به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین هادی سروش، مدرس حوزه و پژوهشگر دینی، شب گذشته، نهم شهریورماه، از طریق صفحه اینستاگرام خود به ادامه طرح بحث در زمینه «هدم دین در پوشش دینی» پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
یکی از مواردی که ضربات محکمی از جانب بنی امیه به دین اسلام زده است، دوستیهای منافقانه بنی امیه است. آنها حاکمانی نبودند که در حکومتشان ناراحتی و عصبانیت باشد. آنها در حکومت خود اخلاق هم به خرج میدادند، به ویژه معاویه که این ویژگی را داشت و اگر اینطور نبود، نمیتوانست شخصاً 40 سال در شام حکومت کند که بیست سال استاندار شام و بیست سال هم حاکم مطلق جهان اسلام بود. اما سخن در این است که اخلاقی که آنها به خرج میدادند، همگی صوری و منافقانه بود که باعث فریب مردم شد.
یک نکته مهم این است که محبت و مهرورزی اثرگذار است و اینکه از ما خواستهاند در خانواده و جامعه محبت داشته باشیم، به این دلیل است. قرآن میفرماید اگر از کسی به شما ناراحتی رسید، آن حرکت و کاری که با شما شد را به صورت مثبت پاسخ دهید و در ادامه دارد که اگر بدیها را با خوبی پاسخ دهید، همان کسی که با شما مشکل داشت، «ولی» و «حمیم»، میشود. یعنی دوست گرم شما خواهد بود. پس محبت و مهرورزی در هرکجا اثر دارد. روایت داریم که «الانسان عبید الاحسان»، اگر میخواهید افراد را بنده خود کنید، راهش این است که به آنها محبت داشته باشید. مولانا هم میگوید «از محبت خارها گل میشود». محبت میتواند یک موجودی را از منفی بودن به مثبت بودن و از یک شکل منفی به شکل مثبت تغییر بدهد. این خاصیت محبت است که شما اگر به قلب هر کسی بزنید، آن قلب را به شما نزدیک میکند و از این اکسیر پرقیمت محبت کم بهره بردهایم. لذا محبت بسیار موثر است.
اما در مورد بنی امیه باید بگوییم که محبت صوری داشتند و طیف زیادی از افراد را به این صورت جذب کردند. البته این محبتها زیر پای حکومت آنها پوست خربزهای گذاشت که به شدت زمین خوردند و این محبتها اثر موقتی گذاشتند و حاکمان نباید اشتباه کنند که اگر در گوشه و کنار محبتهایی داشتند، باقی خواهد ماند. اینطور نیست و واقعیتها باقی میماند و نه صورت و ظاهرسازیها. علامه تستری در شرح نهجالبلاغه دارد که وقتی بنی امیه منقرض شدند و بنی عباس آنها را از بین بردند، تمام قبرهای بنی امیه در مدینه، شام و ... را نبش قبر کردند و اگر اجساد باقی مانده بود، آنها را میسوزاندند.
حتی قبر معاویه را باز کردند و استخوانهای باقی مانده از او را سوزاندند. اگر محبت بنی امیه موثر بود نباید حاکمیت آنها در طول اندک زمانی از بین برود. لذا محبتهای اینها جدی نبوده است. یک نمونه این است که یک کنیز زیبایی را با قیمت صدهزار درهم برای معاویه خریدند. معاویه یک نگاهی به این دخترک کرد و به اطرافیان گفت این کنیز مناسب کیست؟ عمروعاص و دیگران در آن جلسه رسمی گفتند مناسب خود شما است. معاویه گفت خیر. این کنیز مناسب حسین بن علی(ع) است و این کنیز را به او میدهم. گفتند چرا حسین بن علی(ع)؟ گفت دو خصوصیت دارد؛ اول اینکه بین من و پدر او کدورتها وجود داشته و اینها ریشه دوانده و باید این ریشهها را قطع کنم و باید به مردم نشان دهم که من بهترین چیزهایی که در اختیار دارم به بنی هاشم و به ویژه به حسین بن علی(ع) میرسانم.
بنابراین مهرورزی هست، اما باید پشت آن را نیز دید. مهرورزی پوشش است. این کنیز را از شام خدمت امام حسین(ع) فرستاد. امام(ع) به او گفت چه چیزهایی بلدی؟ گفت شعر و قرآن بلدم و این آیه را خواند: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ»، امام(ع) خیلی خوشش آمد. در ادامه دو بیت هم شعر خواند که خطاب به امام حسین(ع) و مفادش این بود: «حیف از زمان که میگذرد و عمر شما را به پایان میبرد، وگرنه شما شایسته ماندن برای همیشه بودید. امام(ع) فرمود برای معاویه هم شعری خواندهای؟ گفت بله، این شعر را گفتهام: «معاویه را در هیبت انسانی میبینم که همه دنیا را برای خوش بودن خودش خرج میکند. وقتی این اشعار و آیه را خواند، امام حسین(ع) فرمود تو آزاد هستی. لذا این کار امام(ع) اخلاق و مهرورزی واقعی است.
نمونه دیگر که تاریخ نقل میکند و خیلی عجیب است و در تاریخ دمشق آمده، این است که وقتی معاویه بنا گذاشت کاخش را توسعه دهد، زمینهایی را از مردم گرفتند و این کاخ توسعه یافت. کاخ یزید در کنار مسجد اموی است و یک مقدار جلوتر نیز خرابه شام است که قبر مطهره حضرت رقیه(س) است. در آنجا که میخواستند این کاخ را توسعه دهند، به یک خانه خرابه برای یک پیرزن برخورد کردند و نمیتوانستند به او بفهمانند که این پول را بگیر و به جای دیگری برو. معاویه گفت دست به این خانه خرابه نزنید و بگذارید بماند. معاویه گفت به دنبال زیبایی دیگری هستم و مردم میبینند که من آدمی نیستم که ملک یک پیرزنی را تصاحب کنم، لذا باید این خانه بماند تا مردم بدانند اخلاق مَلِکِشان چه بوده است.
مورد دیگر اینکه هر کسی از معاویه گلایه میکرد، او فرد ناراضی را با پول راضی میکرد. به خلیفه دوم گفتند معاویه مخارج زیادی روی دست عالم اسلام میگذارد. وقتی اظهار نگرانی کردند که معاویه انسان صالحی نیست، سخن خلیفه دوم این بود که اجازه دهید بماند و او را تغییر ندهم. کمتر کسی را مانند معاویه میشناسم که در شدت عصبانیت میخندد و این حالت تبسم و حلم برای خلافت ما بسیار مهم است.
اما سخن این است که اگر بخواهیم حکومت وی را تحلیل واقعی کنیم، به این نتیجه میرسیم که تمام اینها ظاهرسازی برای محکم کردن حاکمیت او است و برای این است که جامعه را فریب بدهد و بتواند چیزی را که در ذهنش میگذرد، نهادینه کند. او آدم اخلاقی و مهرورزی نبود، بلکه این مهرورزی، پوشش بود.
آدمی که اهل محبت است، دستور میدهد در تمام خطبههای نماز جمعه به امام علی(ع) ناسزا بگویند؟ علمای اخلاق میگویند شما به دشمن خود هم فحش ندهید. لذا معلوم میشود معاویه بسیار انسان بیاخلاقی است و غرضش از این کارهای به ظاهر اخلاقی تثبیت حاکمیتش بوده است. در کتاب مروج الذهب است که او گاهی به زندان شام میرفت و آنها را میدید و علت این بود که محبت معاویه در دل اینها شکل بگیرد تا وقتی آزاد شدند بر علیه او کاری نکنند.
در مسیر کربلا شخصی با امام حسین(ع) ملاقات کرد و عرض کرد چه شد از مکه و مدینه بیرون آمدید و به طرف کوفه میروید؟ امام حسین(ع) بیان کرد بنی امیه اموال من را تصاحب کردند و من صبر کردم. به آبروی من نزدیک شد و آنجا هم صبر کردم. حالا کار به جایی رسیده که میخواهند خون من را بریزند و من از چنگ آنها فرار میکنم. در مکه افراد زیادی به امام حسین(ع) گفتند به طرف کوفه نروید، جواب امام حسین(ع) این بود که اگر به یک آشیانه پرنده یا در شیار صخرهای بروم، اینها من را پیدا کرده و میکشند و لذا فرمود میخواهند خون من را بریزند و از آنها فرار کردم.
انتهای پیام