«بازتفسیر هویت اسلامی در گفتمان سیاسی امام خمینی(ره)؛ بیداری جامعه و وقوع انقلاب اسلامی ایران» عنوان مقالهای است که مجتبی گراوند، استادیار تاریخ اسلام دانشگاه لرستان به همراه ایرج سوری و زهیر زمانیان آن را نگاشته است که به مناسبت چهل و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی متن کامل این مقاله تقدیم مخاطبان ایکنا میشود.
برنامههای نوسازی پیاده شده گفتمان پهلوی دوم در آغاز دهه 1340، بهدنبال تغییر ساخت قدرت اجتماعی - اقتصادی و نظمدهی به طبقه جدید با ایدئولوژی همارز با نظام معنایی تبلیغی خود و کنترل اجتماعی پراکتیسهای اجتماعی با نفوذ جامعه پیاده گردید. گفتمان حاکم میکوشید بهعنوان دال مرکزی در حوزه گفتمانگونگی خرده گفتمانهای پیرامون را در جهت نظام معنایی همارز با خود سامان سیاسی بدهد. با رویکرد گفتمانی فرکلاف مقاله حاضر میکوشد چرایی ظهور گفتمان جدید تحت عنوان جنبش انقلابی با هدایتگری امام خمینی و نحوه هویتیابی آن را بررسی نماید.
امام خمینی(ره) با توصیف گفتار حکومت مطلوب متناسب با سنن مذهبی کوشید در متن جامعه خودآگاهی سیاسی بهوجود آورده و زمینههای حرکت انقلابی را مهیا سازد. با طرح نشانگانی مانند اکثریت محرومین و اقلیت مستکبر و با دو قطبیسازی جامعه بر اساس متون دینی به غیریتسازی رقیب حاکم مبادرت کرد و الگوی حکومت اسلامی و زعامت ولیفقیه سیاسی را بهعنوان یک ایدهآل با دلایل فقهی را مشروعیت بازتفسیر نمود. با ایجاد همبستگی اجتماعی و عزم ملی با رهبری واحد امام خیمنی پس از یک دوره مبارزه سیاسی گفتمان انقلابی بهعنوان آلترناتیو جایگزین هویت مستقل پیدا کرد و به استیلای گفتمان رقیب پایان بخشید.
گفتمان پهلوی دوم در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 با زیر پا گذاشتن اصول مشروطه سلطنتی و بیاعتنایی به نظام پارلمانی و ساز و کارهای قانونی تعدیلکننده قدرت به سمت نظم سلطانی با به حاشیهرانی گروههای مخالف حرکت کرد.
گفتمان حاکم، بهدنبال نوسازی در عرصههای اقتصادی - اجتماعی برای تغییرات اساسی مطابق ایدئولوژی خود بود، در راستای این سیاست، گفتمان حاکم بهعنوان تنها سوژه فعال سیاسی کوشید با توصیف برنامههای خود در متن جامعه بهعنوان الگویی برای حرکت به سمت ترقی و توسعه همهجانبه تفسیر نماید.
ایجاد زنجیره همارز نظام معنایی در بین اقشار مختلف اجتماعی در حوزه گفتمانگونی با تضعیف پایگاه طبقات متوسط سنتی و طبقه ملاکین صاحب قدرت سیاسی در بدنه اصلی قدرت پیش رفت.
گفتمان حاکم به دنبال استیلا بر گروههای با نفوذ اجتماعی با ابدئولوژی مخالف بود، در این راستا در صورت تحقق برنامههای نوسازی با ساخت طبقه متوسط جدید برآمده از آن و همارز با هنجارهای ارزشی تبلیغی میتوانست به مرحله نهادینگی سیاسی دست یابد.
برنامههای نوسازی پیاده شده در تضاد با الگوهای فرهنگی جامعه و باورهای اعتقادی متداول بود و این امر سبب تحرک اجتماعی ـ سیاسی گروههای طرفدار هنجارهای ارزشی مذهبی و سنتهای بومی در جامعه گردید.
با وجود بحران مشروعیت گفتمان حاکم از ابزارهای سرکوب برای تطمیع بهرهبرداری کرد، لذا در این راستا، مقاله حاضر سؤال اصلی خود را چنين قلمداد کرده است: چرا برنامههای نوسازی گفتمان پهلوی دوم از آغاز دهه 1340 به بعد نتوانست مقبولیت اکثریتی را کسب کند و نظام معنایی تبلیغی را استیلا بخشد؟ برای پاسخگویی به سؤال مطرح شده، پژوهش پیشرو، فرضيه خود را نیز چنین قلمداد میکند: برنامههای نوسازی گفتمان پهلوی دوم در تضاد با نظام معنایی رایج در جامعه ایران قرار داشت و این امر سبب شکلگیری حرکت انقلابی جامعه و شکلگیری گفتمان نوظهورامام خمینی برای برپایی نظم سیاسی متناسب با هنجارهای ارزشی داخلی و مبارزه برای هویتیابی گردید، لذا کوشش مقاله حاضر، بر آن است برای اثبات و یا رد فرضیه مطرح شده گام بردارد که روش گردآوری دادهها نیز بهصورت منابع کتابخانهای میباشد.
حکومت پهلوی دوم در آغاز دهه 1340 با پیاده شدن برنامههای نوسازی متمرکز دولتی از بالا به پایین بهدنبال تغییرات بنیادی در ساخت طبقات اجتماعی همگون با سیاستهای دولتی و نفوذ و تقویت پایگاه اجتماعی خود در بین لایههای پایین و طبقه دهقانی ـ روستایی، شکاف بین آنان با طبقات متوسط سنتی (روحانیون و بازاریان سنتی) بود، خرده بورژوازی ملی (روحانیون، بازاریان) که همواره در مناسبات قدرت و روند تحولات سیاسی دارای پایگاه تودهای بسیار بالایی بود و هرگونه برنامههای نوگرایانه که در جهت تغییر بافت فرهنگی و مذهبی جامعه بود بدون اعلام مشروعیت از سوی آنان از اداوار گذشته تا به امروز با موانع جدی روبرو گشته بود.
تغییرات در ساختار سیاسی و اقتصادی با برنامههای حکومتی سبب تغییر قشربندی اجتماعی و هدایت آنان به سمت حاکمیت میگردید. لذا در راستای نهادینگی سیاسی آن، حاکمیت با پوشش رسانهای بزرگ با طرحهایی مانند: انجمنهای ايالتی و ولايتی و اصول ششگانه انقلاب سفيد يا آنچه شاه آن را رستاخيز بزرگ میناميد و يا قضيه كاپيتولاسيون و غيره و با بازتولید تصور اجتماعی حرکت به سمت ترقی و پیشرفت و دروازههای بزرگ تمدنی میکوشید آن را در متن جامعه توصیف کند.
برنامههايی كه خرده گفتمانهای با نفوذ و متنفذ اجتماعی را نشانه گرفته بود و میتوانست به حاشیهرانی آنها از مرکز و کنترل بیشتر دولت بر جامعه منجر شود. شاه با اعلام برنامههای اصلاحی خود توانست اميدهايی برای ايجاد اصلاحات برانگيزد و وانمود میكرد كشور را به جلو حركت میكند(هويدا،66:1374).
شاه و دربار با اقدامات حساب شده مبادرت به مطرح کردن و اجرای برنامههای اصلاحی که ابعاد داخلی و خارجی داشت نمود، 19بهمن 1340 اعلام تصویب لایحه اصلاحات ارضی از سوی دولت بود.
در 14 مهر 41 اعلام تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود، بر اساس آن به نظامیان آمریکایی مأمور در ایران و بستگانشان همانند کادر دیپلماسی مصونیت سیاسی (کاپیتولاسیون) اعطاء میشد (ازغندی ،366:1386). 19دی 1341 اصول ششگانه «انقلاب سفید» شاه اعلام شد.
طرح شش مادهای جنجالی معروف به انقلاب سفید را رژیم اعلام کرد، این طرح افزون بر تقسیم اراضی، ملی کردن جنگلها، فروش کارخانههای دولتی به سرمایهداران خصوصی، فروش سهام کارخانهها به کارگران، اعطای حق رأی به زنان و ایجاد سپاه دانش را در بر میگرفت.
شاه برای مشروعیتبخشی به «انقلاب» همهپرسی سراسری برگزار کرد، بر اساس گزارشهای دولت، در بهمنماه 1341، 99 درصد رأیدهندگان این طرح شش مادهای را تأیید کردند.(آبراهامیان،522:1388 ) شاه با پوشش خبری وسيع از اقدامات اصلاحی بهعنوان دستاوردی بزرگ برای ترقی و اعتلای ملی ياد میكرد و هرگونه مخالفت با آن نيز آسیبرسانی به منافع ملی قلمداد میکند.
در جهت حذف و انزوای سیاسی گروههای مخالف نيروهای مخالف دست چپی مارکسیستی را ارتجاع سرخ میناميد و نيروهای مذهبی را و همپیمانان آن را نيز ارتجاع سياه قرون وسطايی خطاب میكرد. يعنی با غیریتسازی و نفی و طرد مخالفين اصلی در آن گفتار رایج میكوشيد آنان را مخالف دستیابی به توسعه و کسب دانش و قدرت نوین توصیف نماید.
شاه میكوشيد در متن جامعه، توصیف گفتار خود استیلای سیاسی را خود را مشروعیت بخشد، در حوزه گفتمانی بهعنوان سوژه فعال سیاسی با ايجاد زنجيره همارز نظام معنايی، اقتدار کسب شده خود را پوشش قانونی دهد. در نتیجه دال مرکزی میکوشید خردهگفتمانهای پیرامون را جهت منظومه فکری و تحت امر سیاسی خود سامان دهد. همچنین خردهگفتمانهای رقیب با ایدئولوژی متفاوت را در حاشیه قدرت کنترل نماید.
در گفتار گفتمان حاکم شاه بهعنوان فردی فرهمند توصیف میشود که برای حركت به سمت ترقی و پيشرفت و احيای عظمت گذشته تاریخی ايران برنامههای نوسازی متمرکز دولتی را پیش میبرد. لذا هرگونه نفی و رویکرد انتقادی مساوی با مخالفت با ترقی و خیر عمومی توصیف میگردید، قدرت در زبان گفتمان حاکم با ابزارهای قدرت توجیه میگردید.
گفتمان پهلوی دوم متأثر از اوضاع داخلی و کمکهای خارجی آمریکا و بلوک غرب در آغاز دهه 1340 مبادرت به عملی کردن برنامههای نوسازی خود کرد که با عناوینی مانند لایحههای انجمنهای ایالتی و ولایتی، اصول ششگانه انقلاب سفید و کاپیتولاسیون نامگذاری شده بودند. روی کار آمدن دولت دموکرات در آمریکا و تشویق و اعمال نفوذ حکومت در ایران برای ایجاد فضای باز سیاسی و درگذشت ناگهانی مرجعیت شیعی در قم در این امر نقش مهمی داشتند.
در دهه 1340 پس از رحلت مرجعيت حوزه علمیه قم آیتالله بروجردی، شاه ایران با ارسال تلگرامی به آیتالله حکیم مرجعیت شیعی در عراق به ایشان تسلیت گفت، این پیام شاه دارای ابعاد سیاسی مختلفی بود که میتوانست برای حوزه علمیه قم با توجه به نزدیکی به تهران دستاوردهایی داشته باشد.
امام خمینی(ره) پس از درگذشت آیتالله بروجردی و فقدان مرجعیت شیعی در قم، درباره ارسال تسلیت شاه به آیتالله حکیم فرمودند: «دولت نمیخواهد روحانیت قدرت داشته باشد؛ و نمیخواهد در ایران باشد و به همین دلیل بعد از مرگ آیتالله بروجردی متوجه آقای حکیم شدند. گرچه آقای حکیم را نمیخواستند؛ اما مایل بودند که مرجع تقلید، در نجف باشد که مزاحم کارشان نباشد، ولی نشد...».(خمینی، 1378، ج 247:1)
برخلاف تصورات گفتمان حاکم و این برداشت از متن که در غیبت مرجع عالی در قم، رقیبی جدی برای مقابله با سیاستهای حکومتی وجود ندارد و وحدت حوزه علمیه قم و اجماع گفتمانی آنان چندان قابلیت دسترسی ندارد. با مواضع سیاسی - فقهی امام خمینی و مطرح کردن خود بهعنوان یک سوژه فعال سیاسی و دعوت نیروهای مذهبی و تشکلات سیاسی به تقابل فصل جدیدی از واکنش ها و چالش ها شروع گردید.
امام خمينی كوشيد با حفظ اجماع گفتمانی نخبگان دينی و توصیف ماهیت سیاسی حاکم مطابق عرف فرهنگی و مذهبی جامعه، بهعنوان یک سوژه فعال سیاسی خود را مطرح و گفتار و الگوهای تبلیغی گفتمان حاکم و زمینههای تاریخی آن را مطابق شرایط فکری و ایدئولوژیکی جامعه ایران بازنمایی و تضادهای فرهنگی گفتار دستگاه حاکم را تفسیر نماید.
ايستادگی و قدرت معنوی كارگزاران مذهبی را در ساختار سیاسی ـ اجتماعی به رخ گفتمان رقیب حاکم بكشاند. به عنوان مصلح اجتماعی کوشید نیروهای پراکنده اجتماعی را با دعوت به همبستگی به صورت یک وقته منسجم از حالت سوژگی خارج و زنجیره همارز معنایی را دچار گسست نماید و با هدایت طبقات اجتماعی به تقابل با اعمال جاری حکومت بکشاند و با ایجاد تحرک اجتماعی خود را بهعنوان سوژه سیاسی در منظومه قدرت مطرح و به جنبشی اجتماعی با رویکردی نقادانه سامان سیاسی بدهد.
از همان ابتدا امام خمینی(ره) با تأکید بر هویت مذهبی و تضعیف و یا نادیده قلمداد شدن آن از سوی دستگاه حاکم و با وابسته دانستن شخص حاکم به بیگانگان و در جهت ترویج فرهنگ بیگانه گام برداشتن آن به نقد اعمال آنان مبادرت کرد.
تفسير جامعه آرمانی بر اساس متون فقهی شيعی و شرايط حاكم عادل در متون دينی و تطبيق آن با شرایط موجود سر آغاز شكلگيری حركت انقلابی مردم ايران و به چالش کشیدن نظم موجود بود.
پس از کنارهگیری اجباری جبهه ملی از قدرت سیاسی و سرکوب نیروهای ملیگرا در دهه 40 نیروهای مذهبی بهعنوان مصلحان جامعه وارد عرصه سیاسی شدند. عدم موفقیت سیاسی جریانات و بینشهای غیر مذهبی عملاً راه را برای یک ایدئولوژی تازهتر، جریانی که بتواند این خلأ سیاسی را پرکند هموار میسازد. حداقل بخشی از زمینههای پیدایش آن، به عدم موفقیت جریانات غیر مذهبی بر میگردد که نتوانستند به صورت نهادهای سیاسی بادوام در آیند.
در واقع، در متن جامعه ایران كه گفتمان حاكم بیشترین منابع ثروت و قدرت را در چنگ خود داشت و ابزار زور و زر و رسانههای گروهی همگی سخنگوی منافع و مشروع نشان دادن سلطه آن بودند، كارگزاران مذهبی در آن گفتار با ذكاوت امام خمينی خود را بهعنوان يک سوژه فعال سياسی مطرح و كوشيد به تفسير شرايط راستين و مطلوب از حكومتداری بر اساس متون و نصوص دينی بپردازد تا فضای آرمانی متناسب با شرایط تاریخی و فرهنگ دینی ایرانیان تشریح گردد.
شرایط فکری جامعه در دهه 40، روحانیون را به این نتیجه رساند که تنها راه نجات دادن اسلام از تسلط مکتبهای فکری رقیب، دست زدن به یک مبارزه ایدئولوژیک است.
معنایی که در قالب معنویتخواهی، عدالتخواهی، سلطهستیزی، ظلم ستیزی، استبدادستیزی، حمایت از مظلومان، اتحاد و وحدت، دمیده شدن روح امر به معروف و نهی از منکر بیان شد. (انوش جعفری و علی ابوالعلی،24:1392)
در اين دوره شاهد تلاشهای رقيب حاكم برای حفظ ثبات خود و مرتجع دانستن مخالفين كه تفكرات قرون وسطائی دارند و مانع پيشرفت مملكت هستند میباشيم، در مقابل انقلابيون نيز میکوشیدند به تفسیر اینکه مجری برنامههای نوسازی مشروعیت سیاسی ـ مذهبی ندارد، بپردازند.
با فاصله گرفتن شاه ازمردم، اين حقيقت مشخصتر شد كه برنامههای رفرميستی وی همچون انقلاب خودخوانده سفيد تنها اقدامی ظاهری است كه از سوی اطرافيان داخلی وخارجی برای او طراحی و ديكته شده بود و جز بيشتر كردن شكاف طبقاتی در جامعه ايران و ايجاد كشمكش ميان دستگاه سلطنت و شخص شاه با عامه مردم نتيجهای نداشت. شاه ايجاد نوعی هژمونی فرهنگی را لازم میدانست كه هدف آن القای اين تصور است كه ايران زمانی نيرومند است كه توسط نظام سلطنتی و بر پايه حاكميت شاهنشاهی نيرومند و مقتدر اداره شود. (پورآرين و دل آشوب،13:1394)
نقش رهبری انقلابيون در يكپارچهسازی قوای پراكنده اجتماعی و حركت دادن آنها پيرامون اعمال فشار بر رقيب حاكم و تغيير وضعيت و تحميل خواستها و انتظارات خود امری است بارز و از مشخصههای اساسی گفتمان انقلابی میباشد.
سياسی شدن فقه شيعی و تقابل مستقيم آن ودر دست گرفتن رهبری نيروهای اجتماعی معترض امری بود كه دستگاه حاكم را متحير و متوحش گردانيده بود. امام خمينی پس از تشریح وضع موجود و بیان مظالم و مفاسد آن و ریشههای آنها، کوشید ضرورت براندازی وضع موجود و لزوم استقرار وضع مطلوب و چگونگی نیل به آن را بدست دهد.(حشمت زاده ،125:1378)
امام خمينی با انتقاد از شخص حاکم و وابستگی او به بیگانگان کوشید ویژگیهای حاکم آرمانی برای جامعه مسلمان را تفسیر کند، لذا گفتار دستگاه حاکم را در جهت تأمین منابع دول امپریالیستی و پشت پا زدن به سنن و الگوهای فرهنگی ـ مذهبی جامعه تفسیر نمود.
وی احيای ارزشهای مذهبی و سنت شيعی را برای حركت در مسير عدل و خير عمومی ضروری دانست، پايبندی امام برای رسيدن به اصلاحات، مطابق باورهای مذهبی شيعی تصوری و توانايی تبديل آن از تصوری اجتماعی بالقوه به عينيت در جامعه از دلايل عمده موفقيت حركت انقلابی وی بود.
امام خمینی(ره) مدینه فاضله و جامعه مطلوبی را که منبعث از اصول اعتقادات و جهانبینی اسلامی است ترسیم میکند، سپس جامعه موجود شاهنشاهی را بهعنوان جامعهای فاسد میکوبد و غیر قابل تداوم میداند.(حشمتزاده ،123:1378)
شاه همواره از طریق رسانههای دولتی و یکجانبه با مرتجع خواندن نيروهای مخالف میكوشيد به اقتدار خود جنبه عقلانی از مشروعيت ببخشد و هنجارهای ارزشی خود را در راستای رسيدن به جايگاه برتر در نظام جهانی قلمداد كند. این تفسیر دولتی از نیروهای مخالف مورد پذیرش عمومی قرار نمیگرفت و اعمال سیاسی آن متضاد با عرف فرهنگی ـ مذهبی از سوی گفتمان انقلابی تفسیر گردیده بود و اکثریت طرفداری نیروهای اجتماعی را با خود داشت. فقدان قانون، روحیه و خصلت خودکامگی بازیگران سیاسی و وابستگی آنها به قدرتهای خارجی، وابسته بودن طبقات نخبگان به حکومت و بالاخره عدم چرخش سیاسی نخبگان از علل عدم کارایی و ناتوانی نخبگان حاکم رژیم پهلوی در ایجاد نظام دموکراتیک بود.(ازغندی،175:1385)
این نقایص سبب شد تا رژیم نتواند خواستهها و احتیاجات سیاسی و اجتماعی را بر آورده سازد، در نتیجه مبانی مشروعیت بخش محکمی برای دستگاه حاکم در شرایط بحرانی وجود نداشت. انجام وفاق ظاهری میان نخبگان رسمی پهلوی دوم از نوع غیر مطلوب آن بوده است، زیرا چنین انسجامی که در غیاب نهادمندی و فقدان گروهها و احزاب سیاسی از یکسو و همچنین عدم وجود شرایط رقابت برابر میان نیروهای اجتماعی و سیاسی شکل گرفته بود، به جای اینکه ساختار سیاسی را به سمت اجماع حد مطلوب سوق دهد، آن را به سمت نظام سلطانی و تقویت سلطانیسم پهلوی گرایش داد.(قزل ایاق،139:1391)
گفتمان انقلابی، علاوه بر نقد نظام سیاسی، با نقد سیاستهای فرهنگی و تضاد آن با مذهب، به احیای باورهای مذهبی اصرار نشان داد. در واقع گفتمان انقلابیون بهطور ذهنی به ترسیم آرمانهای مطلوب و وعده عملی دستیابی بدان را میداد، راهحلی ممکن برای دستیابی به حکومتی ملی مطابق عرف فرهنگی ـ مذهبی جامعه ایرانی.
از دیدگاه امام خمینی(ره) چون در غیاب امام زمان ـ علما تنها مفسران حقیقی شریعت هستند، حکومت نیز باید به روحانیون ـ بهویژه فقها واگذار شود.(آبراهامیان،587:1388)
امام خمينی در تحليل سیاسی از زعامت ولیفقيه در متون اسلام ـ شیعی با ارائه و باز تفسيری فقهی آن را از تئوری به عرصه عمل كشاند. رهبری انقلاب با ارائه ولیفقیه سیاسی با توجه به باورهای عمیق مذهبی جامعه بهعنوان طرح آینده سیاسی ایران نیروهای طرفدار خود را برای جایگزینی آن با نظام شاهنشاهی حاکم فرا خواند.
امام خمينی(ره) بر اين عقيده بود منظور از «طاغوت» حكومتهای جور و قدرتهای ناروای حكومتی به طور كلی است، كه در مقابل حكومت الهی ظغيان كرده و سلطنت و حكومت به پا داشتهاند. بايد قائل شويم كه اعم از قضات و حكام است، خداوند امر فرموده كه به آنها كافر شويد؛ يعنی، در برابر آنها و اوامر و احكامشان عصيان بورزيد، بديهی است كسانی كه میخواهند به طاغوت كافر شوند، يعنی در برابر قدرتهای حاكمه ناروا سر به نافرمانس بردارند وظايف سنگينی خواهند داشت كه بايستی به قدر توانايی و امكان در انجام آن بكوشند. (امام خمينی، 77:1376)
در واقع امام خمينی حكومت وقت را با استناد به اين گفتار و قرائت دينی از اساس نامشروع میداند و حق قانونی و الهی روحانيون دينی را برای تشكيل حكومت را از آن تفسير و در سطح جامعه تفسر میكند. در کلام آيتالله خمينی، اسلام هدف و انقلاب وسیله میباشد، در واقع مردم و رهبری بهوسیله انقلاب تلاش کردند که اسلام را بهعنوان یک مکتب اجتماعی و سیاسی مجدداً احیاء نمایند.(حشمت زاده،33:1378)
امام خمینی(ره) در بخشی از سخنان خود فرمودند: امروز فقهای اسلام حجت بر مردم هستند، همانطور که حضرت رسول(ص) حجت خدا بود و همه امور به او سپرده شده بود و هر کس تخلف میکرد بر او احتجاج میشد. فقها از طرف امام علی(ع) حجت بر مردماند، همه امور و تمام کارهای مسلمین به آنان واگذار شده است.(امام خمینی 106:1376)
در واقع نگارش كتاب حكومت اسلامی در اواخر دهه 40 در عراق توسط رهبر در تبعيد و تفسير نظام حكومتی بر پايه سنن مذهبی و مشاركت اكثريتی بدون وجود نظام طبقاتی و اقليت اشراف در برابر اكثريت مطيع بهمنزله نامشروع دانستن بنيادهای حكومت وقت و طرح جايگزينی ايده مطرح شده بود. گنجاندن سنن مذهبی در نظام معنايی تبليغی از سوی رهبری نيروهای انقلابی و برپايی حكومتی كه امكان مشاركت لايههای مختلف اجتماعی را دارد در جلب نيروهای طبقات متوسط جديد و روشنفكران مذهبی و ساير رهيافتها بسيار كارساز بود. حكومتی چند قطبی كه سنن ملی و مذهبی را پوشش میداد، یکی از علل و مقدمات تحول الگوی فرهنگ سیاسی شیعه از انزوا و انفعال به ستیز و انقلاب در دو دهه 40 و50، پیدایش و رشد گرایش به روشنگری دینی و طرح شدن تعبیر و گفتمان جدیدی تحت عنوان «تعبیر ایدئولوژیک از دین» میباشد. (لطیفپور ،117:1379)
حمایت بیچون و چرای مردم از حرکت سیاسی امام خمينی و همراهی با آن و اعمال فشار بر رژیم و بیان اینکه خواهان طرد شدن آن هستند، گویای هژمونی و مشروعیت چشمگیر این جنبش ملی ـ مذهبی بود. رژیم جز سرکوب و مقاومت برای مهار دامنه این موج به راه افتاده و سردرگمی چارهای نداشت، هرچه به سمت جلو میرفت از میزان اقتدار رژیم به نفع گفتمان نوظهور کاسته میشد، از این به بعد گامها برای رویارویی جدیدتر و از میدان به در کردن رقیب حاکم شروع شده بود، آيتالله خمينی بر این عقیده است که تا زمان فقهای عالم و عادل میتوانند رهبری را بر عهده داشته باشند.(بایمیت اف،95:1382).
تقریباً همزمان با نگارش کتاب ولایت فقیه سیاسی امام خمینی(ره) و فراخوانی مردم ایران به مبارزه تا براندازی کامل نظام شاهنشاهی و روی کار آمدن حکومت اسلامی متأثر از روابط منطقهای و دخالتهای ایران در مسائل داخلی عمان و سرکوب شورشیان ظفار و... آلبعث عراق واکنش نشان داد و این امر سبب تیرگی روابط طرفین بود. حضور بزرگترین مخالف سیاسی حکومت ایران در عراق و آزار طلاب و شیعیان ایرانی مقیم عراق سبب برخورد و واکنش امام گردید.
امام خمینی بهعنوان رهبری سیاسی و مرجعیت شیعی در دوران تبعید اجباری اعمال سیاسی حکومت بعث عراق را نیز در برخورد با طلاب ایرانی مدنظر داشت.
در دوم تیرماه 1347 ایشان در نامهای به رئیسجمهور عراق احمد حسنالبکر بهمناسبت اخراج روحانیون ایران از عراق فرمودند: «فکر وحدت مسلمین و دولتهای اسلامی در راس برنامه زندگی اینجانب است، من از اختلافات دولتهای اسلامی نگران هستم، من از واقعههایی که به شکاف بین مسلمین و دولتهای آنها منتهی میشود خائف هستم و نظر شما را به مفاسد حاصله از این عمل جلب میکنم و مقتضی میدانم دستور دهید متعرض حوزه مبارکه نشوند و اقامه آنها را چنانچه وعده کردهاند بدهند و به سایرین نیز اقامه دهند تا محصلین با دلگرمی به تحصیل و خدمت به اسلام و ممالک اسلامی مشغول باشند.(نامهها و پیامهای امام خمینی ج 1، 65:1386)
رژیم عراق میکوشید با تهدید حوزه نجف به تعطیلی و یا تخریب آن به طرق مختلف سیاستهای حکومتی خود را دنبال کند. بهرهبرداری سیاسی از نهاد روحانیت با وجود خصومت سیاسی با دولت ایران در سالهای 1347 به بعد سبب شد سعی در جلب همکاری امام خمینی داشته باشند که هوشیاری امام مانع آن شد و ایشان استقلال فکری خود را از دو حکومت خودکامه در دو کشور حفظ کردند.
شایان ذکر است با قدرتطلبی حکومت ایران و مداخله در امور داخلی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و شرکت در جنگ ظفار عمان که هزینهای معادل یک میلیارد دلار برای ایران در بر داشت.
رژیم بعث عراق که داعیهداری رهبری اعراب را در سر میپرواند، را به اعتراض واداشت، این امر سبب تیرگی روابط بود و رهبری انقلاب مردم ایران نییز هوشیارانه اعلام استقلال سیاسی خود و مردم ایران را با عدم همکاری و نفی اقدامات طرفین نشان داد.
امام خمینی(ره) در پاییز 1350 درباره جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، با انتشار بیانیهایی تأکید میکند: «ما به این جشنها نیاز نداریم؛ برای گرسنگان کاری بکنید، ما نمیخواهیم بر روی نعش ملت ما، جشن بر پا کنید». (کاظمیان، 148:1384) به این ترتیب امام خمینی، گفتار و اعمال حکومت را در جهت منافع اکثریت محروم ندانست و با بازتفسیر این جشنها در جهت عوامفریبی و تجملگرایی لزوم، توجه به حقوق محرومین و اقشار مختلف اجتماعی را خواستار بود.
از دیگر اقدامات گفتمان حاکم در سال 1353 با افزایش چند برابری قیمت نفت ناشی از جنگ اعراب و اسرائیل و یا حمایتهای خارجی تشکیل نظام تک حزبی رستاخیز بود که از سوی حاکمیت در جهت حذف و انزوای سیاسی مخالفین و موانع جدی طرحهای عمرانی و توسعه کشور در سطح جامعه بازتولید میگردید.
روند مبارزات سیاسی با رژیم حاکم تا آغاز سال 1356 ادامه داشت، در این سال یک اقدام ناسنجیده از سوی حکومت رخ داد و آن انتشار مقاله با نام مستعار احمد رشیدی مطلق بود که در آن علناً به رهبری انقلاب توهین شده بود و این امر سبب واکنش تند مردم و وقوع قیام 19 دیماه 1356 گردید.
در روزهای آخر منتهی به سقوط رژیم پهلوی دوم، با خروج شاه از کشور و پیش کشیدن بحث آشتی ملی و در شورای سلطنت، امام خمینی(ره) در بیاناتی خطاب به مردم ایران فرمودند: «تأسف و تأثر من آن است که دستگاه ظلم ملت، روحانیون و سیاسیون را مثل اطفال به حساب آورده اند که با یک توپ راضی میشوند، ملت ایران باید بداند که هیچ روحانی با دولت ظلم و یا اشخاص ستمگر که قرآن و احکام اسلام را به بازی گرفتهاند آشتی نمیکند، آشتی کردن، مسلط کردن دژخیمان شاه است بر مال و جان و ناموس ملت و آن از بالاترین معصیتهای کبیر است که روحانی هر که باشد نمیتواند مرتکب شود و نخواهد شد، جناحهای سیاسی و جبههها و نهضتها آشتی نخواهند کرد و نمیتوانند آشتی کنند که آشتی به اسارات کشیدن ملت و از دست دادن مصالح کشور است و سیاسیون چنین ننگی را مرتکب نخواهند شد. (پیامها و سخنرانیهای امام خمینی، 338:1361)
با گسست زنجیره همارز معنایی گفتمان حاکم و تزلزل روانی آن و سعی در حفظ اساس نظام با توزیع پارهای امتیازات و مذاکرات نیروهای انقلابی نزدیک به امام با دولت بختیار و شورای سلطنت، امام خمینی(ره) با نفی هرگونه مصالحه به حاشیهرانی کامل گفتمان حاکم را برای برپایی حکومت مطلوب خواستار گردید.
امام خمینی(ره) با نفی صلاحیت اخلاقی و مشروعیت مذهبی حکومت پهلوی دوم در کلام خود به تفسیر ارزشهای مذهبی و آرمانهای مطلوب برای کشور در نهایت به بازتفسیر هویت دینی و تأکید بر حکومت مبتنی بر اصالت مذهبی پرداخت. کلیه اعمال حکومت پهلوی مغایر با نظام معنایی مطلوب جامعه ایران تلقی گردید و با بازتولید حکومت اسلامی برگرفته از سنت دینی و ایجاد آن به صورت تصور اجتماعی مطلوب و اجماع گفتمانی ملت به آن، سرانجام انقلاب اسلامی در ایران به ثمر نشست. میتوان گفت که شکلگیری انقلاب اسلامی محصول بیداری جامعه مذهبی ایران و وجود رهبری منحصر به فرد و عزم برای تعیین حق سرنوشت خود در سایه توسل جستن به خودباوری بوده است.
عدالتمحوری و رفع محرومیت و مبارزه با مفاسد اقتصادی و اجتماعی، سرمایهگذاریهای فرهنگی بر روی جوانان برای انتقال آرمانهای انقلابی بوده است. امام خمینی همواره بهدنبال رسالتهای جهانی برپایی حکومت صالحان و محرومین بودند.
ایشان درباره حزب فراگیر جهانی مستضعفین فرمودند: «من امیدوارم یک حزب به نام حزب مستضعیفن در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند، و مشکلاتی که سر راه مستضعفین است از میان بردارند و قیام در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند و ندای اسلام را و وعده اسلام را ـ که حکومت مستضعفین بر مستکبرین است و وراثت ارض برای مستضعفین است ـ محقق کنند. (خمینی، 1378، ج280:3)
با آغاز دهه 1340حکومت پهلوی دوم، پس از پشت سرگذاشتن دورههای تاریخی مهمی مانند قضیه نفت ملی و سرکوب نیروهای طرفدار نظام پارلمانی و مورد پذیرش جامعه، تقویت قدرت دستگاه حاکم و تثبیت خود بهعنوان تنها سوژه فعال سیاسی در حوزه گفتمانی و با فراهم شدن زمینههای داخلی و حمایتهای متحدین خارجی از جمله آمریکا، برای به حاشیهرانی رقبای داخلی، با آغاز دهه 1340 کوشید برنامههای نوسازی خود را که منجر به تغییرات ساخت اجتماعی و اقتصادی قدرت میگردید را عملی سازد.
تضعیف پایگاه مردمی طبقات متوسط سنتی و نیروهای مذهبی در بین تودهها، کاهش قدرت ملاکین با برنامه اصلاحات ارضی و بسط نفوذ حکومت در بین اقشار مختلف اجتماعی و تماس مستقیم با اقشار مختلف و بیشتر طبقه دهقانی و پایین و روی کار آوردن طبقه متوسط جدید طرفدار ایدئولوژی خود از مهمترین اهداف برنامههای نوسازی گفتمان حاکم بود.
امام خمینی(ره) پس از مطرح کردن خود بهعنوان یک سوژه فعال سیاسی و خارج کردن نخبگان دینی از فضای سوژگی پس از رحلت آیتالله بروجردی و نظمدهی به آنان با بر ملا کردن ماهیت سیاسی حاکمیت و شکلدهی به نیروهای پراکنده اجتماعی بهصورت یک وقته منسجم به گفتمان انقلابی خود سامان سیاسی داد.
امام خمینی(ره) با درک عمیق شرایط سیاسی کشور با توصیف اقلیت حاکم به طاغوت گفتار خود و اکثریت مستعف و محروم و با تأکید بر سنن مذهبی، در آن متن اعمال رژِیم را در جهت اشاعه فرهنگ سکولاریسم غربی و در تعارض با ساختار فرهنگی ایران دانسته و آن را به چالش کشاند. با نگارش کتاب ولایت فقیه در دوران تبعید به بازتولید حکومتی مبتنی بر فرهنگ سیاسی شیعی بهعنوان شکل آرمانی برای جامعه مسلمان ایران مبادرت کرد.
ماهیت سیاسی مطلقه و دولترانتی برآمده از آن و کسب بیشترین منابع قدرت و ثروت در دست آنان و عدم امکان مشارکت سیاسی گروههای مختلف و مهمتر از همه عدم تطابق عقلایی الگوهای نوسازی و هنجارهای تبلیغی با سنن مذهبی و بومی و غیره به مرور سبب همسازگری طبقات متوسط سنتی و جدید و پایین با هم به رهبری امام خمینی(ره) گردید.
هنر بزرگ امام در شبیهسازی حاکم وقت و حامیان به اقلیت طاغوت و مستبکر در برابر اکثریت محروم بود و با تکیه بر اراده ملی و رهبری فراکاریزمایی خود توانست حکومتی اسلامی را جایگزین نظام شاهنشاهی کند.
رمز بزرگ توفیق امام و یارانش در تکیه بر هویت مذهبی و استقلال سیاسی و اقتصادی کشور بود، عاملی که سبب حرکت انقلابی و هویتیابی آن پس از نزدیک دو دهه مبارزات مستمر شد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی امام خمینی تا زمان ارتحال در برابر توطئههای بلوکهای شرق و غرب و دستنشاندگان منطقهای آنها ایستادگی کرد و دشمن متجاوز بعثی را نه تنها از کشور بیرون راند بلکه از تمامیت ارضی و کیان اسلامی با یاری ملت دفاع کرد و رسالت جهانی خود را دفاع از حقوق ملل محروم و مبارزه با دول امپریالیستی و زورگویی رژیم صهیونیستی را دنبال کرد.
از سال 1368 به بعد مقام معظم رهبری نیز آرمانهای انقلابی را بهعنوان ولی امر مسلمین با جدیت دنبال کرد و ایران اسلامی در مسیر توسعه همه جانبه و حفظ استقلال سیاسی ـ اقتصادی پیش رفت.
بیشک مقام معظم رهبری با بصیرت و آگاهی سیاسی کامل الگوهای اسلامی و انقلابی را هم در داخل و هم در مجامع جهانی دنبال کردند و از طریق نهادهای مردمی ـ انقلابی در ترویج فرهنگ اسلامی از هیچ کوششی دریغ نکردند.
بیداری ملل مسلمان و مبارزه با حکام خودکامه و وابسته در منطقه، روی کار آمدن دولت مذهبی در عراق و مبارزه با تروریسم در منطقه و بیداری ملت یمن و... وارد شدن آسیبهای جدی به اهداف امپریالیستی آمریکا و نقش بارز ایران در مناسبات قدرت منطقهای و دنبال کردن آرمانها و رسالت جهانی انقلاب که همبستگی و بیداری اسلام و عدل و مبارزه با جور و استثمار ملل محروم و دفاع از حقوق ملت فلسطین همچنان با کمال صداقت و اقتدار و صلابت از سوی مقام معظم رهبری بهطور عملی دنبال میگردد.
انتهای پیام