به گزارش ایکنا از لرستان، «مسافر زمستان» عنوان کتابی است که به خاطرات بانوی ایثارگر حجیه اولیایی از همسر شهیدش اسکندر نیازی پرداخته است.
این کتاب که مصاحبه و تدوین آن از سوی محمدتقی عزیزیان صورت گرفته و طی هفته جاری در خرمآباد رونمایی شده است، مجموعهای از سالها زندگی مشترک شهید اسکندر نیازی و حجیه اولیایی است.
در این کتاب، خاطرات اوایل زندگی، حین و بعد از زندگی بیان شده است و نگارش کتاب در ژانر خاطرهنگاری است که در آن توصیفات و زبان روایت از سوی محمدتقی عزیزیان و براساس لحن راوی انتخاب شده است.
این کتاب در ۱۵۰ صفحه، مصور از سوی انتشارات پراکنده خرمآباد در قطع رقعی با شمارگان هزار نسخه با حمایت ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان منتشر شده است.
شهید اسکندر نیازی در سال ۱۳۲۵ در یکی از فقیرترین و قدیمیترین محلههای خرمآباد به نام دربدلاکان در خانوادهای متدین و معتقد چشم گشود و از همان روزهای اول همچون دیگر برادران ضربات فقر را چشیده بود لذا در همان اوایل که دیگر بچههای همسالش روزگار را به بازی میگذراندند او به شاگرد خیاطی و کارگری پرداخت و این کارگری حتی تا آخرین لحظاتی که وارد دانشگاه شد ادامه یافت، در همان اوان کودکی در میان همسالانش اسوهای بود از گذشت و محبت، او ضمن کار و تلاش پیگیر سعی کرد در مکتب بیآلایش پدر قرآن بیاموزد و پدر و مادرش زبانزد کلیه انسانهای بیپناه بودند بهطوریکه در خرمآباد کسی نیست که زنی عفیف و پاکدامن به اسم «حاجیه ملکزاده» مامای ماهر به نیکی یاد نکند.
اسکندر نیازی دوران دبیرستان را بهطور شبانه و متفرقه گذراند و درست که به موازات خروش مسلمانان به رهبری امام خمینی(ره) در خرداد ۴۲ و تبعید امام و اوجگیری جو خفقان ستمشاهی مبارزات نیازی شروع میشود.
شهید نیازی از طرف حوزه نظام وظیفه بارها تحت تعقیب قرار گرفت ولی مایل نبود در ارتش رژیم شاه سربازی کند بهطوری که یک بار با لباس مبدل از خرمآباد گریخت و به قم رفت و در یکیاز حجرههای مدرسه خان در قم ضمن درس طلبگی دروس دبیرستان را هم بدون داشتن معلم مرور میکرد و بعد در امتحانات متفرقه شرکت میجست تا در سال ۴۹ موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد.
مبارزات ملت ایران به رهبری امام تأثیر عجیبی بر روح پاک او گذاشت. نیازی در سال ۴۹ با اینکه سرپرستی خانواده پدر را نیز بهعهده داشت به خدمت سپاه دانش درآمد و بر اثر چون و چرا و نپذیرفتن ضوابط خشک آن زمان نظام او را به دورافتادهترین روستاهای فقیر زنجان یعنی «زواجر» تبعید شد. وی در روستا کلاسهای آموزشی دینی و تعلیم قرآن تشکیل میداد و در زنجان بر علیه انتخابات مجلس شاه به اعتراض برخواست تا در سال ۵۱ خدمت سپاهی را به پایان رسانده و به شغل معلمی در منطقه کوهدشت، پرداخت در این منطقه نیز همان تلاشهای پیگیر تداوم یافت. لیکن اینجا دست به تشکیل هستههای مبارزه مخفی در نشر پیامهای بهموقع امام چه اعلامیه و چه نوار داد و در سال ۵۲ بهعنوان دبیر راهنمایی در مدارس کوهدشت تدریس کرد .
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت خود را در کمیتههای انقلاب ادامه داد و از اولین بنیانگذاران سپاه پاسداران در خرمآباد بود. وی مسئول روابط عمومی سپاه و عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران بود وی در انتخابات شورای شهر خرمآباد با رأی قابل توجهی عضو شورای شهر شد. همچنین ایشان از اعضای شورای سرپرستی بیمارستان یکصد تختخوابی خرمآباد بود تا اینکه به سرپرستی آموزش و پرورش بروجرد منصوب گردید و در همین رابطه بود از دیار خویش هجرت نمود.
وی در این مدت خیلی کوتاه مورد علاقه تمام برادران و خواهران مسلمان بروجرد بود. در اتاقی سرد و دارای یک گلیم پاره در جوار اتاق کار طاقت فرسایش، با غذایی اندک روزگار گذراند و او از همین اتاق برخاست و به قصد انجام مأموریت اداری و تشکیل جلسه شورای شهر شبانه خارج شد که در بین راه مورد سوءقصد منافقین قرار گرفت و با صحنهسازی تصادف در سن ۳۵ سالگی به شهادت رسید.
انتهای پیام