمين دور آن مىگردد يا اشاره به حرکات ديگرى است که خورشيد، بلکه تمام منظومه شمسى در مجموعه کهکشان دارند.
این خطبه از يک سو هشدارى است به همه انسانها که بدانند طبيعت عالم ماده، سرانجام فرسودگى و کهنگى و زوال است، همه چيز در حال دگرگونى است و رو به سوى زوال پيش مىرود و به همين دليل، هرگز نبايد به چيزى دل بست. به علاوه، آنچه در نظر بسيارى از مردم دور است، پيرى و از کارافتادگى و مرگ و نيستى، با گردش خورشيد و ماه، تدريجاً نزديک و نزديکتر مىشود و اين نيز از نعمتهاى خداست و گرنه چنان غرور و غفلت، انسان را فرا مىگرفت که به کلی از حق بيگانه مىشد.
منابع:
وسائل الشيعه
بحارالانوار
مصادر نهجالبلاغه