همیشه خوندنی بوده/ سرگذشت پهلوونا/ منتهی یه چیز دیگه س/ پهلوون قصه ما
پهلوونی که مثالش/ نه تو تاریخ نه تو یاده/ مادر فلک هنوزم/ یکی مثل اون نزاده
پهلوون قصه ما/ آبروی عاشقا بود/ مثل دریا پرتلاطم/ مثل خورشید بی ریا بود
یه نگاه عاشقونه ش/ به همه دنیا می ارزید/ رو زمین که پاشو می ذاش/ پشت آسمون می لرزید
تو دلش هزار تا چشمه/ تو نگاش هزار تا خورشید/ غصه هاش مال خودش بود/ هیش کی اشکاشو نمی دید
ولی آخرای قصه/ یه جور دیگه رقم خورد/ تو یه جنگ نابرابر/ همه چی، یه هو به هم خورد
یه روزی تو ظل گرما/ میون یه دشت تفته/ اون جای قصه که دشمن/ جلوی آب گرفته
یه صدای بچه گونه/ می گه: آی! ما تشنه مونه/ هیش کی نیس تو این بیابون/ به ما آبی برسونه؟
همه تن: رگ، همه تن خون/ همه خون: جوش جنون شد/ آسمون به اون بلندی/ پیش چشماش سرنگون شد
دیگه هیچی رو نمی دید/ نه خودش نه دشمنا رو/ نمتونس کسی بگیره/ بچه شیر مرتضا رو
زود رسید کنار چشمه/ جلدی مشک آب پر کرد/ غافل از اینکه گرفته/ دور اونو هرچی نامرد
زیر تیغ و تیر و نیزه/ قد پهلوون دو تا شد/ حواسش به مشک آب بود/ دستاش از بدن جدا شد
باز پیچید تو گوش صحرا/ اون صدای بچه گونه/ هیش کی نیس تو این بیابون/ به ما آبی برسونه؟
پهلوون نشس روز زانوش/ به هوای اینکه خسته س/ ولی فهمیدن جماعت/ پهلوون ما شیکسته س
بازم اشکاشو ندیدن/ از میون اون همه خون/ آسمون! یه کم حیا کن/ چشم خورشید بپوشون
من دیگه چیزی نمی گم/ مابقی ش تو قصه ها هس
انتهای پیام