علیاکبر عباسی، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، با بیان اینکه دوران زندگی امام حسن(ع) به لحاظ شرایط سیاسی و اجتماعی به چند دوره متفاوت تقسیم میشود، اظهار کرد: از ولادت ایشان در پانزدهم رمضان سال سوم هجری تا زمان رحلت پیامبر(ص)، از سال یازدهم هجری تا به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین(ع)، در دوران خلافت پدرشان تا شهادت ایشان و در دوران خلافت چند ماهه خودشان تا انعقاد عهدنامه صلح با معاویه و سپس شهادت امام(ع)، در هر کدام از این دورهها شرایط متفاوتی حاکم بود.
وی افزود: در دوران خلافت امام حسن(ع)، شرایط مناسبی به لحاظ آمادگی جامعه برای خلافت آن حضرت و تبعیت از ایشان وجود نداشت و مشکلات و معضلات فوقالعاده زیاد بود. این مشکلات و معضلات از قبل وجود داشت و در واقع بعد از جنگ صفین و واقعه حکمیت و بهخصوص بعد از جنگ نهروان، شرایط خلافت امیرالمؤمنین(ع) نیز خوب نبود. عدالتی که حضرت علی(ع) بر اجرای آن اصرار زیادی داشت، با مقتضیات جامعه همخوان نبود، چون رشد فرهنگی جامعه ضعیف بود و اشرافیت دینی و قبیلهای مانع از اجرای عدالت میشد. اشراف علیه امام(ع) کارشکنی میکردند و نفوذ عجیبی داشتند و این باعث برخی نابسامانیها میشد.
عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان اضافه کرد: بسیاری از افراد مثل مالک اشتر به امام(ع) پیشنهاد میدادند که با اشراف سازش کند و پول زیادی در اختیار آنها قرار دهد تا شرایط آرام شود و مردم از ایشان اطاعت کنند و اصلاحات مدنظر امام انجام شود، ولی امام(ع) ارزشهایی مثل عدالت، انسانیت و آزادی را بر تثبیت حکومت خودش ترجیح میداد و این مسئله باعث شد تا در دو سال پایانی خلافت ایشان مشکلات بسیار زیاد شود و شرایط عادی نباشد، حتی سرداران معاویه غارتهایی در داخل قلمرو حکومت امام انجام دادند، ولی مردم کوفه جلوی این غارتگریها را نگرفتند و ناامنیهایی بهوجود آمد.
عباسی ادامه داد: این شرایط که برای امام سخت بود و انعکاس آن در برخی خطبههای نهجالبلاغه که در روزهای پایانی خلافت ایشان ایراد شده، مشهود است، بعد از شهادت امام علی(ع) به دوران امام حسن(ع) نیز تسری یافت. روش ایشان نیز همان روش پدرشان بود، یعنی اجرای عدالت و باج ندادن به اشراف و نجبا، ولی شرایط جامعه این را اقتضا نمیکرد و بهگونهای بود که هر کس میخواست موفق شود، باید با اشراف سازش میکرد؛ در حالی که امام حسن(ع) نیز همچون سلف خود معتقد بودند کارکرد حکومت، گرفتن حق مظلوم است، نه همدستی با ظالم علیه رعایا و مردم. این شرایط دورنمای خوبی را ترسیم نمیکرد و وقتی معاویه با تمام توان به جنگ با امام آمد، تصور همگان بر این بود که ایشان در جنگ با معاویه نمیتوانند کاری از پیش ببرند، چون شامیان کاملاً تابع معاویه بودند، ولی نیروهای امام تفکرات مختلفی داشتند و امام نیز راضی نبود که آنها را به هر قیمتی با خودش هماهنگ کند. ایشان نه به زور و جباریت و تهدید اعتقاد داشت و نه به زیر پا گذاشتن اصول انسانی و امتیاز دادن به اشراف.
وی افزود: اینها باعث شد تا وقتی امام از مردم کوفه خواست تا جلوی لشکر جلاد معاویه را بگیرند، چون این شهر بهتنهایی لااقل چهل هزار نظامی داشت و اگر این نیروی گسترده و قوی با امام هماهنگ بودند، ایشان میتوانست امور را پیش برده و به عدالت جامه عمل بپوشاند و خلافتشان نیز ادامه پیدا کند، ولی با توجه به دلایل پیش گفته، مردم کوفه با امام هماهنگ نشدند و با اصرار بسیار زیاد ایشان و سخنرانی عده قلیلی از اشراف که با امام هماهنگ بودند، در نهایت دوازده هزار نیرو به میدان آمدند و آنها نیز با امام هماهنگ نبودند. این نیروها در برابر لشکر ده برابری و منسجم معاویه، پراکندگی فکری داشتند و برخی از آنها بهدلیل داشتن اندیشههای خوارجگونه و ضد معاویه و برخی دیگر برای حمایت از مرکزیت عراق در برابر مرکزیت شام و نه برای حقانیت و عدالت و انسانیت و روش و منش امام، با ایشان هماهنگ شده بودند.
عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان تصریح کرد: مجموعه این شرایط و عوامل بهگونهای بود که امام حسن(ع) مجبور شد قدرت و حکومت را به معاویه واگذار کند، یعنی احساس کرد با توجه به زیرکی و هوشیاری معاویه، اگر جنگی رخ دهد، اکثر این دوازده هزار نیرو نیز فرار میکنند، بهترین یاران ایشان که خالصانه میجنگند، کشته میشوند و با توجه به زیرکی معاویه، از کشته شدن این افراد هیچ نتیجهای عاید نمیشود و معاویه آنقدر زیرک است که اگر هم صدمهای به نوه پیامبر(ص) برسد، ظاهرسازیهایی انجام داده و شعارهایی بدهد که جامعه اسلامی بیدار نشود. بنابراین امام صلاح ندید که بهترین شیعیان اهلبیت(ع) کشته شوند، بدون اینکه هیچ نتیجهای عاید شود و صلاح دانست که قدرت را به شخصی مثل معاویه که اهل دین و دیانت و روش و منش پیامبر(ص) و قرآن نبود، واگذار کند، چون احساس کرد که چاره دیگری نیست و وضعیت بهگونهای است که باید قدرت را به معاویه واگذار کند.
وی با تأکید بر اینکه امام حسن(ع) صلاح را در صلح دید، اظهار کرد: ایشان با توجه به واقعیات جامعه و جمیع شرایط و از روی رضا، بر این تصور بود که بهترین کار، صلح است، با اینکه معاویه را قبول نداشت و واگذاری قدرت به وی را درست نمیدانست و حکومت و خلافت را حق اهل بیت(ع) میدانست. حجر بن عدی که از بزرگان یمانی کوفه و از سران یاران امام علی(ع) و امام حسن(ع) بود، بعد از اینکه امام به عهدنامه صلح راضی شد، بهشدت به ایشان اعتراض کرد. امام سخنان حجر را درباره هدف معاویه از حکومت تأیید کرد، ولی دلیل اقدام خود را متوجه شرایط جامعه دانست، چون مردم در جنگ با معاویه هماهنگ نبودند و در صورت ادامه یافتن جنگ، بهترین یاران امام حسن(ع) کشته میشدند و هیچ نتیجهای هم عاید نمیشد. در واقع امام بهترین راه را پذیرش واقعیات زمانه میدانست، یعنی با توجه به واقعیات موجود بهترین کار را واگذاری قدرت به معاویه میدید.
عباسی با بیان اینکه با صلح امام حسن(ع)، چهره معاویه آشکارتر شد، گفت: معاویه خود را فردی مؤمن و مقید و صحابی پیامبر(ص) معرفی میکرد و فضای جامعه بهگونهای بود که اگر کسی خودش را بیتوجه به دین نشان میداد، جامعه به او اعتنا نداشت. معاویه فردی سیاستمدار و با برنامه بود، حساب شده در مقابل امیرالمؤمنین(ع) ایستاد، شعارهای عوامفریبانهای سر داد و پله پله و با استفاده از هر روشی خودش را به قدرت رساند، ولی جامعه هنوز بهخوبی معاویه را نمیشناخت. زمانی که وی امیر شام بود، خود را بهعنوان خونخواه عثمان و کسی که میخواهد آیات قرآن راجع به ریختن خون مظلوم پیاده شود، جلوه میداد و با پذیرش صلح از جانب امام حسن(ع)، عملاً چهره واقعی وی بهتر شناخته میشد. در مدت بیست سال از انعقاد عهدنامه صلح تا قیام امام حسین(ع)، معاویه از هر روشی برای تثبیت قدرت خود استفاده کرد که در نهایت چهره بنیامیه را آشکار ساخت.
وی افزود: اگر عهدنامه صلح اتفاق نمیافتاد و قدرت به معاویه واگذار نمیشد، چهره بنیامیه خود را آشکار نمیکرد. معاویه چون برای تثبیت قدرتش به برخی افراد نخبه نیاز داشت، حتی حاضر شد سخن صریح پیامبر(ص) را علناً زیر پا بگذارد و ارزشهای دینی را نادیده بگیرد، کمااینکه به هیچکدام از بندهای عهدنامه صلح با امام حسن(ع) نیز عمل نکرد و همه اینها چهره واقعی او را آشکار ساخت. با آشکار شدن این چهره بود که قیام امام حسین(ع) میتوانست معنا پیدا کند.
انتهای پیام