پرسش‌های بی‌پاسخ علم جدید درباره هویت انسان
کد خبر: 4177881
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۹
آیت‌الله تحریری بیان کرد:

پرسش‌های بی‌پاسخ علم جدید درباره هویت انسان

تولیت مدرسه مروی ضمن اشاره به هویت مادی و مجرد شخصیت انسان به طرح پرسش‌هایی پرداخت که با پاسخ به آن‌ها می‌توان اساس علوم انسانی جدید را بنا کرد.

به گزارش خبرنگار ایکنا، رویداد هم‌اندیشی تحول در علوم انسانی عصر امروز 3 آبان در حوزه علمیه مروی برگزار شد.

در این نشست آیت‌الله محمدباقر تحریری، تولیت مدرسه مروی سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

علوم انسانی به علومی گفته می‌شود که مربوط به فعل و انفعالات انسان در روابط انسانی می‌شود؛ از جمله در حیطه شناخت روان، شناخت جامعه، اقتصاد و علوم سیاسی و امثال این علوم. اساسا ماهیت خود علوم چه انسانی و چه علوم دیگر چیست؟ از این نظر که این علوم یک شاکله‌ای دارد ماهیتش ماهیت اعتباری است که ساخته دستگاه ذهن بشر است، منتهی این ساختار بر اساس یک سری از امور حقیقی شکل می‌گیرد که آن امور حقیقی به ساختمان وجود انسان در ارتباطش با این عالم و انسان‌های دیگر مربوط می‌شود. این ارتباط‌ها و ساختمان وجودی یک وجود حقیقی است و این ارتباطات هم ارتباطات واقعی است منتهی در اثر این ارتباطات، یک آگاهی‌هایی شکل می‌گیرد.

دو ساحت وجود انسان

نکته بعد اینکه انسان از دیدگاه همه مکاتب دارای دو بعد است یک بعد مادی که فعل و انفعالات مادی انسان را بیان می‌کند که برخی از علوم تجربی مربوط به ساختمان بدن انسان، این احکام را متکفل هستند. بعد دیگر روح است که در مباحث روانشناختی عمدتاً از آن به روان تعبیر می‌شود. وقتی از آن تعریفی به میان می‌آید، به فعل و انفعالات درونی انسان با بیرون اعم از جهان طبیعت یا روابط انسان‌ها نظر می‌شود و آن را به فعل و انفعالات تفسیر می‌کنند اما اینکه این فعل و انفعالات برای کیست و برای چه حقیقتی است، در علوم روانشناسی بحث نمی‌شود. این بعد عمدتاً در مباحث عقلی، فلسفی و در مرحله بعد علوم دینی بحث می‌شود.

نکته بعد اینکه یک رابطه تأثیر و تأثری بین بعد مادی و روحی و روانی انسان هست و نمی‌شود این را منکر شد. برخی علوم به این تأثیر و تأثر توجه می‌کنند. گاهی جنبه‌های روانی تأثیر مثبت بر بعد مادی دارد و بالعکس. نکته بعد اینکه بعد مادی انسان مراحلی را طی می‌کند. این فعل و انفعالات روحی و روانی از یک برهه خاصی در وجود انسان پیدا می‌شود. همه این مباحث تا حدی مسلم است. بحث تحول علوم انسانی باید به این سؤالات جواب قطعی بدهد؛ یا جواب مثبت قطعی یا جواب منفی قطعی و آن اینکه اساساً حقیقت انسان چیست. از دو جهت این سؤال مطرح می‌شود اول اینکه خود ماهیت انسان چیست، آیا این ماهیت جنبه تجردی دارد یا جنبه مادی. اساساً ما باید دنبال چه حقیقتی باشیم؟

در همین راستا آیا اصالت انسان به جنبه روحی و روانی او است یا جنبه مادی و ارتباطات فیزیولوژیک بدن مادی؟ قطعاً در علوم انسانی از این منظر به بعد فیزیولوژیک انسان توجه نمی‌شود و اصالت را به فعل و انفعالات روحی و روانی می‌دهند. نکته دیگر اینکه این حالات گوناگون عارض جنبه جسمانی انسان می‌شود یا عارض جنبه روحی و روانی انسان. اگر پاسخ این مسائل خوب مشخص شود روند بحث را به عنوان مبانی بحث نشان می‌دهد و از همین جا روشن می‌شود که مبانی این علوم باید چه باشد.

توجه به نیازمندی انسان در علوم انسانی

مطلب بعد اینکه، این اصل مسلم است که انسان به روابط تکیه می‌کند و همه ویژگی‌هایش در ارتباطات خلاصه می‌شود و در مورد نحوه ارتباطات در علوم بحث می‌شود. بحث این است انسان مثل سایر موجودات یک موجود نیازمند است یا نه؟ شاخصه‌های نیازمندی را باید در وجود نیازمند پیدا کنی. اگر نیازمند است به چه حقیقتی نیازمند است چون شاکله موجود به نیاز تکیه می‌کند. اگر انسان ماهیتش به نیاز وابسته است و عین نیاز است، این نیاز به کیست؟

جواب این سؤالات در علوم تجربی به دست نمی‌آید و باید با براهین عقلی به دست آورد. چه جواب مثبت و چه جواب منفی. اینکه حقیقت انسان یک امر مادی است به چه دلیل امر مادی است و چه ویژگی‌هایی دارد؟ روح و روان انسان این ویژگی‌ها را دارد یا ندارد.

بحث اخیر یک بحث عقلی است. برخی مباحث، مباحث فطری و مورد پذیرش است و مباحث بدیهی استدلال نمی‌خواهد و روشن است. قطعاً مباحث نظری باید به مباحث بدیهی برگردد و اگر برنگردد بحث قابل طرفداری نخواهد بود، یعنی اثبات‌شدنی نیست. این هم اصل مسلمی است. بنابراین در علوم انسانی باید این مباحث را روشن کنیم وقتی می‌خواهیم از تحول بحث کنیم، تحول از چه به چه. الان شاکله علوم انسانی بر چه اساسی است و بعد که بخواهیم آن را متحول کنیم باید بر چه مبانی تکیه کنیم. علوم انسانی را عمدتاً از دسته‌جات علوم تجربی معرفی می‌کنند. این تا یک مقدار درست است ولی باید در این مسئله تجدید نظر کرد که آیا همه جنبه علوم انسانی جنبه تجربی است یا تکیه بر مباحث عقلی می‌کند ولو ناخودآگاه.

پس بنابراین ما باید این موضوع را درست تبیین کنیم. موضوع علوم انسانی با این ویژگی‌ها است، اگر ثابت شود یا احتمال داده شود انسان یک موجود وسیعی است، حقیقت تجردی دارد. این حقیقت تجردی نمی‌تواند از وجود مادی سرچشمه بگیرد و این حقیقت تجردی فقیر است و فقر با او همراه است و عین او است. به چه حقیقتی تکیه می‌کند؟ حقیقتی که کمال مطلق است، حقیقتی که حکیم است و این انسان را با این شاکله در این عالم برای یک هدف بالا آفریده است و این انسان یک موجود نیازمند اینگونه است که ابعاد مختلف دارد. بر همه این ابعادش جنبه فقری حاکم است و خدای غنی مطلق برای تأمین این فقر موجوداتی را آفریده که هر کدام بعدی از فقر انسان را تأمین می‌کند.

در این بعد حقیقی انسان که دارای هدف والا است، این هدف باید چگونه تأمین شود؟ قطعاً آفریننده حکیم او ابزار تأمین این هدف را برایش تأمین کرده است. همانطور که تأمین نیازهای مادی را با ایجاد امور مادی تأمین کرده است این هدف را هم با وجود دین الهی تأمین کرده و این دین باید همه شاکله وجود انسان را شامل شود.

انتهای پیام
captcha