شهیدی که حاضر بود کارگری کند اما در دستگاه شاه نباشد
کد خبر: 4076979
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۶:۴۷
به یاد شهدای سینما رکس آبادان؛

شهیدی که حاضر بود کارگری کند اما در دستگاه شاه نباشد

شهید علی گودرزی، تنها شهید لرستانی در حادثه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، از شاه متنفر بود و با کارهایشان مخالف بود به همین دلیل از گارد ویژه شاهنشاهی خارج شد، او می‌گفت: «حاضرم کارگری کنم؛ اما دیگر در دستگاه شاه نباشم».

شهید علی گودرزی، از شهدای حادثه آتش سوزی سینما رکس آبادانبه گزارش ایکنا از لرستان، بیست و هشتم مردادماه مصادف است با سالروز آتش زدن سینما رکس آبادان، حادثه‌ای که در آن 306 نفر بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند پس از خفگی در میان شعله‌های آتش سوختند.

از مجموع پیکر 306 شهید حادثه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان‌ 106 جسد شناخته‌ شد كه‌ جداگانه‌ دفن‌ گردیدند و 80 نفر از گورستان‌ خارج‌ و به‌ محل‌ سكونت‌ آنان‌ برده‌ شد و 120 جسد دیگر به‌ علت‌ شدت‌ سوختگی‌ شناخته‌ نشدند و تقریباً به‌ طور دسته‌ جمعی‌ در كنار یكدیگر دفن‌ شدند».

در بین این شهدا نیز شهید علی گودرزی از خطه لرستان و از شهرستان بروجرد بود که به مناسبت گرامیداشت یاد و خاطره این شهدا نگاهی به زندگی و شهادت این شهید لرستانی حادثه سینما رکس آبادان می‎اندازیم.

شهید علی گودرزی سوم شهریورماه سال 1333 در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود، پدرش علی‎کرم کارگر بود و مادرش خدیجه نام داشت.

علی تا سوم متوسطه درس خواند و کارگر مخابرات بود. در سال 1351 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد و بیست و هشتم مردادماه سال 1357 در حادثه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان بر اثر سوختگی به شهادت رسید و پیکر او را در بهشت شهدای آبادان به خاک سپردند.

همسر شهید علی گودرزی در بیان خاطراتی از همسرش، گفت: دورانی که من و علی با هم زندگی می‌کردیم زندگی برایمان معنا داشت، همه زندگی‌ام خاطره بود؛ زیرا علی مردی خوش‌رو و آرام بود؛ با اینکه در آن زمان همسرم تازه سر کار رفته بود و موقعیت مالی ما عالی نبود اما زندگی خوب و شیرینی داشتیم؛ متاسفانه عمر زیادی در این دنیا نداشت و وقتی که ایشان به شهادت رسید تازه ما متوجه شدیم که از چند خانواده محروم دستگیری می‎کرده است.

شب قبل از شهادت، از محل کارش با من تماس گرفت گویا مقداری حقوق عقب افتاده داشت دایی بنده سرهیئت بود علی به من گفت: برای شب نوزدهم رمضان که احیا هم هست، هیئت دایی‌ام را به منزلمان دعوت کن! حقوق عقب‌افتاده و اضافه حقوقش آمده بود و می‌گفت دوست دارد از هیئت امام حسین(ع) پذیرایی کند و کار خیری صورت دهد. پانزدهم ماه مبارک رمضان بود که من همراه خواهرم برای خرید به بیرون از منزل رفته بودیم و وقتی برگشتم یکی از همکاران علی با من تماس گرفت و گفت: علی مسموم غذایی شده، همراه با برادرت هرچه سریع‌تر به آبادان بیا. ناگفته نماند که در آن زمان در بروجرد بودم، راهی شدم در آنجا متوجه شدم که ایشان در سینما رکس بوده و به شهادت رسیده است.

بعد دیگر چیزی متوجه نشدم و از هوش رفتم زمانی که به هوش آمدم، نزدیک به اذان صبح بود همه آماده رفتن به قبرستان شده بودند من هم با آنها رفتم، قبرستان از مردم پر شده بود همه افرادی را که شهید شده بودند درون گودالی بزرگ ریختند و خاک روی همه آنها ریختند تنها شوهرم قبر انفرادی داشت، برای اینکه همکارانش وی را از روی زنجیر و پلاک طلای دخترم که به گردن داشت، را شناسایی کرده بودند وگرنه همسرم نیز همراه بقیه شهدا به صورت دسته‌جمعی دفن می‎شد.

بعد از گذشت چهلم همسرم، یکی از همکارانش گردنبند دخترم را که از گردن علی درآورده بود، به من داد تکه‌هایی از گوشت سوخته علی، با آن بود این صحنه‌ها به گونه‌ای بود که هرگز از یاد نخواهم برد.

زمانی که وارد قبرستان شدیم بوی سوختگی همه جا را فرا گرفته بود، شهیدان راه خود را با آگاهی انتخاب کرده بودند؛ اما افرادی که در سینما رکس آبادان جان سپردند، تا مدتی جز شهدا محسوب نمی‎شدند آنها جان سپردند و کشته شدند اول خفه‌شان کرده بودند و بعد آنها را سوزانده بودند، هر کس به هر حالتی که روی صندلی‌اش نشسته بود به همان حالت خشک شده و سوخته بود.

شهید همیشه به من می‎گفت دوست ندارد زندگی ما آنچنانی باشد و دوست دارد زندگی ساده‌ای داشته باشیم به گونه‌ای که به کسی هم نیاز مادی پیدا نکنیم، علی نسبت به شاه نظر خوبی نداشت و از او نفرت داشت، با کارهایش مخالف بود به همین دلیل از گارد ویژه شاهنشاهی خارج شد، او می‎گفت: حاضرم کارگری کنم؛ اما دیگر در دستگاه شاه نباشم».

انتهای پیام
captcha