رابطه سمیه و پدر آنقدر معنوی و آسمانی است که گویی در تمام این ۴۰ سال زندگی پدر در کنار او بوده است. متولد ۵۸ است؛ میگوید سه سال و نیمه بودم که پدر به شهادت رسید و خاطرهای جدی از او ندارم. اما همچنان و بعد از گذشت سالیان سال، نبود چنین کوه محبتی برای او و خانواده سخت است؛ آنقدر سخت که میگوید: «تنها تسکین بر دردهای فراق همین است که میدانیم پدر به آرزویش که مرگ زیبا بود، رسید».سمیه بروجردی، دختر مسیح کردستان، آرام، موقر و محترم، مهمان ما و میزبان ما شد؛ در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) کنار پدر شهیدش. در قطعه ۲۴ که قدم بگذارید نامهای آشنای بسیاری پای رفتن را کند میکند. در این تکه از بهشت سرداران نامآوری آرمیدهاند که هر کدامشان طلایهدار فتوحات به یاد ماندنی فراوانی در هشت سال دفاع مقدس از این آب و خاک بودند؛ محمد بروجردی، جواد فکوری، سیدموسی نامجو، حاج رضا چراغی، سیدرضا حسینی، کمیل میرزازاده، علی قمی، علیرضا موحددانش، علیاکبر حاجیپور، علی اصغر رنجبران، یوسف کلاهدوز، حاج سلمان طرقی و ... رادمردان سرزمین عزیزمان که به آرامی در این قطعه خفتهاند.گفتوگوی ایکنا با دختر شهید محمد بروجردی که به بهانه هفته دفاع مقدس انجام شد؛ یک مهمان دیگر نیز داشت، سرتیپ دوم پاسدار سیدمحمد حاجآقامیر از دوستان و یاران شهید بروجردی که سمیه عروس آنهاست. آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگو با دختر و همرزم شهید بروجردی است.
ایکنا ــ نبود پدر در این سالها برایتان عادی شده است؟
خیلی زیبا سر اصل مطلب رفتید. نبود پدر برای هر فرزندی سخت و جایش خالی است و به این راحتی پر نمیشود، گرچه خیلی از آن سالها گذشته، اما همچنان برای ما تازگی دارد و این فراق برای من حالت عادی پیدا نمیکند. سعی کردهام با دعای او و با حضور معنویاش زندگی کنم. با تمام وجود او را در زندگی حس میکنم و این قوت قلبی است تا نبود او را صبورانه تحمل کنیم. برای من که تقریباً سنی نداشتم که پدر به شهادت رسیدند، در مراحل بعدی زندگی؛ درس و دانشگاه و ازدواج و در هر برهه از زمان، خلأ پدر را حس میکردم و اینها عاملی میشد که ارتباط معنوی حفظ شود. در لحظه لحظه زندگی سعی میکنم توجهام به او زیاد باشد و حضور و دعای او را با تمام وجود حس میکنم. این یاد برای خود من و خانواده برقرار است و در تمام مراحل زندگی به خصوص در مواقعی که ناخوشایندی و گرهای بوده و دوست داشتهام کمکی باشد و یا پشتوانهای، حضور و دعای ایشان را حس کردم.
ایکنا ــ در این سالها احتمالاً شروع به جمعآوری اطلاعاتی درباره پدر کردهاید، به نکته و خاطره جالبی هم رسیدهاید؟
خاطرات زیادی نقل شده و حتی کتابهایی نوشته شده که اتفاقات خوبی بوده است. خود ما هم سعی کردیم در این زمینه کمک کنیم. در مورد سبک زندگی ایشان و آن چیزی که ما از پدر شنیدهایم و یا خانواده مطرح میکنند، روحیه سادگی و دوری از تجملات و خدمت کردن به مردم همواره مشهود بوده است. درد مردم را میدیدند و کنار آنها بودند به گونهای که مدتها دور از خانواده خود سپری میکردند و اگر این فراق طولانی میشد، از خانواده عذرخواهی میکردند و میگفتند: من باید کنار مردم باشم. محرومان و دردی که در کردستان بود را به خوبی لمس میکردند. این درک همان چیزی است که امروز نیز به آن نیاز داریم و در شرایط امروز لازم است که به سیره شهدا توجه بیشتری داشته باشیم.
یکی از همرزمان ایشان تعریف میکرد؛ فردی آمده بوده برای خدمت در کردستان، ولی تمایل داشته مرخصی بگیرد و برود، شهید به آن فرد میگوید مسیر ناامن است و زمان غروب خوب نیست بروید و اگر بروید در کمین منافقان گیر میکنید. بنده خدا توجهی نداشته و اصرار داشته این اتفاق بیفتد و ناراحت میشود و با شهید بحث میکند و در مسیر رفتن بوده که به او میگویند کسی که با او بحث میکردی و درگیری لفظی داشتی فرمانده قرارگاه بود. آن فرد از این برخورد متواضعانه پدرم منقلب و متعجب میشود، تا این حد که تا پایان جنگ در جبههها و در کنار پدرم حضور داشته است.
ایکنا ــ جای خالی پدر را چگونه تحمل کردید و مادر چطور شما را قانع میکردند؟
مادر خیلی زحمت میکشید و سعی میکرد نبود پدر را برای ما آسان کند، اما واقعیت این است هر چه زمان میگذشت، برخلاف اینکه فکر میکردیم شرایط برایمان عادیتر میشود، اینگونه نبود و با گذر زمان و بالا رفتن سن، خلأ حضور پدر بیشتر احساس میشد. پدر است و پشتوانه، پدر است و دختر، این فقدان را هیچکس نتوانست پر کند. تمام سعیمان بر این بود که با تمرین صبر و بردباری و آن چیزی که از مادر آموختیم و از پدر در خاطرات و کتابها خواندیم، زندگی کنیم و این تسکینی بر دردهایمان بود و میدانیم که پدر به آرزویش که مرگ زیبا بود، رسید. پایان این زندگی مرگ است و همه در تلاشیم اگر توفیقی باشد با شهادت از این دنیا برویم، اما این توفیق نصیب هر کسی نخواهد شد.
ایکنا ــ در مورد مسائل عبادی و تربیتی از پدر چه شنیدهاید، ایشان چطور رفتار میکردند؟
آن چیزی که در تعاریف شنیدهایم و در نتیجه به شهادت ایشان ختم شده، ایمان قوی و ارتباط مؤثر با پروردگار بوده است. زیاد شنیدهام از ایشان که وقتی در منطقه غرب، توطئهها و اتفاقات سخت میشده، در نیمههای شب پدرم با دعا و گریه از خداوند خواهش میکرده که در این امر آنها را یاری و راهی برایشان باز کند. همان وقت و در نزدیکی طلوع صبح میدیدند همان اتفاق مدنظر رخ میداده است.
در نقش تربیتی نیز دوستان و همرزمان بسیار تعریف میکنند که در منطقه غرب و علیرغم وجود ضد انقلاب، ایشان در بحثها ورود میکردهاند و با روحیهای که داشتند در اعتقادات و رفتار افراد تغییر ایجاد میکردند. این کار را هم نه به عنوان فرمانده جنگی، بلکه به عنوان انسانی معمولی انجام میدادند، با افراد وارد صحبت میشدند و بسیاری تعریف کردهاند که همان آدمها تحت تأثیر اندیشه و تفکرات ایشان قرار گرفتهاند.
ایکنا ــ وقتی مادر از رابطه خود با پدرتان میگوید به چه چیزهایی اشاره میکند؟
پدر بیشتر اوقات در مأموریت بوده است، اما آنچه برای مادر همواره جلب توجه میکرد و بازگو میکند؛ صبور بودن و سنگ صبور بودن است. در خاطرات زیاد میشنویم که ایشان مورد اعتماد و وثوق خانواده بوده و بسیار اخلاق نیکویی در این زمینه داشته است، حتی دشمنان و کسانی که به قول معروف گول ضدانقلاب را خورده بودند، تحت تأثیر سیره اخلاقی ایشان بودند. به همین دلیل یکی از تعابیر زیبایی که به شهید بروجردی نسبت دادهاند؛ «مسیح کردستان» است.
ایکنا ــ نکتهای در سخنان اخیر رهبر انقلاب وجود داشت که هشدار و توصیه به تحریفگرانی بود که کارشان و نامشان در گروی تحریف حوادث تاریخ انقلاب اسلامی است، شما به عنوان فرزند شهید چه دیدگاهی در اینباره دارید؟
تحریف یک آسیب و آفت در همه زمانها و دورهها از جمله دفاع مقدس بوده است. رهبر معظم انقلاب به نکته دقیق و بسیار عالی اشاره کردند و آن جلوگیری از تحریف بود و از پیشکسوتان دفاع و جنگ خواستند در این امر کمک کنند و دفاع را از تحریف حفظ کنند و هر کس به نحوی ورود پیدا کند و دفاع مقدس را آنگونه که بوده نشان دهند. قطعاً دشمنان با دسترسیهای گسترده بیکار نمینشینند و برای انقلاب توطئه میچینند. یکی از این موقعیتهای مهم هشت سال دفاع مقدس است که برای ما به بیان رهبری معظم، گنجینه و هویت است و نباید این گنجینه را از دست بدهیم. کسانی همچون شهید حججی و شهید قاسم سلیمانی دست پرورده فرهنگ دفاع مقدساند و یا آن را تجربه کردهاند و به مرحلهای میرسند که انسانی تمام عیار برای همه جهانیان باشند.
دفاع مقدس باعث شد استعدادها بروز پیدا کند، و همه باید برای جلوگیری از تحریف آن به میدان ورود پیدا کنند، چراکه برخی سعی دارند دفاع را بیتدبیری قلمداد کنند. رهبری اشاره به این موضوع داشتند که از ابتدای جنگ تا انتها چیزی جز تدبیر و عقلانیت نمیبینیم. حفظ این گنجینه منوط به این است که دلسوختههای انقلاب، پیشکسوتان، هنرمندان، شاعران، کارگردانان و ...، همه و همه به این موضوع ورود کنند تا از تحریف دفاع مقدس جلوگیری شود. تحریف خواسته یا ناخواسته اتفاق خواهد افتاد.
ایکنا ــ سوال آخر؛ وقتی بخواهید به پدر توسل کنید، چه میکنید؟
توسل و ارتباطگیری با پدر، بارها در زندگی برای من پیش آمده است و با دعا، خواندن نماز و آمدن سر مزار ایشان این توسل را داشتهام. اگر نیاز به کمک داشته باشم، از ایشان خواهش میکنم مرا یاری کنند، در زندگی بسیار زیاد این اتفاق افتاده و میدانم پیچ و خمهای زندگی را با دعای پدر پشت سر گذاشتهام.
در ادامه گفتوگویمان با سمیه بروجردی، پای صحبتهای یکی از دوستان و یاران شهید محمد بروجردی، سرتیپ دوم پاسدار بازنشسته سیدمحمد حاج آقامیر نشستیم که البته دختر شهید، عروس اوست.
ایکنا ــ همراهی شما با شهید بروجردی به چه نحو بوده و از ایشان چه به یاد دارید؟
شهید بروجردی ذخیره الهی و گنجینهای از الطاف خفیه الهی بود و با درایت، حکمت و دقت و ایمان به خدا وارد صحنه میشد. یکی از ویژگیهای بارز این شهید بزرگوار این بود که صف مردم از ضدانقلاب را جدا میکرد. امنیت پایدار مبتنی بر حضور مردم در صحنه را بروجردی با تشکیل گروه پیشمرگان کُرد مسلمان خلق کرد و موفق شد امنیت پایدار را در کردستان برقرار کند.
اتاق او به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه در غرب کشور به روی همه مردم کُرد باز بود. اخلاق، منش و تدبیر او باعث میشد این اتفاق بیفتد و همچنان در دل مردم کُرد جای داشته باشد. بروجردی زمانی به کردستان رفت که جریان سازش باعث شده بود که تمام سپاه از شهرهای کردستان خارج شود و سپس بروجردی مرحله به مرحله شهرها را آزاد کرد. اولین عملیات در کامیاران با فرماندهی شهید محمدفدایی بود و در سنندج عملیات پاکسازی را همراه او بودم و خود من آنجا مجروح شدم، در همین عملیات شهید شیرودی به عنوان یک ارتشی هوانیروز مطیع شهید بروجردی بود.
ایکنا ــ زندگی شخصی و روزمره شهید بروجردی به عنوان فرمانده جنگی به چه شکل بود؟
شهید بروجردی ذرهای از بیتالمال به نفع خود و خانوادهاش استفاده نکرد. قبل از انقلاب در بازارچه نایبالسلطه و منزل پدر خانمش زندگی میکرد؛ ۱۰ سال بعد از شهادتش خانواده او در همان اتاق زندگی میکردند، فرهنگ او در سالهای پس از انقلاب تغییر نکرد در حالی که همان سالهای اول انقلاب عدهای از خانهها و ماشینهای مصادرهای استفاده میکردند، اما بروجردی با یک موتور قسطی که به اتفاق خریده بودیم رفت وآمد میکرد. این موارد باعث ماندگاری این فرماندهان در طول تاریخ بوده است. بروجردی ساده زیست، در حالی که امروز ساده زیستی یک شعار و دکور شده است. ایشان سادگی را در رفتار فرماندهی و زندگی شخصی و اجتماعی خود دارا و به معنای واقعی کلمه مردمدار بود. با کوملهها بحث و مناظره میکرد از آنها هراسی نداشت، آنها را جذب میکرد نه آنکه حذف کند.
شهدا زنده هستند و باید باور کنیم این شهیدان با عشق و علاقه و با تبعیت از ولایت فقیه و امام بزرگوار ضرورتهای زمان را شناختند و از جان، مال، خانواده، زندگی و علایق دنیا عبور و از اسلام دفاع کردند. باید از آنها استمداد طلبیم، چراکه نیاز به دعا و یاری آنها داریم. کشور امروز با تهدیدات دشمن و جریان نفوذ مواجه است. باید در ۴۰ سال دوم انقلاب بتوانیم کارآمدی دین را به نمایش بگذاریم و امیدواری مردم به انقلاب و ایران را بیشتر کنیم.
متأسفانه امروز گرفتار اشرافیگری و سوءاستفاده از موقعیتها و شرایط هستیم. نیاز به احیای فرهنگ شهدا و فرماندهان داریم و دکترین فرماندهی بروجردی و همه سرداران در مدارس و دانشگاههای ما باید آموزش داده شود. همچنان قدرتمندیم و اگر خودمان را ضعیف نکنیم از دشمن هیچ هراسی نخواهیم داشت. با وحدت و اطاعت از ولی فقیه و استفاده از روحیه معنوی آحاد ملت و با توسل به اهل بیت(ع) و شهدا میتوانیم از فرهنگ شهادت به درستی و کامل استفاده کنیم.
گفتوگو از مریم روزبهانی
انتهای پیام