به گزارش ایکنا از لرستان، نشست مجازی با حضور چند تن از اعضای هیئت علمی دانشگاه لرستان آقایان حجتالاسلام حسین فلاحیاصل، مسعود صادقی، بهمن کرمالهی، اردشیر منظمی، حجتالاسلام عابدین درویشیپور و شهرام رهنما، شامگاه سهشنبه، 8 خردادماه برگزار شد که در این جلسه معنای زندگی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
حجتالاسلام حسین فلاحیاصل، عضو هیئت علمی گروه فلسفه کلام اسلامی در این نشست، گفت: برای پی بردن به معنای زندگی اول باید انسان را بشناسیم چراکه اگر انسان را به درستی نشناسیم و وجود و ابعاد انسان را درک نکنیم نمیتوانیم معناداری انسان و زندگی را نیز درک کنیم و به خطا میافتیم.
اولین بحث درباره معنای زندگی این است که آیا انسان یک موجود جاودانه یا یک موجود موقتی است؛ اگر یک موجود موقتی و محدود به همین زندگی دنیوی است زندگی یک معنا پیدا میکند و اگر موجودی جاودانه است زندگی معنای دیگری خواهد داشت. اگر فرض کنیم انسان موجودی جاودانه است لازم است ابعاد وجودی انسان را بشناسیم تا بر این اساس بتوانیم معنایی برای زندگی ارائه دهیم.
دین از آن نظر که انسان را موجودی جاودانه میداند به زندگی انسان معنا میدهد کمااینکه در کلام نبوی «برای نابودی و فنا خلق نشدهاید»، نشان میدهد که زندگی حقیقی و برتر در آخرت است زیرا جاودانگی در آن محقق میشود؛ همچنین آیه شریفه «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ» به برتری زندگی اخروی در برابر زندگی دنیایی اشاره دارد و بیان میکند که زندگی حقیقی و راستین، زندگی آخرت است.
اگر به موضوع مرگ اینگونه نگاه شود که مرگ پایان زندگی نیست بلکه یک آغاز است و انسان از خانهای به خانهای دیگر جابهجا میشود بعد از آن باید نگاه کنیم که خواستهها و تمایلات انسان چه چیزهایی است.
انسان موجودی حی است و جاودانگی و بقا را میخواهد او میتواند متخلق به اخلاق الهی شود کمااینکه اگر به درون خود مراجعه کنیم میبینیم هر انسانی در درون خود بهدنبال جاودانگی است درست مثل کسی که قائل به جبر است ولی در مواقعی که ضرورتی پیش میآید در مقام عمل بهعنوان یک موجود مختار عمل میکند. پس میتوان نتیجه گرفت انسان در نهایت میتواند به نقطهای برسد که اخلاق الهی داشته باشد و در یک کلام رسیدن به آرامش، رضایت و لذت خواسته هر انسانی است.
حجتالاسلام عابدین درویشیپور، عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام اسلامی نیز در این نشست مجازی، اظهار کرد: معنای زندگی جای بحث دارد و برای پی بردن به معنای زندگی نیاز است انسان و زندگی از جنبههای مختلف روانشناسی، فلسفی و دینی مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. سؤالی که در اینجا مطرح است این است که معنای زندگی را باید ساخت یا اینکه باید آنرا یافت؟ آیا خدای متعال انسان را برای این هدف آفریده که معنای زندگی را بسازد یا بیابد.
برای نمونه تصور کنید کسی شما را به شهر و دیاری فرستاده تا کاری برایش انجام بدهید بعد از اینکه از سفر برگشتید آن سوغات و ارمغان را باید برای آن شخص سفارش دهنده بیاورید ولی آن کاری که باید انجام میگرفت و یا چیزی که باید آورده میشد انجام نگرفته و طبیعی است که آن فرد از دست شما دلخور شود زندگی هم به این منوال است خداوند متعال ما انسانها را برای کاری به این دنیا فرستاده است «در دلم بود كه آدم شوم؛ اما نشدم بیخبر از همه عالم شوم؛ اما نشدم.»
قرار است که با آمدن به این دنیا انسان شویم و آن رقعهای که خدای متعال به ما داده است را به فعلیت برسانیم حال چقدر از آن تبدیل به فعالیت میشود یک مسئله است.
ذکرهایی که دائماً نسبت به آن سفارش میشویم نباید ما را از یاد خدا غافل کند بهعنوان مثال کسی که علاقه زیادی به شخصی دارد و هر روز میآید فقط نام او را صدا میزند اما طرف را نمیبیند حتی صدای او را نیز نمیشنود و متأسفانه شخص بهدنبال این نمیرود که معشوقش کجاست فقط نامش را صدا میزند بنابراین باید مواظب باشیم این ذکرها برای ما حجاب نباشد و ما را از این غافل نکند که هدف از خلقت انسان چیست «گر جان عاشق دم زند، آتش در این عالم زند»؛ انسان تا در درون خودش قیامتی برپا نکند قیامت اصلی برایش برپا نخواهد شد، پس معنای زندگی این است که خود را پیدا کنیم و این جز در سایه عبادت و بندگی خدا اتفاق نمیافتد.
شهرام رهنما، عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه لرستان با اشاره به پیشینه معنای زندگی و بیان اینکه معنای زندگی، آنطور که ما میپنداریم، نشئت گرفته از تأملات فلسفی و دینی و پژوهشهای علمی در مفاهیمی چون «هستی»، «پیوندهای اجتماعی»، «خودآگاهی» و «خوشبختی» است، اظهار کرد: وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم متوجه میشویم مهمترین راز آرامش انسان در ارتباط با خدا ذکر شده و تأکید بر این است که ایمان و عمل صالح میتواند انسان را به آرامش و «حیات طیبه» برساند.
در جریان انسانگرایی رواج یافته در اروپای قرن هجدهم و نوزدهم، اعتقاد به وجود هرگونه مرجع متعالی و ماورای طبیعی، رنگ باخت و تعالیم آسمانی، انکار شد و انسان، بنیانگذار و ارزشگذار اصول و اخلاق، شمرده شد و پس از گذشت اندک زمانی، چون نتوانست با تکیه بر عقل و دانش خود، پاسخ بسیاری از مسائل (بهویژه فلسفه حیات) را پیدا کند، وجود خود را پوچ و تهی یافت.
در کشور ایران چون فعالیتهای اجتماعی زیاد است و در دین اسلام نیز انسانها دعوت به اجتماع شدهاند پوچگرایی که در غرب مشاهده میشود در جوامع اسلامی و ایرانی وجود ندارد کمااینکه شاهدیم پس از حمله مغول با وجود اینکه قتل و عام زیادی در کشور از سوی آنها انجام پذیرفت ولی مردم به سمت پوچگرایی و اومانیسم روی نیاوردند بلکه به سمت تصوف گرایش پیدا کردند و میدانیم که تصوف ختم به خدا میشود و این باعث شد به تعالی روحی و معنوی برسند و سؤالی که در اینجا مطرح است این است که در شرایط کنونی که جهان به سمت تبدیلشدن به یک دهکده جهانی است آیا تفکر فردگرایی میتواند بر ما غلبه کند.
مسعود صادقی، دانشیار گروه آموزشی روانشناسی دانشگاه لرستان نیز در این نشست با اشاره به پیشینه و ریشه پوچگرایی، گفت: بسیاری از بیماریهای روحی و روانی، خودکشیها، افسردگیها، پرخاشگریها و جنگها در دنیای مدرن اتفاق میافتد چون آنها معنایی برای زندگی ندارند پس گرفتار گسیختگی و عدم آرامش میشوند.
با توجه به دیدگاه برخی از روانشناسان از جمله برتکل یکی از کارهایی که به زندگی انسان معنا میبخشد کار است؛ فعالیت و کار باعث میشود بیهدفی و پوچی به سراغ انسان نیاید.
علاوه بر کار و فعالیت عشق نیز میتواند به زندگی انسان معنا ببخشد البته انسان اول باید عشق به خودش را تجربه کند چراکه تا انسان خودش را دوست نداشته باشد نخواهد توانست دیگری را دوست داشته باشد این در حالی است که در دین اسلام هم تأکید شده انسان خودش را بشناسد.البته عشق به خود بهمعنای خودبرتربینی و خودشیفتگی نیست.از دیگر عشقهایی که میتواند به زندگی انسان معنا ببخشد میتوان به عشق نسبت به مادر و پدر، همسر و فرزند، همسایه و دوست اشاره کرد که همه این عشقها در نهایت به عشق به خدا منتهی میشود. ارتباط با دیگران، ارتباط با طبیعت، ارتباط با خدا نیز میتواند به زندگی انسان معنا ببخشد که در این زمینه مطالعه دو کتاب «در جستوجوی معنا» و «هنر عشق ورزیدن» میتواند مفید باشد.
برخی از روانشناسان رنج، کار و عشق را معنای زندگی دانستهاند چراکه در بعضی موارد انسان چارهای جز رنج کشیدن ندارد کمااینکه خدای متعال در آیه چهارم سوره بلد فرموده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ.»
البته مرگ و نیستی نیز میتواند به نوبه خود به زندگی انسان معنا بدهد چراکه وقتی انسان بداند برای همیشه در این زندگی مادی نمیماند تلاش میکند از لحظات زندگی خود به نحو احسن بهره ببرد و این مانع از گرفتار شدن انسان به تفکر پوچگرایی میشود.
بهمن کرمالهی، عضو هیئت علمی گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لرستان نیز در این نشست با اشاره به اینکه معنای زندگی را باید در لذت بردن و هیجان بردن جستوجو کرد، گفت: وقتی انسان از زندگی لذت میبرد یا دچار هیجان میشود و یا به موفقیت بزرگی دست مییابد هیچگاه اعتراضی به خدا نمیکند که چرا من را آفریده و یا چرا برای خقلتم با من مشورت نشده اما وقتی همین انسان دچار رنج و گرفتاری میشود زبان به اعتراض میگشاید.
با نگاهی به اشعار حافظ متوجه میشویم از نظر او همه انسانها چه آنهایی که عابد و چه آنهایی که فاسق هستند در یک چیز با هم مشترک هستند و آن هم این است که همه لذتطلب هستند.
از نظر حافظ معشوق پرهیزکاران با معشوق فاسقان متفاوت است چراکه انسان وقتی به عشق زمینی میرسد آن معشوق بعد از مدت زمانی دلش را میزند و شاید به این خاطر است در داستانهای عاشقانه مثل لیلی و مجنون و یا خسرو و شیرین و یا سایر داستانهای عاشقانه عاشق و معشوق به وصال هم نمیرسند، این در حالی است که معشوق واقعی معشوقی است که وقتی انسان به وصال او دست مییابد هیچ وقت از آن دلزده نمیشود که این معشوق واقعی خداست و در یک کلام باید گفت که تقوا و پرهیزکاری راه رسیدن به لذت، هیجان و معشوق واقعی و بینهایت است.
اردشیر منظمی، عضو هیئت علمی دانشگاه لرستان نیز در این نشست، اظهار کرد: معنای زندگی چیست؟ این پرسشی دینی نیست، بلکه پرسشی عرفانی و فلسفی است، میشود گفت نخستین بار این پرسش در میان پژوهشگران فلسفی بیان شد، هر چند پرسش و پرستش با یکدیگر پیوند دارند اما این پرسش جایگاه و خاستگاهش دانش فلسفی است.
پنج تا شش هزار سال پیش از میلاد، شهربانی یعنی تمدن بابل و سومر از خدایان از آنا و هندو میپرسد که طریقت زندگی چیست؟ پس در سنگ نوشته، گرد نوشته یا نگارهها که در تخته سنگها داریم نخستین بار این پرسش را میبینیم، اما دین میگوید فربود چیست؟ فربود یعنی حقیقت و فرهود یعنی واقعیت، اگر یک پاسخ فرزانگی بگوییم میگوییم تو آنی که در پی آنی، این یک پاسخ از نگاه عرفان برای این پرسش است، اگر آدمی روشن نشود که کیست؟
در گیتا یک ارابهران است که از مهابارات میپرسد که تو کیستی؟ نخستین پرسشی که به این معنای زندگی وجود دارد، بهجز در علم فلسفه این پرسش را بهگونهای دیگر میپرسند چون در این زمینهها به ابزار و وسایلی نیاز است، یکی این است که باید حقیقت آدمیان روشن شود و آنگاه میتوان به ماناک زندگی دست یافت.
در قرآن کریم چنین پرسشی مطرح نمیشود ولی خداوند میفرماید: «وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ» پرسشی پشت آن نیست و با پیام کار را آغاز میکند که برآمده از یک تجربه است، چنین گذارهای در قرآن پاسخی به این پرسش است که در دنیا یک پیام داریم، اگر میخواهیم به ماناک زندگی دست یابیم باید دچار تجربه دینی شویم.
انتهای پیام