بازپژوهی جایگاه تعبیر در فهم انسان از نظر علامه طباطبایی
کد خبر: 4098315
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۴۰۱ - ۱۴:۲۶
مهدی اصفهانی بیان کرد:

بازپژوهی جایگاه تعبیر در فهم انسان از نظر علامه طباطبایی

مهدی اصفهانی ضمن اشاره به نظریه اعتبارات و اندیشه علامه طباطبایی درباره مفاهیمی چون وجوب، حسن و قبح به این نکته اشاره کرد که نظریات هایدگر می‌تواند به فهم بهتر نظریه اعتبارات علامه طباطبایی کمک کند.

به گزارش ایکنا، نشست «فهم و تعبیر در وجود و زمان و بنیاد نظریه اعتبارات» با سخنرانی مهدی اصفهانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، صبح امروز 18 آبان‌ماه به صورت مجازی برگزار شد که خلاصه آن را در ادامه می‌خوانید؛

علامه طباطبایی حقیقت اعتبار را اعطای حد چیزی به چیز دیگر تعریف می‌کند با این همه، این روند را دلبخواهی نمی‌داند و ریشه اعتبار را حقیقت منشا اعتبار و مصلحت مورد نظر معتبر می‌داند. این رابطه به طور شگفت‌انگیزی در تلقی هایدگر از فهم و تعبیر در کتاب «وجود و زمان» طرح شده است. هایدگر حقیقت را فهمیدن چیزی به عنوان چیزی می‌داند و به دقت توضیح می‌دهد چه شرایط عقلی بر این روند حاکم است. به بیان دیگر، در اثر هایدگر به توضیحاتی درباره بنیاد اعتبار برمی‌خوریم که فهم ما از نظریه اعتبار را غنای بسیار می‌بخشد.

در تبیین حقیقت وجوب و حسن و قبح در نظریه علامه، باید توجه داشته باشیم که ایشان در چارچوب اندیشه اسلامی و شیعی تنفس می‌کند و خودش را به هیچ وجه خارج از پایبندی به آن چارچوب نمی‌داند. اگر در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده عقل چیزی است که «یعرف به الفریضه و السنه»، ما باید توجه داشته باشیم علامه را در چارچوب پایبندی به این روایت یا امثال این روایت بفهمیم. ایشان به هیچ وجه نمی‌خواهند از این چارچوب بیرون بزنند، لذا معنای حرف ایشان این نیست که وجوب و حسن و قبح عقلی نیست. مسئله این است؛ عقلی بودن وجوب و حسن و قبح به معنای ذاتی بودن وجوب و حسن و قبح نیست، بلکه اتفاقا چارچوبی که ایشان دنبالش هست این است که عقل معرفت پیدا می‌کند چه چیزی بر من واجب است یا خوب چیست، بد چیست و در این راه اتفاقا با این بصیرت که این کار حسن است یا قبیح است یا انجام این کار واجب است، آن را انجام می‌دهد.

تبعیت حسن و قبح از مصالح بالاتر

در این مدل قبح دروغ به عنوان یک حقیقت خارجی، متعلق به ذاتش نیست، بلکه چیزی است که پیوسته در ارتباط با محیطش احکامی پیدا می‌کند و بر اساس مصالح بالاتر کشف می‌کنیم این کار الآن حسَن است یا قبیح است. مثلا حفظ نفس محترمه، مصلحت بالاتری است و برای آن دروغ می‌گوییم ولی گاهی چنین نیست و نباید دروغ گفت. پس مدلی که ایشان دارند برایشان ممکن می‌کند وجوب حسن و قبح امور اعتباری باشند. البته این امور اعتباری ریشه‌هایی در حقیقت دارند و تابع مصالحی هستند که عقل آنها را کشف می‌کند.

ایشان می‌گوید اگر فعلی مثل تعلم را در نظر بگیریم و فرض کنیم گروهی بگویند ما به تعلم نیاز نداریم و این کار قبیح است و از سویی برخی بگویند تعلم حسن است، اگر تحقیق کنیم متوجه می‌شویم حرف این دو گروه این است که تعلم یا عدم تعلم با طبع قوم ما و عادات شناخته‌شده نزد ما ملائم است و بر اساس آن امر ملائم با طبع عمل و حرکت می‌کنند. بنابراین وقتی می‌گوییم تعلم حسن است یا قبیح، منظورمان این است ما می‌خواهیم به کمال ثانویه برسیم و چیزی که کمک می‌کند به آن کمال ثانویه برسیم حسن است. بر این اساس اگر از ملائمت چشم بپوشیم دیگر این امر حسن شناخته نمی‌شود.

از نظر علامه طباطبایی این اختلافاتی که بین آدم‌ها هست، مثلا یکی می‌گوید این حسن است، یکی می‌گوید این حسن نیست، یکی می‌گوید حجاب خیلی خوب است، یکی می‌گوید حجاب خیلی بد است، به این جهت واقع می‌شود که این حکم را صغری قرار می‌دهند و با این صغری یک قیاس تشکیل می‌دهند.

وقتی می‌گوییم چیزی حسن است، حسن بودن وصف اعتباری است که نشان‌دهنده ملائم با نفس بودن نتیجه‌ای است که از این کار حاصل می‌شود. از سوی دیگر اینطور نیست بگوییم در کنه واقعیت ملائمت با طبع وصفی برای نفوس مردم است. بنابراین اینطور نیست حسن مربوط به طبیعت همه مردم باشد. اگر برای طبیعت انسان ضروری باشد چیزی نیست که گاهی باشد و گاهی نباشد. وقتی اینجا از ضرورت صحبت می‌کنیم منظورمان ضرورت‌های اعتباری است، یعنی اگر می‌خواهیم به این کمال ثانویه برسیم باید این را ضروری بدانیم تا به آن برسیم. این ضرورت، ضرورت اعتباری است. پس فعل برای نفوس انسانی ضرورت ندارد، چون ضرورت یعنی عدمش محال باشد. بنابراین وقتی می‌گوییم یک کاری حسن است منظورمان این است با بررسی راجع به طبیعتمان دریافتیم این کمال طبیعت ما است و به این جهت که می‌خواهیم طبیعت به کمال خودش برسد آن را ضروری می‌دانیم یا برایش اولویت قائل هستیم.

تاثیر اعتبار در فهم انسان

من می‌خواهم یک گام جلوتر و سراغ قسمت دوم بحث بروم. تاملات هایدگر در کتاب «وجود و زمان» کمک می‌کند چیزهایی که علامه گفته است را بهتر بفهمیم. تا اینجا خواستیم مسیری که علامه در توضیح وجوب و حسن و قبح در چارچوب نظریه اعتبارات ارائه می‌دهند روشن شود که اینها پایه‌های عقلی پدید آمدن زبان اخلاق، گزاره‌های اخلاقی و مفاهمات اخلاقی است.

نکته‌ای که مورد نظر من است این است وقتی به تعریف این نظریه توجه می‌کنیم که اعتبار عبارت است از اینکه شما حد چیزی را به چیز دیگری بدهید، چیزی را به عنوان چیزی در نظر بگیرید، خودش یک امکان خاص در فهم انسان است یعنی انسان موجودی است که اینطوری می‌فهمد، بلکه اصلا فهمیدن با چیزی را به عنوان چیزی دیدن، طوری گره خورده که مثل دو روی یک سکه است. به عبارت دیگر فهم انسان یک خصلتی دارد که در آن چیزی را به عنوان چیزی می‌بیند. به کمک حرف‌هایی که در کتاب هایدگر آمده است متوجه می‌شویم این بحث یک قسمت کمتر تحقیق‌شده نظریه اعتبارات است که چگونه باید فهم انسان را بفهمیم یا فهم انسان چه خصوصیتی دارد که چیزی را به عنوان چیزی دیدن باید باشد تا فهم باشد.

از نظر هایدگر ما چیزی را به عنوان چیز دیگر می‌بینیم، مثل چوب را به عنوان آتش‌گیرنده می‌بینیم. ساختار تعبیر در فهمیده شدن چیزی که به عنوان چیز دیگر می‌بینیم چنان بنیادین است که اگر بخواهید فهم عاری از «به عنوان» از آن داشته باشید، باید کل دیدگاهتان به هستی را جابجا کنید. اگر شما چیزی را به عنوان چیزی نبینید دیگر چیزی نمی‌فهمید و فهم ندارید. می‌خواهم بگویم بحث علامه درباره چیزی را به عنوان چیزی دیدن امکان اینکه عمیق‌تر بررسی شود و به عنوان یکی از ویژگی‌های بنیادین فهم انسان در نظر گرفته شود وجود دارد و با این نگاه یک مقدار بنیادهای نظریه اعتبار را بهتر می‌فهمیم.

انتهای پیام
captcha