به گزارش ایکنا، حسن رحیمپور ازغدی در یادداشتی که در تبیین شخصیت آیتالله مصباح یزدی به رشته تحریر درآورد، تأکید کرد: شاگردان مشترک حلقه طباطبایی و مکتب امام، عقلانیت دینی را تکثیر و بهروز کرد و این جنبش در تفکر دینی، معادله قوا را تغییر داد؛ مطهری و جوادی آملی و مصباح یزدی و حسنزاده و دهها تن دیگر، به رغم فراز و فرودها و تفاوتها، هر یک، جهانی بنشسته در گوشهای بودند و تاریخ تفکر معاصر را به پیش راندند. متن این یادداشت از نظر میگذرد؛
«رحلت آیتالله مصباح، اتفاق مهمی در حوزه معرفت است و گرچه مردان معرفت، بیزمان و بیشتر، مسئله آینده مایند تا گذشته، اما برماست تا داغ او تازه است، به آوردههای ذهن خلاق آن نظریهپرداز بزرگ، ادای احترام کنیم. ملایی اهل معنا و فرهنگساز در معرکههای فلسفی و علوم انسانی، بیپروا در مواضع علمی بدون چرتکه اندازیهای رایج، نکتهسنج، فریبناپذیر و متخصص در آسان کردن سختترین معقولات و جراح غدههای بدخیم و پیچیده در تحریف دین که شاید اگر فداکاری و پایمردی او نبود، موج یک انحراف خطیر در فکر دینی و حاکمیت سیاسی بویژه در دهه هفتاد با پوشش تقلبی نواندیشی دینی و با القای سکولاریزم در لباس عرفان، و تزریق لیبرال دمکراسی در پرده جامعه مدنی، در کار تخریب مبانی انقلاب خمینی، حتی بدست معممین درس نخواندهای که به تدریج از گرداب فروپاشیده چپ، به مرداب عفن راست لیبرال درغلتیدند، بثمر می نشست.
آن مقاومتها بود که کینهها برانگیخت، اما هنر فریب نخوردن و دقیق بودن را به جامعه علمی و سیاسی کشور آموخت و بساط شعبده با دین را برهم زد، دینسازان را رسوا ساخت تا پس از سالها عوامفریبی با افاضات پوششی و عناوین انحرافی در باب نسبیت معرفت دینی و دین منهای معرفت و شریعت و عدالت، آنان را بیلباس و بدون گریم و چهرهپردازی، انگشتنما کرد، پس معلوم باشد چرا بیبیسی و صدای آمریکا بر پیکر او، جشن گرفته و نقل و نبات میپاشند! بپاشند، اما کار از کار گذشت و با عینکی از جنس منطق که مصباح بر چشم نخبگان نهاد، کارایشان بشد.
آن افشای معرفتی اگر نبود، دینستیزان مخفیشده در پس نقاب نواندیشی دینی، تن به خودافشایی نمیدادند که پس از سالها رنگ و نیرنگ، خود به صراحت، به همانچه مصباح میگفت اعتراف کرده، و انکار کلمةالله، و تحریف وحی و نفی عصمت و رد خطاناپذیری رسول و طرد ولایت خدا و اولیائش، و باقی فاضلاب فروخورده دهه هفتاد را عاقبت در دهه نود، بالا آوردند و قرآن کریم را نیز ساخته محمد و دیوان شعر او خواندند. پس از دو دهه نبرد مظلومانه دوباره باید به هزاران برگ تفکر نوبرانه این مرد، نگاهی خیرهتر داشت.
آقای مصباح را شاید پنج، شش نوبت، بیشتر زیارت نکرده باشم و عمده شناخت بنده از مسیر کتابها بلکه کتابخانه نظریات او در دهها موضوع تخصصی بود و هر بار برخلاف چهرهای که از او ساختند، ایشان را منصف و نقدپذیر یافتم، خاصه، یک ملاقات که تماماً صرف نقد طلبگی بر برخی فرمایشات ایشان کردم و هرچه کردم، ذرهای امتناع و خودبرتربینی که بیماری اخلاقی برخی علمای حوزه و دانشگاه است، در آن مرد اخلاقی و متواضع، نیافته و مثقالی بی انصافی و بی توجهی در آن متفکر صبور ندیدم.
مجتهد در اصول دین و بری از بیتفاوتی و بیحسی در دفاع از حق بود، در دورانی که بسیاری فاضلان فضل فروش، فاقد درک تحلیلی از اصول و محروم از مهارت خودسازی و جسارت خودسوزی، و بیشتر گرفتار اظهار خودند تا درد دین. مصباح از پیشتازان تحول در حوزه و از خطشکنان تحجر و مشعلداران نوآوری و نواندیشی و زخم خورده اصلاحطلبی خویش در نظام آموزشی و پژوهشی حوزه نیز بود.
پس از سلطنت رضا پهلوی و سپس شهریور ۲۰ و اشغال مادی و معنوی ایران که چیزی از ایران نماند و از هر جهت دچار فروپاشی شد، هستههای مقاومت فکر دینی در کشور به تدریج فعال و در برابر ایدئولوژی اسلام ستیز رژیم شاه، کمونیستها، بهاییت، کسرویگری و... خط دفاعی تشکیل دادند. از جمله، حلقهای که در قم، برگرد امام و آقای طباطبایی شکل گرفت، از کارآمدترین هستههای مقاومت علمی و عملی بود که تا امروز برکاتش پیداست.
دهها متفکر بزرگ و صدها روحانی مبارز، در معرکه معرفت و در جبهه سیاست، براستی سرنوشت ایران، تشیع و جهان اسلام را ظرف چند دهه تغییرات اساسی دادند. شاگردان مشترک حلقه طباطبایی و مکتب امام، عقلانیت دینی را تکثیر و بهروز کرد و این جنبش در تفکر دینی، معادله قوا را تغییر داد؛ مطهری و جوادی آملی و مصباح یزدی و حسن زاده و دهها تن دیگر، به رغم فراز و فرودها و تفاوتها، هر یک، جهانی بنشسته در گوشهای بودند و تاریخ تفکر معاصر را به پیش راندند.
کارکرد تئوریک شهید مطهری در دهه سی تا شصت در برابر التقاط چپ، و کارکرد سیاسی شهید بهشتی در برابر لیبرالیزم مذهبی در ساختار حکومت پساانقلاب، هرچه بود، آقای مصباح از دهه ۴۰ در کنار آنان و از دهه ۶۰ تا آستانه ۱۴۰۰، بار شهیدان را بر دوش کشید، و تداوم همان کارکرد علمی و طبعا هدف همان بمبارانها بود که آنان را نیز تا بودند، یکروز بی نصیب نگذارد.
اهمیت کار مصباح و نقطهزنی او در فلسفههای مضاف و علوم انسانی را همه میتوانستند از شدت کینه ورزیها حدس بزنند حتی اگر آشنا به دهها نظریات جدیدی نباشند که در ذهن خلاقش در فلسفه، کلام، عرفان نظری، اصول فقه، معرفتشناسی، فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی و فلسفه علم به ویژه علوم اجتماعی و نوآوریهای متدیک در تفسیر قرآن و طبقهبندی سنت به تناسب آخرین پرسشهای جهانی شکفت و رویید و پاسخ گفت و گفت و سوخت و سوخت.
شاید در جهاتی، غرب شناس ترین میان شاگردان علامه طباطبایی بود. نمونهی بن بست شکنی هایش در فلسفه های مضاف و علوم انسانی، شنیدنی است و شاید در آینده بدان بپردازم اما نقدا به مخالفانش پیشنهاد میکنم حال که خیالشان از رفتن او راحت و شاید کینهها کمی آرام گرفته باشد، آثار و نظریات او را پس از همه افترائاتی که به او بستند، بخوانند و فلسفه موضعگیریهای او را دریابند گرچه همچنان منتقد شیوه یا سلیقه ایشان بهویژه در سیاستورزی باشند.»