غلامحسین رهباردار، جانباز ۷۰ درصد بصیر در گفتوگو با ایکنا از خراسان رضوی، در خصوص علت جانبازی خود اظهار کرد: هر دو چشم و هر دو دستم را از دست دادهام و در سمت راست بدنم دچار سوختگی شدید شدهام. چهارم شهریورماه سال ۱۳۶۲ در خرمشهر بر اثر انفجار مین در دست، به درجه جانبازی نائل شدم.
وی ادامه داد: بچهها را از پادگان حمیدیه اهواز برای اردوی روز جمعه به خرمشهر آورده بودم تا از سینما رکس آبادان و شهدای آن بازدید کنند.
رهباردار مطرح کرد: بعد از شرکت در نماز جمعه اهواز به سمت اردوگاه هجرت حرکت کردیم و پس از صرف نهار قرار بر بازدید از مسجد جامع خرمشهر بود. ساعت دو و نیم ظهر، زودتر از بچهها برای بازدید رفتم. در عرض جاده مین کارگذاری شده بود، چند مین را خنثی کردم، اما یکی از آنها منفجر شد.
این جانباز بالای ۷۰ درصد بیان کرد: شدت انفجار و موج آن به قدری بود که بعد از چرخانده شدن به دور آن به سمت سیم خاردارها به پشت پرتاپ شدم و هیچ کسی در آنجا برای کمک به من نبود. وقتی به من رسیدند غرق در خون بودم و دیگر نایی برای حرف زدن نداشتم.
وی افزود: زمانی که مین در دستانم منفجر شد، تنها چیزی که بر زبان آوردم اسامی ائمه اطهار(ع) بود. برای من باعث افتخار بود و همین مسئله بهعنوان یکی از خاطرات خوب در ذهنم ماندگار شد. بعد از رفتن به بیمارستان جندی شاپور اهواز و انجام جراحی، به مشهد اعزام شدم. پدر و مادرم تا سه روز هنوز از وضعیت من و آن اتفاق خبری نداشتند.
رهباردار گفت: زمان بستری در بیمارستان، هیچ احساسی مبنی بر نبودن دستها، یا سوختگی بدنم نداشتم. فقط حس میکردم سیاهی بزرگی جلوی صورتم قرار گرفته است. از پرستاری که برای تعویض پانسمان دستم به اتاقم آمده بود، در مورد وضعیت دستم پرسیدم و فقط به من گفتند اتفاقی رخ نداده، تنها خراش برداشته است.
این جانباز بالای ۷۰ درصد اظهار کرد: بعد از رفتن پرستار، دستهایم را در کنار پهلوهایم قرار دادم و متوجه قطع شدن آنها شدم. در همان لحظه نیز خدا را شکر کردم. در مدتی که در بیمارستان امام رضا(ع) بستری بودم، حدوداً ۱۷ عمل جراحی در ناحیه شکم و سینه انجام دادم اما وضعیت بهتری در این زمینه حاصل نشد.
وی ادامه داد: برای ادامه درمان در سال ۱۳۶۳ به کشور آلمان سفر کردم، اما برای درمان چشمهایم موفقیتی حاصل نشد، چون در عملی که در ایران انجام دادم نیمه بینایی که داشتم را نیز از دست دادم و کاملاً نابینا شدم. در تمام ۴ سالی که در آلمان بودم تنها در قسمت سینه و شکمم عملهای موفقیتآمیزی انجام شد؛ چرا که سوختگی در این قسمتها بیش از اندازه شدید بود.
رهباردار مطرح کرد: در سال ۱۳۶۷ به ایران برگشتم و در دیماه سال ۷۲، درس خواندن را از اول راهنمایی شروع کردم. در دانشگاه پیام نور و در رشته ادبیات فارسی مشغول به تحصیل شدم. امروز نیز مدیریت خانه نور ایرانیان بصیر، ویژه جانبازان ۷۰ درصد نابینا را بر عهده دارم. در این مجموعه رسیدگی به امور فرهنگی، اجتماعی، اشتغال و بهداشت و درمان انجام میپذیرد. این مجموعه رابطی میان جانبازان بصیر، بنیاد شهید و دیگر ادارات است.
این جانباز بالای ۷۰ درصد بیان کرد: من در سال ۱۳۴۳ متولد شدهام و در زمان جانبازی حدوداً ۱۹ سال داشتم. از طرف جهاد سازندگی استان اعزام شده بودیم و گروه جهاد سازندگی استان خراسان تمام گروهها شامل راننده، تخریبچی، آهنگر و ... را جذب میکرد. ما نیز بهعنوان گروه تخریبچی برای پاکسازی مناطق جنگی در آن منطقه حضور داشتیم.
وی افزود: در این ایران پهناور و طی آن جنگ ۸ ساله، قامت مردانی به زمین افتاد که توانستند با خون خود انقلاب را زنده نگه دارند. ما باید مانند شهدای بزرگی همچون شهید سپهبد حاج قاسم سلمیانی، شهید کاوه، باکریها، همتیها و ... خوش بدرخشیم، پاسدار خون آنان باشیم و اجازه ندهیم قطرهای از خون آنان پایمال شود.
رهباردار گفت: من حدوداً یک هفته از حضورم در جبهه میگذشت که آن اتفاق رقم خورد. چنین اتفاقاتی به مدت زمان حضور در جبهه ارتباطی ندارد و حتی گاهی اوقات افراد پس از چندین ساعت حضور خود دچار چنین اتفاقاتی میشوند؛ بنابراین اتفاقاتی که خداوند برای انسانها رقم میزند دست خود انسان نبوده و در آن نقشی ندارد.
این جانباز بالای ۷۰ درصد اظهار کرد: انسان از آینده خود اطلاعی ندارد. همانطور که در چند ماه گذشته به پیش آمدن چنین شرایطی بهخاطر شیوع ویروس کرونا فکر نمیکردیم و این روزها قابل پیشبینی نبودند. من در وزارت راه و ترابری مشغول خدمت بودم. در سال ۱۳۶۴ ازدواج کردم. مشوق من در تمامی زمینهها همسرم بود و امروز نیز صاحب سه فرزند هستم. فرزند اول من ۳۳ ساله است و در اداره گاز فعالیت دارد، فرزند دوم من مهندس و فرزند سوم من تکنسین رایانه است.
رهباردار مطرح کرد: تا مدتی قبل تمام کارهای من بر دوش فرزند پسرم بود، اما امروز نوه بزرگ من در انجام کارها کنارم است و به من کمک میکند. پس از جانباز شدن در انجام فعالیتهای روزانهای چون راه رفتن، استحمام، غذا خوردن و ... دچار مشکل شدهام، اما همه این مشکلات گذرا هستند؛ چرا که من با خداوند معامله کردهام نه با بندگان آن.
این جانباز بالای ۷۰ درصد بیان کرد: در سال ۱۳۶۴ به حج واجب مشرف شدهام و پس از آن از طریق یکی از کارمندان بنیاد شهید با همسرم آشنا شدم. همسرم از همان ابتدا گفته بود میخواهد با کسی ازدواج کند که درصد جانبازی بیشتری داشته باشد تا اجر و قرب بیشتری نزد خداوند داشته باشد.
وی افزود: مادر من بیمار دیالیزی است و تمام رسیدگی به درمان و مراقبت از آن را همسر و دختر من برعهده گرفتهاند. امیدوارم دعای خیر شهدا بدرقه راه همه ما و همچنین همسر بنده باشد و حسن عاقبت به خیری نصیب همه ما و بهویژه مدافعان سلامت شود. تنها در مقابل زحمات پرستاران و کادر پزشکی موظف به رعایت بهداشت فردی هستیم تا هر چه زودتر از این بیماری نجات پیدا کنیم.
رهباردار گفت: به ندیدن عادت کردهام و بهدنبال شفا گرفتن نیستم؛ چرا که اگر بهدنبال آن بودم هرگز به جبهه نمیرفتم. من تنها وظیفه انسانی و شرعی خود را به جا آوردم. یک هفته قبل از آن که به جبهه وارد شوم دفترچه خدمت سربازی را تکمیل کرده بودم و قصد داشتم پس از برگشتن به خدمت بروم.
این جانباز بالای ۷۰ درصد اظهار کرد: در روزهای شنبه، دوشنبه و چهارشنبه در بنیاد شهید منطقه کوهسنگی مشغول به فعالیت هستم. تاکنون دو بسته بهداشتی و عصا برای نابینایان از طریق سپاه پاسداران به جانبازان اعطا کردهایم. در این مجموعه به ۴۴ جانباز نابینا خدمت میکنم و در هفته گذشته نیز شاهد شهادت یکی از این جانبازان به نام شهید غلامرضا کاویاد بر اثر سکته مغزی بودیم.
وی ادامه داد: در میان مشکلات جانبازان نابینا، بیشترین مشکل مربوط به مسائل فرهنگی است. این جانبازان به استخر، مکانی برای ورزش، پیادهروی و .. نیاز دارند؛ چرا که همسران آنها وارد دوره میانسالی شدهاند و فرزندان آنها نیز هر کدام به نحوی درگیر مسائل و مشکلات خود هستند. بنیاد شهید نیز تاکنون به اندازه کافی در حل مشکلات آنان تلاش خود را کرده است.
رهباردار مطرح کرد: تمام فعالیتهای یک مجموعه نیازمند و وابسته به بودجه و اختیارات بوده است و بنیاد شهید نیز هماکنون با کمبود بودجه مواجه شده است، اما همواره تمامی تلاش خود را به کار میگیریم تا مشکلات را هر چه زودتر حل کنیم. با تمامی اتفاقات پیش آمده هرگز روحیهام را نباختم و تا امروز نیز توانستهام آن را حفظ کنم. اگر روزی روحیهام را از دست بدم، قطعاً آن روز، روز پایان من خواهد بود.
وی در مورد شرایط امروز و تحریمها افزود: رئیسجمهور همواره از مقاومت مردم در برابر گرانیها سخن میگوید، اما به عقیده من مقاومت هم حد و حدود خودش را دارد. گرانیها با رسیدن به چنین مرحلهای دیگر مهار نمیشوند. شرایط ازدواج برای جوانان در چنین شرایطی بسیار سخت شده است.
رهباردار اظهار کرد: وظیفه ما در چنین شرایطی انجام آن چیزی است که رهبر معظم انقلاب به آن امر کردهاند. ما باید پیرو خط رهبری باشیم و نه افراد و شبکههای معاند. رهبر معظم انقلاب میفرمایند: و آن کسانی که در برابر جنگ و مشکلات مقاومت کنند، پیروز خواهند بود.
این جانباز بالای ۷۰ درصد در خصوص نقش رسانهها اظهار کرد: وظیفه کلی رسانهها فرهنگسازی در خصوص شهدا، جانبازان و ایثارگران است؛ بهطور مثال برنامهای به نام پلاک هشت در رادیو بهطور روزانه به شهدا و وصیتنامه آنان میپردازد و با خانواده آنان گفتوگو میکنند.
وی ادامه داد: چنین برنامههایی باید در رسانه ملی بهطور روزانه اجرا شوند و نه تنها در مناسبات خاصتا نسل جدید ببینند و بدانند این انقلاب به آسانی شکل نگرفته و خونهای زیادی برای آن ریخته شده است. مسئله فرهنگسازی امروزه در جامعه ما نقش پررنگی دارد.
رهباردار مطرح کرد: مردم در مواجهه با یک فرد قطع نخاع که به کمک ویلچر راه میرود برای رد شدن از خیابان، سوار و پیاده شدن از اتوبوس و ... کمک میکنند، اما اگر من در کنار خیابان بایستم نه تنها کسی کمکی به من نمیکند حتی ممکن است ماشینی از روی پای من عبور کند؛ چرا که ظاهرم نشان میدهد فردی سالم هستم؛ بنابراین وظیفه رسانهها شناساندن جانبازان به جامعه و فرهنگسازی است.
انتهای پیام