مخاطب دین انسانی است که در دل فرهنگ زندگی می‌کند
کد خبر: 4173085
تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۵
علیرضا قائمی‌نیا:

مخاطب دین انسانی است که در دل فرهنگ زندگی می‌کند

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ضمن اشاره به ضرورت توجه به مدل‌های فرهنگی تصریح کرد: انسان در دل فرهنگ زندگی می‌کند و مخاطب دین هم انسانی است که در دل فرهنگ‌های مختلف زندگی می‌کند.

به گزارش ایکنا، نشست نقد کتاب «دین و مدل‌های فرهنگی» 12 مهر در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی برگزار شد.

در این نشست حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا قائمی‌نیا؛ مولف کتاب و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

من درباره شان نزول این کار توضیحی عرض کنم که چه شد این اثر را نوشتم و دنبال چه ایده‌ای بودم و بعد به برخی مباحث اثر بپردازم. ایده تالیف این کتاب به ده سال پیش برمی‌گردد. در معناشناسی شناختی اساس همه جریان‌ها این ایده است که ما با مفهوم‌سازی‌های زبانی سروکار داریم، گوینده در تعابیر زبانی مختلف اطلاعاتی که در ذهن دارد پردازش می‌کند و معنا با پردازش اطلاعات یکی است. این نظریه به تدریج به سمت تاثیر فرهنگ بر پردازش‌های زبانی ‌رفت. شاید در ابتدا به جنبه‌های فرهنگی پردازش‌های زبانی توجه نمی‌شد ولی به تدریج این بحث برجسته شد که بعد اساسی پردازش‌های زبانی، فرهنگی است و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. انسان‌شناسی شناختی هم دنبال این تفاوت‌ها بود. انسان‌شناسی شناختی در واقع رابطه ذهن و فرهنگ و پردازش‌های زبانی را بررسی می‌کند.

از طرف دیگر در انسان‌شناسی شناختی به حیات ذهنی فرهنگ توجه می‌شود اینکه فرهنگ در ذهن چه صورت‌هایی پیدا می‌کند. نسبت فرهنگ با ذهن چیست، آیا فرهنگ یک امر بیرونی است و ذهن در فضای فرهنگ قرار می‌گیرد یا تاثیر فرهنگ بر ذهن، تاثیری بنیادین است. به این ترتیب بحث مدل‌های فرهنگی در انسان‌شناسی مطرح شد. بحث مدل فرهنگی در علوم شناختی برای نخستین‌ بار از نسبت زبان با هوش مصنوعی پیدا شد. فرض کنید شما به یک رباتی می‌گویید برای من آب بیاور، ولی او متوجه نمی‌شود. در هوش مصنوعی تحقیقات گسترده‌ای کردند که دلیلش چیست یک ربات نمی‌تواند مثل انسان عمل کند. متوجه شدند در ذهن انسان یکسری قالب‌هایی هست که این چارچوب‌ها رفتار انسان‌ها را در موقعیت‌های مختلف مشخص می‌کند. اگر شما این چارچوب را به ربات بدهید مثل انسان عمل خواهد کرد. این مدل‌ها مدل‌های ذهنی بودند.

خصلت فرهنگی ذهن

به تدریج متوجه شدند این مدل‌ها خصلت فرهنگی دارند و اینطوری نیست که صرفا پدیده‌های ذهنی باشند بلکه از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت هستند لذا چارچوب‌های ذهنی متاثر از فرهنگ‌ها هستند. انسان‌شناس‌ها راجع به این مسئله تحقیقات گسترده انجام دادند. به تدریج متوجه شدند واژه‌ها حامل مدل‌های فرهنگی هستند مثلا واژه عزاداری یک چارچوبی دارد؛ کسانی که اینجا هستند یک طور عمل می‌کنند، کسانی که در کشور دیگری هستند یک طور دیگر عمل می‌کنند.

در علوم شناختی ما دو فاز داریم یک فاز نسل اول علوم شناختی که می‌گفتند ذهن مثل کامپیوتر است. اینها قائل بودند کار اساسی که در کامپیوتر انجام می‌شود پردازش اطلاعات و تکثیر نمادها است. فکر کردن هم چیزی جز تکثیر نمادها نیست. ذهن هم همین کار را می‌کند و برای خودش زبان خاصی دارد و نمادهایی به کار می‌برد. این نسل اول علوم شناختی بود. نسل دوم علوم شناختی از مدل‌های عصبی تاثیر پذیرفت و آمدند مدل‌های عصب‌شناختی و کارکرد نورون‌های مغزی را با تفکر نسبت دادند و گفتند تفکر هم با همین مدل پیش می‌رود. اما با ظهور این مباحث مختلف در انسان‌شناسی شناختی متوجه شدند یک مدل فرهنگی هم می‌شود برای ذهن قائل شد. هیچکدام از این دو مدل نمی‌توانند همه ابعاد ذهن را بازتاب دهند لذا بحث خصلت فرهنگی ذهن را مطرح کردند. تا اینجا من درباره ایده اساسی که در انسان‌شناسی شناختی وجود دارد و نسبتش با علوم شناختی صحبت کردم.

من مدت زیادی روی مفهوم‌سازی قرآن و روایات کار کرده بودم ولی راضی نبودم چون جنبه فرهنگی مفهوم‌سازی قرآن را نشان نمی‌داد. پس از آشنایی با مباحث انسان‌شناسی شناختی دیدم می‌شود با تحلیل‌های انسان‌شناسی شناختی ابعاد فرهنگی کتاب و سنت را تحلیل کنم اما چند مانع وجود دارد. یک مانعی که در طول تاریخ در مطالعات اسلامی به صورت گسترده به چشم می‌خورد نگاهی است که به مخاطب دین دارند. انسان‌شناسی با انسان در مقام تحقق سروکاردارد. اگر انسان در مقام تحقق را در نظر بگیرید صدها عنصر پیدا می‌شود که در فرهنگ‌های مختلف وجود دارد. انسان در مقام تعریف یک مشکل‌ساز بود که مخاطب دین کدام انسان است، انسان انتزاعی است یا انسانی که در دل فرهنگ‌های مختلف زندگی می‌کند. البته منظورم این نیست احکام دین را زمان‌مند و مکان‌مند کنیم. طبیعتا انسان ذات دارد ولی نباید ذات را فارغ از فرهنگ‌ها در نظر بگیرید.

انسانی که در دل فرهنگ زندگی می‌کند

انسان در دل فرهنگ زندگی می‌کند. مخاطب دین هم انسانی است که در دل فرهنگ‌های مختلف زندگی می‌کند. هر کدام از انبیا با مدل‌های فرهنگی خاصی مواجه بودند. مدل فرهنگی که قوم حضرت ابراهیم داشت با مدل فرهنگی قوم یهود تفاوت داشت. بنابراین یک بازخوانی مجددی لازم است تا خود آیات قرآن مورد تحلیل قرار گیرد و ببینیم قرآن به مدل‌های فرهنگی مختلف چه نگاهی دارد. گام اول همین است بدانیم مخاطب دین انسانی است که در دل فرهنگ زندگی می‌کند. دین برای این انسان یکسری احکام ثابت دارد و یکسری احکام متغیر دارد.

اگر دین یک پدیده اجتماعی و فرهنگی است نباید دین را فردگرایانه تفسیر کرد. مشکل دومی که با آن مواجه بودم این بود که در طی چهارده قرن اکثر قرائت‌ها از دین فردگرایانه است یعنی جنبه‌ها و رویه‌های فرهنگی دین مورد توجه قرار نگرفته است. این هم عامل دومی بود که مشکل جدی ایجاد می‌کرد.

حال به معرفی کتاب بپردازم. من در یک فصل مباحث مفهومی را مطرح کردم. اینکه انسان‌شناسی شناختی چیست که گفتم دانش تنوع شناختی بشر است. یک عامل که می‌توانم به عنوان عامل سوم نام ببرم این است که به صورت گسترده به نسبیت‌گرایی فرهنگی دامن‌زده می‌شود لذا یک فصل را به نسبیت‌گرایی فرهنگی اختصاص دادم و اینکه نسبیت‌گرایی را می‌شود پذیرفت یا نه. نتیجتا به این رسیدم نسبیت از دل انسان‌شناسی شناختی در نمی‌آید.

مدل‌های فرهنگی جز اعتباریات نیست

ما هر جا بحث فرهنگی مطرح می‌کنیم به نسبت گرایی متهم می‌شویم در حالی که هر بحث فرهنگی به نسبیت منتهی نمی‌شود و شما می‌توانید به گونه‌ای این بحث را سامان دهید که از خطر نسبیت‌گرایی برکنار باشید. در فصل بعد این موضوع که ذهن بشر خصلت فرهنگی دارد را مورد بررسی قرار دادم. اگر همه فصول اثر را در نظر بگیریم دو دسته مباحث به چشم می‌خورد یک دسته مباحث نظری است یکسری مباحث کاربردی هستند. در بخش نظری علاوه بر اینکه دیدگاه‌ها را ارائه دادم، آمدم تعاریف مختلف مدل‌های فرهنگی را گفتم و این را مقدمه قرار دادم تا دیدگاه خود را ارائه دهم که آن را با نظریه اعتباریت گره زدم. خلاصه دیدگاهم این است مدل‌های فرهنگی چیزی جز اعتباریات برنامه‌ای نیست.

هر فرهنگی درون خودش یک برنامه‌ریزی ضمنی و الگوریتم معنایی دارد یعنی چارچوب‌هایی دارد که به پدیده‌ها چگونه معنا دهید. این الگوریتم مبتنی بر اعتباریات است و به رفتارهای ما معنا می‌بخشد. بنابر این مدل‌های فرهنگی چیزی جز الگوریتم معنایی اعتباری نیست. فرهنگ اینطوری نیست به صورت مجموعه باورها در ذهن اعضای فرهنگ حضور داشته باشد بلکه فراتر از این است و در ذهن اعضا الگوریتم‌هایی پدید می‌آورد که مشخص می‌کند چگونه زندگی کنید و سبک زندگی شما را تعیین می‌کند.

این نکته را هم عرض کنم قرآن دو فرهنگ را از هم جدا می‌کند یکی فرهنگ ایمان است، دوم فرهنگ کفر است و مدل‌های فرهنگی متناسب با اینها را مشخص می‌کند. ما می‌توانیم به ایمان در قرآن به سه سطح نظر کنیم ایمان به عنوان فرهنگ که مجموعه باورها و عادات و مناسک است. برخی آیات اجزای فرهنگ ایمان را تشریح می‌کند. در سطح دوم ایمان به عنوان مدل فرهنگی است و برخی آیات ناظر به مواردی است که ایمان به مثابه طرحواره عمل می‌کند. برخی آیات هم ناظر به اعضای فرهنگ ایمان است.

ضرورت تفسیر فرهنگی از اسلام

در این نشست حجت‌الاسلام و المسلمین علی راد؛ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

ما امروزه در حوزه دین‌پژوهی دو رویکرد غالب را شاهد هستیم: رویکرد سنتی و مدرسه‌ای که در حوزه و دانشگاه ما وجود دارد و رویکردهای مدرن و جدید که ممکن است در داخل گفتمان مدرسه‌ای هم باشند. در رویکرد اول متن‌محور و کتاب‌محور هستند تا مسئله‌محور، کتاب‌محورند تا دانش و روش‌محور. در مقابل چالش‌های جدید در حوزه مطالعاتی خودشان رویکرد انفعالی و تقریبا شبه انسداد را شاهد هستیم چه در حوزه و چه در دانشگاه. این رویکرد تک‌روشی است و با روش کاملا کلیشه‌ای و کهنه به تحلیل مسائل می‌پردازد. برآیند این رویکرد در حوزه دین‌پژوهی و اسلام‌شناسی نهایتا این است دین چه گفته و قرآن چه گفته است نه اینکه قرآن چه می‌گوید و برای بشر امروز چه رهاوردی می‌تواند داشته باشد و نسبت اسلام و قرآن با گفتمان‌های جدید علمی دنیای مدرن چیست.

در رویکرد دوم کاملا مسئله‌محور هستند تا کتاب‌محور و متن‌محور. این مسئله است که رویکرد را به تکاپو وادار می‌کند و به نقد و نظر می‌پردازد. شاید اقتضای دنیای مدرن است از هر چیزی حتی دین انتظار پاسخگویی به نیازهای انسان دارد. رویکرد مدرن خودش را در انحصار یک روش محصور نمی‌کند و از تمامی روش‌های ممکن برای حل مسئله کمک می‌گیرد و یک رویکرد میان‌رشته‌ای دارد. این نکته اول که خواستم جایگاه کتاب را در گفتمان دین‌پژوهی معاصر تقریر کنم.

دومین نکته ضرورت تفسیر فرهنگی از اسلام است. ما تاکنون انواع تفسیرها از اسلام را تجربه کردیم اما جای خوانش و قرائت فرهنگی از اسلام و نشان دادن ظرفیت‌ها و ویژگی‌های آن خالی است. در سده اخیر برخی نواندیشان تکاپوهایی در این زمینه داشتند ولی این یک ضرورت است که بر دین‌پژوهان باسته است تفسیر خود از اسلام را بیان کنند و ظرفیت‌های تفسیر فرهنگی اسلام را بیان کنند. اساسا یک نظریه فرهنگی جامع و مانع از اسلام در اختیار ما نیست تا با استناد به آن به نقد نظریه‌های فرهنگی رقیب بپردازیم چه برسد به اینکه از این نظریه به سطح مدل‌ها حرکت کنیم. به همین سان ضرورت دیگری در تفسیر فرهنگی قرآن و تفسیر فرهنگی از سنت نبوی را شاهد هستیم. ما هنوز ملاکی که آیات فرهنگی قرآن را تمایز بدهد در اختیار نداریم.

عصری‌سازی اسلام و پاسخ به نیازهای جدید

ضرورت سوم ضرورت عصری‌سازی فرهنگ اسلام یا اسلام فرهنگی با مقتضیات دوران جدید است. این شکافی که الآن در ساحت‌های مختلف شاهد هستیم ناشی از فقدان عصری‌سازی و بروزرسانی این فرهنگ است. گویی بخشی از جامعه اسلامی همچنان در هزاره‌های قبل زندگی می‌کند و با انسان مدرن سر ستیز دارد. لذا ما نتوانستیم حرکت موازی و متناسب با این جریان داشته باشیم. پس ما نیاز به تغییر رویکرد در مطالعات دین‌پژوهی داریم. ما نیاز ضروری به تفسیر فرهنگی اسلام و قرآن داریم و به مدلی که بتواند نظریه برخواسته از اسلام را به روز کند و متناسب با مقتضیات انسان مدرن باشد.

کتاب آقای قائمی‌نیا در این فضا قرار می‌گیرد و می‌تواند به این سه ضرورت و نیاز پاسخ دهد. با خواندن این کتاب این حس به خواننده منتقل می‌شود نویسنده کتاب چنین دغدغه‌ای دارد و دنبال تغییر در رویکرد و پاسخ به این نیاز و ضرورت است و انصافا هم ایشان در این مهم موفق بودند.

مردم‌شناسان در تعریف فرهنگ لنگ می‌زنند 

در ادامه نشست لیلا اردبیلی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

انسان‌شناسی از همان ابتدای بنیادش که به عنوان پارادایم دانشگاهی مطرح شد برای اینکه از سایر رشته‌ها تمایز پیدا کند فرهنگ را سنگ بنای مطالعات خودش در نظر می‌گیرد و در طول تاریخ بالا پایینی دارد که فرهنگ را از جنبه‌های مختلف مطالعه کند و تعریف جامع و مانعی از فرهنگ ارائه دهد.

در گذشته مردم‌شناسان کارهای میدانی انجام می‌دادند و برایشان سوال بود چرا جوامع با هم متفاوت هستند چرا دنیا را من به گونه دیگری می‌بینم ولی قوم دیگری به گونه دیگری می‌بینند. به این ترتیب در هر دوره‌ای فرهنگ به مثابه و با استعاره خاصی مورد تجه قرار می‌گیرد.

کم‌کم از دهه پنجاه به بعد که ظهور زبان‌شناسی ذهن‌گرا و انقلاب شناختی اتفاق افتاد، مردم‌شناسان که هنوز در تعریف جامع و مانع فرهنگ لنگ می‌زنند با دستاوردهای شناختی جدید آشنا می‌شوند و از آن استفاده می‌کند و دیگر فرهنگ را به عنوان دانشی که در ذهن وجود دارد مورد مطالعه قرار می‌دهند.

این روایت من از مدل فرهنگی در مطالعات انسان‌شناختی است. در نهایت پژوهشگران توانستند این مدل‌های فرهنگی را به ترتیبی سامان دهند که نشان دهد چطور در جوامع مختلف افراد استدلال‌های متفاوتی در موقعیت‌های مختلف می‌آورند و چطور ارزش‌گذاری و تصمیم‌گیری متفاوتی دارند و سعی می‌کنند همه فرایندهای ذهنی که در کنش فرد می‌بینیم از طریق مدل‌های فرهنگی تبیین کنند و چرایی این تفاوت‌ها را بگویند.

انسان‌شناسان شناختی نظریه مدل‌های فرهنگی را تحت تاثیر دستاوردهای اندیشمندان علوم شناختی مثل روانشناسی و زبان‌شناسی ذیل یک مدلی به نام نظریه فرهنگی درمی‌آورند و معتقدند سطح تحلیلشان نه انسان است و نه فرد بلکه میان‌ذهنیت جامعه است یعنی آن چیزی که به عنوان مدل فرهنگی در ذهنم درباره یک موقعیت دارم حاصل تطور و دگرگونی تاریخی من است چون من یک انسان مجرد نیستم و تاریخمند هستم.

 

انتهای پیام
captcha