به گزارش ایکنا؛ همایش ملی «فلسفه غرب و ترجمه»، امروز، 27 بهمنماه به همت موسسه حکمت و فلسفه ایران و به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان غلامرضا زکیانی، رئیس موسسه حکمت و فلسفه را که در این همایش بیان کرد، میخوانید؛
در این بحث، به یک موضوع کلی و چند موضوع فرعی در ترجمه میپردازم؛ موضوع کلی در زمینه یک پرسش است که در جمع ما مطرح نمیشود، اما به صورت بسیار جدی در برخی محافل جدی که مصادر تصمیمگیری هستند، مطرح است و آن اینکه اصلاً ترجمه چه لزومی دارد؟ میگویند ترجمه ضرر دارد و حتی با نهضت ترجمه در قرون دوم تا چهارم نیز مخالف هستند و میگویند نیت آن نهضت، مقابله با آموزههای اهل بیت(ع) بوده است و با همان سبک نیز میآیند و ترجمه در دوره جدید را هم مخالف با اسلام نابی که انقلاب اسلامی ارائه کرده، میدانند. این بحث شاید در این جمع جدی نباشد و اتفاقاً همه با ترجمه موافق هستند، اما به صورت جدی در یک سطوحی از دانشمندان مطرح است و در مصادر تصمیمگیری ما این را مطرح میکنند و اگر بتوانند مانع از بسیاری حرکتها میشوند.
این موضوع را از دو جهت تحلیل میکنم؛ اولاً تحلیل نقلی و ثانیاً تحلیل تاریخی تا مشخص شود این پندار صحیح نیست. از جهت دلالت نقلی باید بگویم، ما در سوره زمر داریم که فرمود: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ». علامه طباطبایی در تفسیر عبارت «یستمعون القول» به تصریح گفتهاند که آیه بندههایی را که لایق بشارت هستند، توصیف میکند. اگر به ما بگویند کدام بنده لایق بشارت است، میگوییم کسی است که نماز میخواند و ... ، اما آیه تصریح میکند به بندگان من که هر سخنی را میشنوند، بشارت بده. این یعنی سخن هرکسی را گوش میکنند و آن هم نه اینکه فقط بشنوند، بلکه استماع میکنند. پس این آیه قرآن صریحاً از ویژگیهای بنده خدا که خدا به او بشارت میدهد را این میداند که حرف دیگران را بشنوند.
مورد دوم، حکمت 164 نهجالبلاغه است. امام علی(ع) که ما ادعای تشیع ایشان را داریم، فرمود هر کسی که به استقبال وجوه آراء برود، خود به خود مواقف خطا را میشناسد. باید به استقبال رفت و وقتی آرای مختلف در تضارب باهم قرار میگیرند، این خصوصیت را دارد که به شما قدرت کشف مواقف خطا را میدهد. سوم اینکه فرمودند حکمت را بگیرید و هیچ ضرری نمیرساند که این حکمت از کجا صادر شده است. چهارم اینکه فرمودند حق را بگیرید ولو از اهل باطل و پنجمین مورد اینکه فرمود حکمت گمشده مومن است و حتی حکمت را از منافق نیز بگیرید. بنابراین کسانی که میگویند اهل بیت(ع) با این ترجمهها مخالف بودند، باید در پاسخ به آنها بگویم قرآن و روایات سفارش میکنند که اینها را بخوانید.
اما دلایل تحلیلی نیز در پاسخ به این ادعاها میتوان مطرح کرد. با توجه به روایات و آیات، بلندترین معارف اهل بیت(ع) در پاسخ به مخالفین صادر شده است. عمیقترین لایههای بحث توحید و ... در این مجادلات مطرح شده است. دوم اینکه، نهضت ترجمه، اول سبب پیدایش تمدن اسلامی شد که به آن مباهات میکنیم. اگر به دنبال تمدن اسلامی هستیم، باید نهضت ترجمه را جدی بگیریم، به حدی که مأمون به مترجمین به اندازه وزن کتابی که ترجمه میکردند، به آنها طلا میداد. مترجمین نیز تعهد علمی داشتند و ترجمههای دقیق ارائه کردهاند.
در یک موردی که به ترجمههای عربی قرون دوم تا چهارم از قیاس ارسطو مراجعه کردم، دقتهایی در این ترجمهها دیدم که در ترجمههای امروز نیست. پس نهضت ترجمه قرون دوم تا چهارم، چیز کمارجی نیست. سوم اینکه نفس آشنایی با دیگران سبب میشود ذهن بسته انسان دچار گشودگی شود. ذهن بسته، بلیه بشری است. انسان در این صورت یعنی با ذهن بسته خود را حق مطلق میداند. اگر این تئوری را قبول کنیم که زبان هر فرد، جهان او را تعیین میکند، پس جهانبینی هر فرد بسته به زبانش است و در اینصورت آشنایی با هر زبان بیگانهای، مواجهه با یک جهانبینی جدید است و از آنجا که امکان آشنایی با زبانهای دیگر نیست، بنابراین امر ترجمه، امری حیاتی است.
همهچیز را همگان دانند و اندیشههای بزرگ در ملتها و زبانهای مختلف پخش شده است. اگر شش ماه بگردیم و یک کتاب درجه یک پیدا کنیم و بخوانیم، بهتر از این است که در هر ماه یک کتاب درجه دو را مطالعه کنیم. چون برخی از کتب درجه دوم، توان خدادادی انسان را زایل میکنند. کسانی که با بزرگان اندیشه مانند افلاطون، ارسطو و سهروردی مواجه شدند و آثار آنها را مستقیماً خواندند، متوجه هستند که من چه میگویم. دیگر اینکه در هر دورهای یک تمدن رخ میدهد و دانشمندان را به سوی خود، یعنی جغرافیا، فرهنگ و زبان خود فرامیخواند و عقلی قبول ندارد که خود را از دستاوردهای تمدنی بازدارد و ترجمه در این راستا، اولین گام است.
اما در مورد ترجمه آثار فلسفی مغربزمین باید بگویم، مهمترین منتقدین تمدن غرب، از میان خودشان بوده است. لیبرالیسم فردگرایی از سوی مارکس، اخلاق بدوی از سوی نیچه، روانشناسی ماتریالیستی از سوی فروید، کلانروایتها از سوی پستمدرنیزم و فردگرایی از سوی لویناس مورد انتقاد و طرد قرار گرفته و این نقدها و نظرات خود غربیها علیه تمدن غربی است، لذا اگر عمیقاً آنها را نشناسیم، نهتنها نمیتوانیم از دستاوردهای آنها استفاده کنیم، بلکه با نقدهای درونفرهنگی نیز آشنا نمیشویم.
اندیشمندان غربی به هر دلیلی از جمله سختگیریهای کلیسا، تلاش کردند خود را از اندیشههای تنگنظرانه و اقتدارگرایانه کلیسای کاتولیک رها کنند. آزادی اندیشه به معنای واقعی کلمه که صدالبته در اندیشمندان مغربزمین بهای گزافی هم برای آن دادهاند، سبب شکوفایی علوم شده است. پیدایی فلسفههای مختلف محصول این آزادی اندیشه بوده است و یکی از محصولات تمدن غرب، پیدایش دولت – ملتها است که خواه ناخواه مرزهای فیزیکی، فرهنگی، زبانی و ویژهفرهنگها را در میان ملتها پُررنگ کرده و میکند.
یکی از نکات مهم این است که در دوره تمدن اسلامی، مسلمین خودویژهپندار بودند و مهمترین پادزهر این نگاه ویژهپندار، عامل ترجمه است. ترجمه خود به خود دیوارها را برمیدارد و افراد را باهم آشنا میکند. مهمترین مثال ملموس معاصر ما، دو اندیشمند بزرگ یعنی علامه طباطبایی و شهید مطهری هستند. در اینکه اینها عمیقاً با سنت فکری و دینی ما آشنا بودند، تردیدی نیست، اما اندیشمندان دیگر نیز این ویژگیها را داشتند، اما تفاوت اینها با دیگران در این بوده و هست که با فرهنگ و تمدن غربی که در دوره آنها بیشتر مارکسیسم بود، از طریق ترجمههای فارسی و عربی آشنا شدند و آنها را نقد کردند.
اما نکته مهم این بود که طبق قانون همزیستی فرهنگی، حریفان در هر دو جهت، بخواهند یا نخواهند، اخلاق و روشهای یکدیگر را یاد میگیرند. علامه طباطبایی نیز وقتی با مارکسیسم گلاویز شدند، درست است که نقد کردند، اما به هر حال با مبانی و اصول آنها آشنا شدند و لاجرم در بازشناسی سنت اسلامی به اعماقی پی بردند که بعد از نیمقرن هنوز هم کمتر شاهد آن قبیل بصیرتها هستیم.
یکی دیگر از نکات نیز، ترجمه با توجه به دیدگاههای کلامی است. برای نمونه، شخصاً شاهد ترجمههای پرشماری از قرآن بودم که دیدگاههای کلامی منجر شده ترجمهای مطابق با دیدگاه کلامی مترجم از متن ارائه شود، اما این معلوم است که مترجم فقط زباندان نیست و باید جهانبینی و دیدگاههای کلامیاش نیز به ژرفایی برسد که بتواند وارد صحنه ترجمه بشود. همچنین برخی متنها علمی هستند و ترجمه آنها خیلی سخت نیست، اما برخی از متون ادبی هستند و اینجا نیاز است که مترجم با زبان مبدأ و مقصد و با آرای هنری آشنا باشد تا حق متن را بهجا آورد. از طرفی، در شرایط امروزی نمیشود از یک مترجم توقع داشت که مترجم به همه علوم آشنا باشد، لذا بهترین روش، کار تیمی است. نکته دیگر، لزوم تأسیس مرکزی برای نقد ترجمهها است؛ اقبال افراد مختلف برای ترجمه مذموم نیست، اما از اینجا تا ترجمه خیلی راه است و باید در ترجمه متون اصلی و به ویژه متون کلاسیک دقت شود و این ظلم در حق مخاطب است که هرکسی خودش را ذیصلاح بداند که وارد این معرکه شود.
انتهای پیام