اشک‌های شهیدی که زینت‌بخش مجالس دعا بود
کد خبر: 4024192
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۹
لحظه‌ای با شهدا/ 2

اشک‌های شهیدی که زینت‌بخش مجالس دعا بود

شهید فرج‌الله اسدی‌جویی از شهدای کارگر لرستان وقتی در جبهه بود، شب‎ها که رزمندگان دعای پرفیض کمیل و توسل برگزار می‎کردند با حضور در این مراسم، با گریه و شیون خود مراسم دعا را زینت می‌بخشید.

شهدای کارگربه گزارش ایکنا از لرستان، شهید فرج‌الله اسدی‌جویی از شهدای کارگر لرستان در ششم خردادماه سال 1309 در روستای کرمانجوب از توابع شهرستان الشتر به دنیا آمد. پدرش خداوردی و مادرش زرینه نام داشت. فرج‌الله تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال 1340 ازدواج کرد و صاحب پنج پسر و چهار دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در تپه دوقلو بر اثر اصابت ترکش مجروح شد و 14 اردیبهشت‌ماه سال 1362 در اندیمشک بر اثر شدت جراحات، به شهادت رسید و پیکر مطهر او را در بهشت رضای شهرستان خرم‎آباد به خاک سپردند.

همرزم شهید فرج‌الله اسدی‌جویی در بیان خاطره‌ای از شهید، گفت: در سال 1362 با شهید و تنی چند از برادران رزمنده بسیج لرستان به منطقه جنوب در خط مقدم پدافندی تپه دوقلو اعزام شدیم تپه دوقلو خط پدافندی والفجر مقدماتی بود، این منطقه خاک‌های گرم داشت، حدود سه کیلومتر جاده خاکی تدارکاتی در آنجا زده بودند که عبور خودرو از آن محل امکان‌پذیر نبود و باید آن سه کیلومتر را پیاده طی می‌کردیم. این جاده در شبانه‌روز معمولاً زیر آتش سنگین دشمن قرار داشت.

منطقه آلوده به مین‌های مختلف دشمن بود؛ نیروهای ما برای تدارکات ناچار بودند از همین جاده رفت‌وآمد کنند. در آن هوای گرم با تشنگی و گرسنگی زیاد روزها شهید را می‌دیدم که خیلی مشتاقانه مشغول کانال کندن و سنگرسازی بود و به برادران رزمنده روحیه می‎داد، آنان را تشویق به کار می‎کرد در حالی که قطرات عرق از پیشانی‎اش جاری بود.

شب‎ها که برادران رزمنده دعای پرفیض کمیل و توسل برگزار می‎کردند همیشه حضور پیدا می‎کرد، مگر در مواقعی که به سر پُست نگهبانی می‎رفت. در مجلس دعا، با گریه و شیون خود مراسم دعا را زینت می‌بخشید؛ شب‎های عملیات مرتب به دشمن آرپی‎جی می‌انداخت و جای خود را عوض می‌کرد که دشمن نقطه شلیک و نور صادره از دهنه سلاح را نبیند و گرای درست نگیرد.

یک روز، نزدیک غروب، هوا که تاریک شد، غذا رسید غذایش را میل کرد، نمازش را خواند و خوابید. سنگر کمین تقریباً 100 الی 120 متر، جلوتر از خط مقدم قرار داشت. تپه‌ای که می‌خواستیم از آنجا به سنگر کمین برویم در شب، مرتب زیر گلوله تیر و خمپاره‌های دشمن قرار داشت. من با یک برادر دیگر سینه‌خیز از آن ارتفاع گذشتیم و به سنگر کمین رسیدیم پس از نگهبانی در ساعت حدود 12 برگشتیم به جای ما، شهید و یکی دیگر از برادران به سر پُست دیده‌بانی رفتند. خوابیدیم، چند لحظه‌ای بیشتر نگذشته بود که ما را بیدار کردند و گفتند: یکی زخمی شده! ما هم برانکارد را برداشته و به سنگر رفتیم اسدی روی خاک‌های گرم افتاده بود. از ناحیه سرش خون جاری بود، زخم سرش را با دستمال بستیم. انتقالش دادیم به پشت خط؛ به برادران دیگر سپردیم که او را به بیمارستان برسانند.

فرزند شهید فرج‌الله اسدی‌جویی در بیان خاطره‌ای از شهید، گفت: «یک روز که هواپیماهای دشمن به شهر خرم‎آباد حمله‌ور شدند و توانستند چند نقطه را مورد حمله قرار دهند، سر و صدای گلوله‌های دشمن و ضدهوایی خودی، آن‌چنان زیاد بود که مردم دست و پای خود را گم کرده بودند که به کدام طرف فرار کنند. من و پدرم برای کمک به مجروح‌ها به یک منطقه که مورد حمله دشمن قرار گرفته بود حرکت کردیم، وقتی به محل نزدیک شدیم، جنازه‌های زیادی روی زمین افتاده بود؛ جنازه پدر و پسری در حالی که پسر دست بر گردن پدر انداخته بود و پدر نیز دستش را سایبان کرده بود بر سر پسرش و در حال فرار از خانه، داخل خیابان روی خاک افتاده و به شهادت رسیده بودند، برایم زجرآور بود. همچنین بالاتر که رفتیم جنازه بی‌سر یک نفر را دیدم که بر روی زمین افتاده بود و نگاهی به اطراف انداختم سر آن شخص در جای دیگر روی خاک دیده می‌شد؛ بعد از مدتی به جمع‌آوری اجساد آنان پرداختیم اما شهر، رنگ منطقه جنگی به خود گرفته بود و من برای اولین بار شهیدان زیادی را دیدم.»

شهید مراد رشنودی یکم خردادماه سال 1346 در روستای هنام از توابع شهرستان الشتر به دنیا آمد. پدرش شیخ‌مراد و مادرش لیلی‌بانو نام داشت. محمدمراد خواندن و نوشتن نمی‌دانست، کارگر بود و به‌عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت، 13 فروردین سال 1367 در شاخ‌شمیران بر اثر اصابت ترکش نیروهای عراقی به سینه‌اش شهید شد و پیکر مطهر او را در خرم‌‎آباد به خاک سپردند.

شهید حجت‌الله رضایی در سال 1341 در محله پشت‌بازار شهرستان خرم‌آباد در خانواده‌ای اهل ایمان و تقوا متولد شد. پدرش علی‌بیگ و مادرش فخری نام داشت. شهید بسیار خوش‌اخلاق و مؤمن بود. با خانواده و دوستان و همسایگان بسیار خوب رفتار می‌كرد به‌گونه‌ای بود كه همه عاشق و شیفته اخلاق و رفتارش شده بودند؛ همه او را دوست می‌داشتند. ایشان به همه اهل محل احترام می‌گذاشت، خصوصاً برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود. به فقیران و مستضعفان كمک می‌كرد و هر كاری از دستش برمی‌آمد برای مردم انجام می‌داد. با شروع جنگ تحمیلی علیه ایران ایشان كه سرباز بود با عشق و علاقه‌ای كه به وطنش و شهادت در راه اسلام داشت وارد جبهه حق علیه باطل شد و در تاریخ 25 تیرماه سال 62 در منطقه دیوان‌دره استان کردستان مجروح و از ناحیه كمر و پا مصدوم که بر اثر این مجروحیت موجب قطع نخاع شد.

شهید بزرگوار بعد از 10 سال دوران جانبازی‌اش گذشته بود در تاریخ 15 اردیبهشت‌ماه سال 1372 هنگام برگشت از سفر درمانی در جاده اراک ـ بروجرد بر اثر تصادف به درجه رفیع شهادت نائل شد و مزار او در بهشت رضای خرم‌آباد واقع است.

انتهای پیام
captcha