به گزارش ایکنا، آیتالله شیخ عیسی قاسم، رهبر نهضت اسلامی بحرین شامگاه شنبه 25 بهمنماه (13 فوریه 2021) در مراسم دهمین سالگرد انقلاب بحرین (14 فوریه 2011 بحرین) در شهر مقدس قم سخنرانی کرد.
آیتالله عیسی قاسم در این سخنرانی درباره دلیل پدید آمدن جنبش اعتراضی ملت بحرین برای بیان مسالمتآمیز مطالبات خود از رژیم حاکم آل خلیفه و ادامه سرکوبگریهای این رژیم و راه واقعی دستیابی منطقه به امنیت و ثبات دائمی سخن گفت.
متن کامل این سخنرانی در ادامه آمده است:
در پی تعامل سیاسی خشونتبار رژیم حاکم بر بحرين با مردم و به حاشیه راندن ملت، سلب حقوق آنها و بیتوجهی به هر ندا و درخواستی برای اصلاح و علاج وضعیت سیاه و خفقانآور موجود و بسته شدن همه راهها به سوی حل بحران، از سوی رژیم آل خلیفه، جنبش اعتراضی مردمی به صورت یک بستنشینی عمومی و به نشانه اعتراض به وضعیت نامطلوب کشور از سوی جمعیتی فراوان و عظیم در میدان لؤلؤة به راه افتاد که درخواست تغییرهای جدی برای پایان دادن به رنجهای ملت را داشت و پایانی برای به حاشیه راندن ملّت [از امور اساسی کشور] و استبداد رأی رژیم حاکم در توسّل به قوه قهریه و تعامل زورگویانه با مردم بود.
به دنبال تعامل طاغوتوار با ملت بحرین و به دلیل اینکه ملت بحرین، ملتی عزتمند بود و طاقت ظلمپذیری نداشت و جز زیر بار بندگی خداوند متعال نمیرفت و در سایه وزش نسیم بهار عربی، جنبش مردمی برای تغییر با شیوه مسالمتآمیز در بحرین به راه افتاد که هدفش تغییر اصلاحگرانه و جدی بود و در حد راهحلهای صوری، سطحی و بریده بریده متوقف نمیشد؛ تا چه رسد به وعدههای پرآب و تاب و بیان آرزوهای بزرگ، اما توخالی و سخرهآمیز!
اساساً این حقّ هر ملّتی است که به حرکت در آید، قیام کند و انقلاب نماید تا حقوق خود را باز پس بگیرد و کرامت و جایگاهش به رسمیت شناخته شود.
اما آنچه از دستگاه حاکم سر زد، این بود که آرامش خود را از دست داد و تمام ضوابط دینی، وجدانی و قوانین بینالمللی را طی واکنش جنونآمیز خویش، زیر پا گذاشت. نتیجه این شد که خونهای بیگناهان را به زمین ریخت، زندانها را پر کرد، تمام حرمتها را شکست و هیچ کدام از مقدّسات از جور آنان در امان نماند. نیروهای نظامی کشورهای خلیج فارس را به داخل کشور کشیدند تا این حرکت ملّی را در نطفه خفه کنند و آن را از بیخ و بن نابود نمایند تا نظام بتواند هر گونه که میخواهد، سرنوشت ملت را رقم بزند و هیچ صدای اعتراض یا سخن مخالفی بلند نشود [و به گوش نرسد].
اما نه برخوردهای قهریِ ظالمانه و فزون از حد، نه نیروهای جنگنده داخلی و خارجی و ارتش استعمارگر، نه ارتش نیروهای امنیتی، نه شیوههای [غیرانسانی] شکنجه و نه جوّ عمومی رعب و وحشت، هیچ یک نتوانستند صدای ملت را خاموش کنند و اعتراض او را آرام سازند.
اینک ملّت مقاوم و صبور ما یک دهه از انتفاضه را پشت سر گذاشته است و همچنان بر رسیدن به خواستههای خود و بازپسگیری حقوق خود پافشاری میکند؛ در حالی که آکنده از روحیه عزم و استواری برای امتداد جنبش مسالمتآمیز خود میباشد، هر مقدار هم که زمان ببرد، و هرچند هزینه آن گزاف یا اندک باشد، و هر شرایط جدیدی پدید بیاید.
آری؛ این ملّت جنبش تغییرخواه خود را ـ به صورت اصلاحگرانه و نه افسادگرانه ـ تا روز پیروزی و رسیدن به حقّ خود و بیرون بردن میهن از رنج و محنت، ادامه خواهد داد.
هرگز تفرقهافکنی، کشتار، ویرانی، خرابکاری، آشوب و نیز جایگزینی ظالمی با ظالمی دیگر یا مظلومی با مظلوم دیگر، انگیزه این جنبش نبوده و نخواهد بود.
بلکه همواره هدف این جنبش، اصلاحگری، تصحیح ریشهای و جدی وضعیت موجود، بازگشت رابطه ملت و دستگاه حاکم به اساس انصاف و عدالت و دستکم پایان دادنِ عملی به این اندیشه بوده و خواهد بود که «نظام، حاکمیت مطلق و حق بی حد و حصر در امر و نهی دارد و جایگاه ملّت جایگاه بندگی است که تنها باید بشنود و اطاعت کند، نه اینکه اعتراض و خدشه نماید، و اگر بخواهد در اموری که به سرنوشت خودش مربوط است و حیات و انسانیت او را شامل میشود، نظری بدهد، محکوم خواهد شد».
در حالی که این فکر کاملاً غلط است؛ آنچه صحیح است، این است که هر دستگاهی که بر ملت یا امتی حاکم میشود، باید مخلصانه به آنان خدمت کند و این ملت و امت هستند که اصلِ حکومتند؛ البته بعد از خداوند عزوجل که مالک همهکس و همهچیز است و اوست که هرکس بخواهد بر اساس حق حاکم شود، باید اذن او را داشته باشد.
جنبش بحرین برای رسیدن به وطنی عاری از بیعدالتی، دست درازی به ثروتهای عمومی و حکمرانی ظالمانه است؛ وطنی عاری از بالا و پایین بردنها و عزل و نصب کردنهایی که هیچ وجه قابلقبولی نه عقلاً و نه شرعاً ندارند؛ برای رسیدن به وطنی آزاد و پاکیزه که مزرعه فساد و مفسدان و قانونشکنی و قانونشکنان نباشد؛ زمینی که چراگاه کفر و فسق و فجور و پردهدری و مبدئی برای شر و فساد و توطئهچینی علیه امت نباشد؛ سرزمینی نباشد که مردمانش به دو گروه آقا و برده تقسیم شوند؛ صحنه درگیری میان سنی و شیعه یا عرب و غیرعرب نباشد؛ بلکه صحنه برادریِ ایمانی و انسانیتِ مستحکمِ وطندوستانه باشد که به وطن، امنیت و قدرت و عزّت، و به ساکنان آن، رفاه و فرصت پیشرفت و سازندگی مشترک و باکرامت را هدیه میکند.
یک دهه از این انتفاضه گذشته است و معترضان همچنان بر همان خواسته تغییرطلبانه خود برای اصلاح ریشهای و جدّی ـ که هنوز هیچ چیزی از آن محقّق نشده است ـ استوار هستند. عزم مستحکم معترضان، ایستادگی در این مسیر تا رسیدن به هدف است، هر چهقدر هم که زمان ببَرد و هر اندازه هم که دشوار باشد.
پایداری معترضان فقط برای مدت یک دهه، دو دهه یا سه دهه نیست؛ بلکه موضع تمامی معترضان، ایستادگی تا پیروزی است. این همان چیزی است که در شعار مشترک امسال مطرح شده بود.
یک دهه از انتفاضه گذشته است، در حالی که روش سرکوب ـ دستگاه حاکم در تعامل معترضان و بلکه همه ملت در پیش گرفته است ـ هیچ کم نشده است؛ بلکه شیوههای سرکوب به شکل مستمرّ و متنوّع از سوی دستگاه اعمال میشود؛ شیوههای شکنجه، حکم به زندانی کردن افراد، حبس ابد، اعدام، تبعید، سلب تابعیت، هجوم [به مردم و خانهها]، و خلاصه همه روشهای فشار و کنار زدن و خفه کردن آزادی دینی و آزادی بیان به وفور اتفاق میافتد، در حالی که ملت یا در زندانها به سر میبرند یا بیرون زندان تحت فشار و ظلم فوقالعاده هستند.
هر دو طرف، یعنی هم معترضان و هم دستگاه حاکم بر موضع خود پافشاری میکنند: موضع معترضان ـ که ملّت نیز با آنان همراه است ـ ایستادگی در مسیر رسیدن به اهداف کرامتآمیز و عدالتخواهانه است که به نفع همه وطن خواهد بود؛ و موضع نظام، ادامه خشونت و ظلم و تعقیب هر صدای آزادیخواهانهای در میان ملت به هدف اصلاحگری است.
از یک طرف، در خواستههای ملّت بحرین چیز جدیدی پیدا نشده و ملّت از مسیر رسیدن به آنها پا پس نکشیده است؛ از طرف دیگر، موضع رسمی و سختگیرانه دستگاه حاکم که با هر گونه اصلاحی مخالف است و روزبهروز بر فشار و خشونت و سرکوب آن افزوده میشود، تا این لحظه هیچ نرمی نشان نداده است؛
جز اینکه نظام امسال ـ برای اولین بار در طول انتفاضه ـ تمام حدود را زیر پا گذاشت؛ یعنی نه تنها حقوق ملّت و کرامت او را از بین برد، بلکه با امّت اسلامی و امنیت و استقلال و وحدت و مصلحت حال و آیندهاش نیز در افتاد و مرتکب عمل مجرمانه و گستاخانه خود شد که عبارت بود از: معاهده عادیسازی روابط با دشمن صهیونیست و تقویت کردن او. معاهدهای که در حقیقت عبارت است از پیمان بستن با دشمن امّت علیه امّت و خود را در آغوش او افکندن. این کار، شکاف میان نظام از یکسو و ملت و امت را به شدت بیشتر کرد.
طبیعی است که این افزوده، موضوع راهحل را که میتوانست در وضعیت مرارتبار داخلی، گشایشی ایجاد کند، باز هم از دسترس دورتر کرد.
آنچه علاوه بر این انجام شد، متوقف ساختن متولی گری مشروع اداره اوقاف جعفری بر موقوفات شیعیان و و قرار دادن آنها به صورت تام و تمام در دست حکومت بود. این مسئله موجب میشود، تصرّفات در اوقاف، خارج از حدّ و حدود شرعی باشد و طایفه شیعه در بحرین، بالاجبار مخالف با احکام مذهبشان عمل کنند.
این عمل از سوی سیاستی که مذاهب دینی را ـ و لو اندکی ـ محترم میشمارد، به هیچ صورت جایز نیست و نمیتواند به دست چنین حکومتی رقم بخورد.
این دو مورد در کارنامه تعامل سیاسی نظام با ملّت در این سال ثبت خواهد شد؛ به اضافه افزایش شدّت (قساوت) احکام قضایی صادره علیه صاحبنظران سیاسی و نیز سرکوب روزافزون زندانیان این جنبش مردمی.
در بحرین اوقافی برای اهلسنت با اداره و متولیانی از سوی آنان؛ و نیز اوقافی برای مذهب جعفری با اداراه و متولیانی از سوی ایشان وجود دارد.
اوقاف، متولیان شرعی خود را دارد و شیوه تعیین این متولیان بر طبق احکام هر مذهبی، معلوم است و هیچ چیز نمیتواند حکم شریعت را در اسلام تغییر دهد.
سخن در اینجا درباره اوقاف جعفری است؛ چرا که اوقاف اهلسنت نهادهای شرعی مربوط به خود را دارد که برای اظهارنظر در مورد مسائلشان، آنها اولی از دیگران هستند.
مسئولان حکومتی مسئول جلوگیری از تعدّی به اوقاف شیعیان و دست درازی به موقوفات آنهاست و وظیفه اداره اوقاف نیز همین است؛ نه به دست گرفتن سرپرستی و تولیت اوقاف.
جنبش مردمی، مسیر ثابت خود را دارد که جریانهای معترض باید به آن پایبند باشند و از آن تعدّی نکنند؛ و آن اینکه: این جنبش برای وحدت میهن ایجاد شده است، نه تفرقه؛ برای احترام گذاشتن به حق حیات انسانها ست، نه برای از بین بردن این حق؛ برای پاسداری از همه حقوقی است که خداوند عزوجل در حق انسان معتبر دانسته و آنها را به این آفریده خویش بخشیده است که متناسب با کرامت و بلندای مسئولیت او نیز هست.
مسیر ثابت این جنبش، اصلاحگری است، نه فسادانگیزی و خرابکاری. این جنبش تروریسم را مباح نمیشمارد و نمیخواهد جامعه را وارد گرداب قهر و عنف کند. این جنبش هیچکدام از حقوق را نقض نمیکند و از حق ارزشها کم نمیگذارد؛ هیچ حرمتی را نمیشکند، هیچ باطلی را به بهانه کمک به حق، مرتکب نمیشود، شأن کرامت انسانی را فراموش نمیکند، در مسیر انتقام گام نمینهد و وارد معاملهای نمیشود که دین بدان راضی نیست و خیانت به حق و ملت محسوب میشود.
این مسیر، همان مسیری است که باید نزد همه معترضان ـ اعم از رهبران و تودهها ـ در تمامی حرکات جنبش و پیچوتابها و نتایجش باقی باشد.
جنبش برای اصلاح اوضاع کشور و برای حیات و کرامت و تمامی حقوق آحاد آن به راه افتاد؛ پس تا زمانی که این هدف به طور حقیقی محقق نشده باشد و از سوی دستگاه حاکم با آن مبارزه یا به آن بیتوجهی شود، جنبش نیز برقرار خواهد بود و حرام است که متوقف شود؛ مطالبهای که دارای خلوص به این بالایی است، باید ادامه یابد.
پایان جنبش وقتی است که این حرکت به پیروزی برسد، و پیروزی این حرکت با آن اصلاحات است، نه چیز دیگر.
روزی که این حرکت اصلاحگرانه به راه افتاد، میدانست که راهی طولانی در پیش دارد، سختیهای این مسیر فراوان است و قربانیان زیاد و دردناکی باید تقدیم کند؛ زیرا طرف مقابل ستمکار است.
اگر بنا بود جنبش به علت مرارتها متوقف شود، ورود در آن از ابتدا سفاهت بود؛ زیرا این مرارتها قیمتی است که طبیعتاً و ناگزیر باید در این مسیر پرداخت.
امروز جریانهای معارض حکومت ـ که ملت نیز با آنان در صف اوّل همراه است ـ همان عزم اولیه را دارند و روزبهروز بر همّتشان در امتداد این مسیر دشوار و پرزحمت افزوده میشود تا وقتی که خداوند گشایشی برساند.
یک دهه ایستادگی، و ایستادگی تا پیروزی! منظور از پیروزی در اینجا، پیروزیِ همان اهدافی است که در نهایت به نفع تمامی وطن و همه ساکنان آن است.
آن اصلاحی که به سود ملت است و آنان را بهرهمند میکند و امنیت و استقرار را محقّق مینماید که شایسته است در راهش کوشید و بذل [جان و مال] کرد، این نیست که یک قدرت ظالمی بیاید و به جای ظالمی پیش از خود بنشیند، یا طایفهای از ملّت از رنج و محنت به در آیند، به قیمت اینکه طایفهای دیگر در رنج بیفتند، یا وطن از فتنهای خلاص شود و در فتنهای دیگر فرو بغلتد. چنین اصلاحی، اصلاح مطلوب ملت نیست؛ نه از لحاظ دینی، نه عقلی، نه عقلایی، و نه از منظر مقتضای بیداری و روابط برادریِ اسلامی و ملی.
اصلاح مطلوب، اصلاحی که عدالت را به جای ستم بنشانَد و اسباب فتنه را ریشهکن کند؛ اصلاحی که همدلی را به جای تفرقه، و ارتباط را به جای قطعرابطه، و کنار هم بودن را به جای جدایی و دوری قرار دهد.
آنچه مطلوب است، اصلاحی است که جایگاه عادی و طبیعی ملت را ـ به همان صورت صحیحی که رابطه هر ملتی با حکومتش باید باشد ـ به او باز گردانَد. در این رابطه، ملت است که اصل است و این مطلب در قانونهای اساسی جدید و پیشرو تأکید شده است؛ بر عکس آنچه که حکومتهای دیکتاتوری میپندارند. ملت، در اموری که مربوط به او و سرنوشت اوست، حرف اول و آخر را میزند و این امور متوقّف بر رضایت و خواست ملت است.
اصلاح مطلوب، اصلاحی است که در این اوضاع سیاسی، سبب انتشار کینه و عداوت میان این مذهب و آن مذهب نشود و به سیاست رسمی اجازه ندهد، هیچیک از مذاهب دین و هیچکدام از گروههای جامعه را زیر بار ستم خود بگیرد.
اصلاحی که آغازش، یک قانوناساسی عادلانه است که موافقت واقعی ملت را به دست آورد؛ بدون آنکه فشار و دستاندازی در آرا و تقلّبی در کار باشد، یا رأیی بر رأی دیگر برتری داده شود، یا منطقهای بر منطقه دیگر یا گروهی بر گروه دیگر ترجیح داشته باشند. در آن قانون اساسی باید استقلال قوای سهگانه مقرّر شده باشند و به موجب آن، حقّ مصادره انتخاباتِ آزاد و نتایج آن به کلّی مسدود شود.
هر کس به خود اجازه میدهد که در مسئله حکومت و مرجعیت الهی آن، حکم دین خدا را نپذیرد، دستکم باید مرجعیت ملّت را در این مسئله ـ بر اساس قانون اساسی و در همه ارکان حکومت و نهادهای آن ـ قبول داشته باشد.
از یک قانون اساسیِ برخاسته از انتخابات آزاد، عادلانه و امانتدارانه، انتظار میرود بسیاری از عیوب وضعیت سیاسی جاری و اشکالات و ظلم و عقبماندگی آن را برطرف کند و در همه روابط ملّت، وضعیت بهتری ایجاد نماید و همه زیرساختها، ابعاد و روابطی را که در این وطن وضعیت نامناسب و بدی دارند، بهبود ببخشد.
هیچ اصلاحی بدون یک قاعده مستحکم ایجاد نخواهد شد و [اگر هم ایجاد شود،] ثبات و دوام نخواهد داشت؛ آن قاعده مستحکم برای اصلاحگری ـ اگر بخواهیم اصلاحی حقیقی و جدی باشد ـ عبارت است از یک قانون اساسی عادلانه است که به زور بر ملت تحمیل نشده باشد؛ بلکه برخاسته از اراده ملت باشد و نیز قوای سهگانه مقنّنه، مجریه و قضاییه که به حدود حاکمیتی که از سوی ملت به آنها تفویض شده است، عمل کنند.
هر سطح از اصلاحی که پایینتر از این سطح فرض شود، اصلاحی نیست که به خاطر او این جنبش به راه افتاده باشد، آن اصلاحی نیست که به خاطرآن این قربانیان فراوان و خونهای ریختهشده از ملت و مصالح و امنیت بهخطرافتاده آنان و دردها و رنجهای پسران و دختران وطن در زندانها و تبعید بسیاری از مردان این سرزمین و یتیم شدن کودکان و بیوه شدن زنان و محرومیت از تحصیل و وقوع در فقر و وحشت و نگرانی و اضطراب و تلاطم، و ضررهای گسترده دینی و دنیوی از برای او بوده باشد. اینها اموری است که به دست سیاستی اتفاق افتاد که در تعامل خود با ملت در طول این جنبش، خودداری به خرج نداد.
پس از گفتوگو درباره جنبش به بحرین، لازم است به دو محور بسیار مهم دیگر نیز بپردازیم که مدتی طولانی است این منطقه، و بلکه تمام جهان عرب و عالم اسلام را به خود مشغول کردهاند؛ چرا که اهمیتی فراوان دارند. اول، پرونده هستهای ایران و معاهده میان ایران و 5+1 (برجام) است که سیاست احمقانه ترامپ این معاهده را نقض کرد و همچنان به تحریمهای شدید خود علیه ایران ادامه داد؛ تحریمهایی که به طور طبیعی میتواند یک کشور را به زانو در آورَد. هرچند این تحریمها ـ با وجود آثار قحطیآور، ویرانگر و دردناکش ـ در برابر صلابت ایمانیِ نظام و ملّت جمهوری اسلامی ایران، شکست خورد. البته احتمال دارد امریکا در سایه سیاست بایدن، رییسجمهور پس از ترامپ، دوباره به این معاهده بازگردد. اما این احتمال را خوی متکبّرانه امریکاییها و عدم احترام آنان به عهد و پیمانها، تهدید میکند. تهدیدِ بالاتر، موضعگیری همپیمانانِ شرور امریکا ـ مانند اسراییل ـ است که نتیجه آن میتواند عدم بازگشت به این معاهده و تشدید تحریمها باشد.
پرونده دوم، پرونده جنگ خانمانسوز و ظالمانه علیه ملت عرب و مسلمان یمن است؛ ملتی قهرمان، صابر، مجاهد، فداکار، استوار در مسیر حق و پایدار در مواضع خطر و شهادت در راه خدا. آنچه جدیداً در این باره پدید آمده، آن است که توقّع میرود این جنگ وحشیانه و بینتیجه متوقّف گردد؛ جنگی که همه تحریککنندگان آن و نیز شرکتکنندگان و همراهان آنان دریافتهاند که جنگی بهواقع بیفایده است و امید نمیرود هیچکدام از اهداف خود را محقّق سازد؛ مگر ویرانی سرزمین یمن و افزایش شمار کشتگان در هر دو طرف درگیری.
اگر آمریکا به معاهده هستهای بازگردد و تحریمهای ظالمانه خود در برابر جمهوری اسلامی را بردارد و جنگ علیه یمن به طور کامل متوقّف شود و همه مرزها در منطقه در امنیت و آرامش قرار گیرند و صلح حقیقی به جای جنگ و تهدید بنشیند و غرامت خسارتهای ملت یمن به او پرداخت شود و زیرساختهای آن از نو بنا شوند، و به طور کامل از محاصره و تحریم بیرون بیاید، این پیروزی تمامِ منطقه و پیروزی جهان عرب و امت اسلام به شمار خواهد رفت. آن وقت است که فرصتی پدید میآید برای ساختن ویرانیها؛ فرصتی برای پیشرفت و جبران عقبافتادگیهایی زیادی که جنگها و آشوبها و دشمنیها پدید آوردهاند؛ و خسارتهای فراوان و فجایعی که پدید آمدهاند، جبران میشوند و درهایی که به پهنا برای اشغالگران اسراییلی باز شده است، بسته خواهد شد.
و بسیار نادان است آن کسی که از طرفهای موجود در منطقه درخواست میکند جنگ و آشوب همچنان ادامه داشته باشد و راه برای دخالت نظامی قدرتهای بیگانه باز باشد تا منطقه یکسر در آتش بسوزد و هیچ طرفی ـ از جمله خود این درخواستکنندگان و آنان که میکوشند منطقه را به آتش بکشند و آنان که آمادهاند هر چهقدر میتوانند، به امریکا رشوه دهند تا سقف را بر سر آنان و دیگران خراب کند ـ از آن جان سالم به در نبرد. و اینان چه اندازه از احساسات اسلامی، انسانی و عربیای که اسلام آن را پالوده کرده، به دورند! و چه نادان است آن که با خود و در حین تلاشش میگوید: یا باید یمن شکست بخورد و جمهوری اسلامی خوار و ذلیل شود یا فرو بپاشد، یا اینکه همه در جهنم بسوزیم و همه از بین برویم! آری؛ کسانی هستند که دوست ندارند همگان عزیز باشند و همگان قوی گردند و همگان در سایه برادری اسلامی و همجواری برادرانه زندگی کنند و دولتهای همپیمان و سایران با ملت یمن، همزیستی و برادریِ عربی داشته باشند!
چه باشکوه و چه سودمند و چه امنیتبخش است؛ اینکه دولتهای منطقه به عنوان پیشگام در پیمان امت اسلام، با یکدیگر همپیمان شوند تا در امروز و فردایشان نیرومند گردند و حرکت تمدّن بشری را در مسیر اسلام راهبری کنند تا هم خود منفعت ببرند و هم سایر امتها از آن بهرهمند شوند؛ هم خود امنیت داشته باشند و هم سایر امتها؛ هم خود به هدایت و رستگاری برسند، و هم سایر امتها.
از خداوند، هدایت همه فرزندان این امت و همه کسانی را که در جایگاهی بزرگ یا کوچک از مناصب این امت هستند، درخواست میکنیم.
والحمد لله ربّ العالمين والصلاة والسلام على سيد المرسلين وخاتم النبيين، وآله الهداة الميامين، وأصحابه المنتجبين. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
انتهای پیام