به گزارش ایکنا؛ نشست «مرجعیت قرآن در اندیشه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدظلهالعالی)»، از سلسله هماندیشیهای بیان قرآنی، شب گذشته، 23 اسفندماه با سخنرانی احمد پاکتچی، سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران در یونسکو برگزار شد. پاکتچی در این نشست به طرح بحث در زمینه «الزامات روشی مرجعیت قرآن» پرداخت که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
اساساً مسئله مرجعیت قرآن بخشی از یک جریان فکری گسترده است و هنگامی که در مورد مرجعیت قرآن از دید مقام معظم رهبری سخن میگوییم، در مورد جریانی صحبت میکنیم که باید در مقایسه با جریانهای دیگر معنایابی شده و جایگاهش شناخته شود. مسئله مرجعیت قرآن کریم، مسئله عبور از نگاه فردی به نگاه اجتماعی با حفظ جایگاه فردی قرآن است. مسئلهای که بارها در بیانات مقام معظم رهبری با آن روبهرو میشویم، این است که قرآن کتاب زندگی است، همهچیز در قرآن هست و در خطاب به نخبگان در سال 1370 میفرمایند «الآن شما برای حرکت دادن یک جامعه مسلمان، بهترین ابزارتان قرآن است. این چیز خیلی عجیبی است، کهنه نشده و کهنه نمیشود».
در مورد اینکه قرآن کتابی است که کهنه نشده و نمیشود، باید توضیحاتی را مطرح کنم که این باور که قرآن کتاب آسمانی و کلام خداست، نباید به عنوان یک راز دیده شود، بلکه از منظر روشی باید مورد توجه قرار گیرد. همچنین نباید به عنوان یک خبر به آن نگاه کرد، بلکه باید به عنوان یک بایسته آن را مورد توجه قرار داد. همواره قرآن را خوانده و میخوانیم اما نمیتوانیم بگوییم فهمهایی که بسیاری از ما مسلمانان از قرآن داریم، کهنه نیستند. بسیاری از این فهمها کهنه هستند و وقتی در مورد قرآن صحبت میکنیم و میگوییم قرآن کهنه نیست و کهنه نمیشود، باید در نظر داشته باشیم که حضرت امیر(ع) مسئله را روشن کرده و میفرماید: «إِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ؛ ما مردمان را حكم قرار نداديم، قرآن را حكم كرديم و اين قرآن خطى است نوشته شده ميان دو جلد كه با زبان حرف نمىزند، او را مترجمى لازم است و از جانب او مردان سخن مىگويند».
قرآن به عنوان مسطور بینالدفتین اگر تازه و زنده خوانده شود، تازه است و اگر کهنه خوانده شود، کهنه خواهد بود. اگر قرار باشد قرآن را با فهمی بخوانیم که هزار سال قبل نیز با همان فهم میخواندیم و اگر قرار باشد مسئلههای عصر خود را در قرآن پیدا نکنیم یا قرار باشد قرآن را طوری بخوانیم که گویی مسئلههای امروز، مسئلههای هزار سال قبل است، در اینصورت فهم ما از قرآن کهنه است.
من نمیگویم خود قرآن کهنه است، چون ما با قرآن سروکار نداریم، بلکه ما با فهممان از قرآن سروکار داریم. همان چیزی که در خطبه 125 نهجالبلاغه اشاره شده و پیشتر بدان اشاره شد. این فهم ما از قرآن است که در زندگی کارآمد است و نقش ایفا میکند، اما قرآن مسطور بینالدفتین به فرمایش منقول از امام علی(ع) کلامی است که نوشته شده و هنر ما در خواندن و فهمیدن این قرآن و نطق از آن است. این نطق هم اینطور نیست که هرکسی قرآن را بخواند و بفهمد، فهم او محکوم به تازه بودن باشد، ما میدانیم که بسیاری از افراد قرآن را میفهمند و فهم آنها کهنه است و هیچ مشکلی را از مشکلات امروز برای بشریت حل نمیکند و با زندگی امروز بشریت کاری ندارد.
بسیاری از احکام شرعی، هم در قرآن و هم در احادیث با زبان خبر بیان شدند، اما مستلزم باید هستند. در اینجا با خبری مواجه هستیم که مستلزم باید است؛ یعنی مسئله این نیست که خبر میدهیم که فهمها از قرآن کهنه نمیشوند، بلکه داریم بایدی را مطرح میکنیم؛ یعنی باید قرآن را طوری بخوانیم و بفهمیم که کهنه نشود. در این زمینه، در بیانات مقام معظم رهبری روی فهم اجتهادی از قرآن و توجه به شرایط زمان و مکان در فهم قرآن تأکید شده است و ما نیازمند روشهایی هستیم که امکان نزدیک شدن به مسئلههای امروزی از منظر قرآن را فراهم کنیم.
نکته دیکر اینکه، دوگانهای در نوشتههای دینیِ شصت سال اخیر شناخته شده است و آن دوگانهای است که از یکسو میگوید دین برای ما، یکسری پیامهایی در مورد آنچه در جهان هست دارد و دیگر اینکه، دین برای ما، یکسری پیامهایی در مورد آنچه که باید در جهان باشد، دارد. این دوگانه ما را یاد دوگانههایی میاندازد که در علوم گوناگون با آن مواجه هستیم. مثلاً در علم حقوق این دوگانه را داریم که گاهی اوقات با پدیدهها مواجه میشویم، به عنوان آن گونه که هستند، بدون اینکه در مورد شایسته و بایسته بودنشان سخنی به میان آوریم و گاهی اوقات در مورد پدیدهها سخن میگوییم، آنطور که قانون اقتضا میکند باید باشد.
گویی این نگاه ما به دین یک نگاهی شبیه این دوگانه حقوقی است. مثلاً دین در این زمینه سخن میگوید که شیطان هست، موجب رانده شدن انسان از بهشت شده و تا روز قیامت دشمن انسان است و در مورد یک هست سخن میگوید، اما موارد زیادی هم در قرآن داریم که میگوید فریب شیطان را نخورید، از شیطان اطاعت نکنید و قواعدی را برای ما در مورد سرپیچی از وسوسههای شیطان بیان میکند. باید در این نگاه دوگانه، بازنگری انجام دهیم و این نگاه را تبدیل به یک نگاه سهگانه کنیم.
جداسازی هستها از بایدها از یکسو و توجه نداشتن به اینکه بین هستها و بایستها حلقه وصلی وجود دارد که اگر به آن توجه نداشته باشیم، هستها و بایستها بههم متصل نمیشوند، نکته مهم و قابل توجهی است. آن حلقه وصل که هستها و بایستها را بههم متصل میکند، یک نگرش سهبعدی را به ما القا میکند و یک سهگانهای را به جای دوگانه برای ما مطرح میکند که اگر بخواهیم فارسیگرایانه در موردش صحبت کنیم، باید سهگانه هستها، خواستها و بایستها را صورتبندی کنیم، اما به جای تعبیر خواستها، ترجیح میدهم از اصطلاح عواطف استفاده کنم.
در یک مرور بر روی قرآن، این نکته را تأکید میکنم که این سهگانه در سراسر قرآن وجود دارد و بر تفکر قرآنی مسلط است و در آیات مختلفی از قرآن کریم، حتی در خشکترین مواردی که یک قانون به صورت خشک بیان میشود، مشاهده میکنید که بُعد عاطفی در کنار بعد وجودی مطرح است؛ یعنی خواستها در کنار هستها و بایستها مطرح است. برای نمونه به یک آیه ظاهرا فقهی اشاره میکنم که از یکطرف در مورد یک سلسله هستها در مورد مشرق و مغرب و هست بودن خدا، روز قیامت و ملائکه سخن میگوید و از یک طرف در مورد وظیفهها حرف میزند و اینکه ما انسانها چطور وظیفه داریم که به افراد ضعیفتر کمک کنیم و در کنار اینها بحث، عاطفه وجود دارد که میفرماید: «وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى ...»(البقره/ 177)، در حقیقت عبارت «عَلَى حُبِّهِ» حلقه وصل است.
به حدیث مشهوری که به نقل از پیامبر(ص) و ائمه(ع) در مورد چیستی ایمان نقل میشود، نیز میتوان اشاره کرد که بحث معرفت به قلب در چیستی ایمان در کنار اقرار به لسان مطرح شده است و گزارشی از هستهاست و در کنار عمل به ارکان که اقدام کردن به بایستهاست، مسئله معرفت به قلب را نیز مطرح میکند. باید به حدیثی از امام صادق(ع) نیز اشاره کنم که تأکید ویژهای روی اهمیت جنبههای عاطفی در دین دارند و میخواهند این حلقه را پُررنگ کنند. ایشان میفرمایند: «هل الدین الا الحب ...» آیا دین چیزی جز دوست داشتن است؟ لذا مسئله حب و عواطف بسیار مهم است.
اکنون ممکن است این پرسش مطرح شود که این مطالب چه نسبتی با مسئله دیدگاه مقام معظم رهبری دارد. مطالبی که در بیانات مقام معظم رهبری میبینیم، استنباطشده از آیات و احادیث است، اما مشخصاً برخی از موارد را میخوانم؛ در بیانات ایشان در جمع روحانیون کهکیلویه و بویراحمد، در سال 1373 آمده است: «عاطفه به جای خود و منطق و استدلال هم به جای خود، هر یک سهمی در بیان شخصیت انسان دارد». در بیانات ایشان در دیدار با قاریان قرآن در سال 1391 میفرمایند: «اگر این عقاید و این پایبندیهای عقلانی با محبت و با عواطف عجین و همراه شد، آنوقت عرصه عمل قرآنی خواهد بود. عقل و عاطفه هردو همراه یکدیگرند». در بیانات ایشان در دیدار با قاریان قرآن در سال 1399 نیز آمده است: «قرآن هم کتاب علم و معرفت است؛ یعنی دل و اندیشه انسانی را سیراب میکند».
نکته دیگر اینکه، یک بحث بسیار قدیمی و کهنی در سنت اسلامی ما وجود دارد که بیشتر از منظر عرفاست که سعی کردند در اصطلاح تکلیف، بازتعریفی را انجام دهند. زمانی که در مورد تکالیف شرعی سخن میگوییم، این تکلیف یک احساس سختی را به ما القا میکند و گویی در فرایند تکلیف، یک امری پیشاپیش در نظر گرفته شده و آن اینکه تکلیفها چیزهایی هستند که از روی میل و خواستن انجامشان نمیدهیم، بلکه مواردی هستند که چون خدا و مولا از ما خواسته، آنها را انجام میدهیم. حال آنکه، عرفا چنین برداشت کردند که تکلیف چیزی است که اتفاقاً انسان آن را از روی میل انجام میدهد و نباید تکلیف بودن برخلاف میل بودن باشد و اگر تکلیف برخلاف میل انجام شود، آن عمل، عمل مطلوبی نیست.
در اینجا به تفسیری از سوره برائت از دیدگاه مقام معظم رهبری اشاره میکنم که میتوان رابطه بین هستها، خواستها و بایستها، یعنی وجودها، عاطفهها و تکلیفها را دید. در عبارتی میفرمایند: «تعالیم قرآن معمولاً با پرورش فکری توأم است؛ یعنی در عین اینکه حقایق را تعلیم میدهد، روح را نیرومند میکند؛ یعنی برای انسان خواستهایی را ایجاد میکند و به انسان میآموزد که چطور میتواند خواستهای متعالی داشته باشد. این شیوه قرآن است که طی تکرار حقایق با بیان خاصی روح را برای پذیرش مسئولیت آماده میکند». در همین جمله، حضور هستها، خواستها و بایستها را میبیند و آن چیزی که هستها و بایستها را بههم متصل میکند تا با انسان سالمی مواجه باشیم که هم هستها را به درستی دریافت میکند و هم بایستها را به درستی انجام میدهد، عبارت از یک پرورش روحی مناسب است که بتواند یک خواست متعالی وجود داشته باشد.
در این راستا اشاره میکنم، عبور از دوگانه علم و عمل یا هستها و بایستها به یک سهگانه که نقش عواطف را پررنگ میکند، در بخشهای مختلفی از بیانات مقام معظم رهبری قابل پیگیری است. در مجموعه طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، صفحه 38 این بحث وجود دارد و در بیانات ایشان خطاب به اعضای کنگره بینالمللی نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامی در سال 1397 هم میتوانید این مباحث را ببینید.
بنابراین، نیازمند روشهایی در فهم قرآن و بحث مرجعیت قرآن هستیم که بتوانند در کنار وجه اندیشگی و وجه رفتاری، وجه عاطفی را هم مورد مطالعه قرار دهند و اینکه بتوانیم حلقه میانی که قادر است اندیشه هستها را با قوانین مربوط به بایستها بههم متصل کند را نیز مورد مطالعه قرار دهیم. لازمه این مسئله این است که حوزههایی از دانش را از نظر روشی توسعه دهیم. با این حال، بسیاری از روشهایی که با آنها آشنا هستیم و مورد توجه هستند، اعم از آنها که از روشهای کمی یا کیفی یا ترکیبی از اینها استفاده میکنند، کمتر ظرفیت این را دارند که امکاناتی را برای مطالعه در مورد عواطف و خواستها داشته باشند، حتی اگر به علوم انسانی غربی هم نگاه کنید، میبینید که در برخی از علوم به این نکته توجه شده که باید به بحث خواستها و عواطف توجه ویژهای شود. در مدیریت، یکی از علوم است که به این موضوع توجه شده، اما برخی از علوم دور هستند از اینکه ظرفیتی در مطالعه خواستها داشته باشند.
ما نیز در بحث روششناسیهای کیفی و کمی خود بر روی هستها متمرکز شدیم و حتی در برخی از موارد و در برخی علوم دینی مانند فقه و برخی علوم عرفی مانند حقوق روشهایی برای رسیدن به بایستها داریم، اما روشهایی برای رسیدن به خواستها را کمتر داریم. در علم اخلاق نیز بر روی اخلاقی متمرکز شد که جنبه بایستی دارد و میگوید چنین باید باشد.
اما در حوزه روشی برای اینکه مرجعیت قرآن در عصر ما به وجود آید و یک خوانش عصری برای رسیدن به این مرجعیت بخواهد به سامان برسد و حرف درستی برای گفتن داشته باشیم، دو پیشنهاد روشی دارم؛ یکی اینکه باید سرمایهگذاری مهمی در حوزه روشهای مربوط به این حلقه میانی داشته باشیم که در قرآن و احادیث و در بیانات مقام معظم رهبری این تأکید را میبینیم که از اوایل دهه هفتاد تا سالهای اخیر این نکته وجود دارد و نکته دوم، ایجاد یک فضای اتصال بین هستها، عواطف و بایستها از منظر روشی است. به روشهایی نیاز داریم که فقط قادر نباشند بایستها و هستها را مطالعه کنند.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام