به گزارش ایکنا، مراسم شام ولادت امیرالمومنین(ع) 15 بهمن با سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی، استاد حوزه علمیه برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
جملهای از بیانات امیرالمؤمنین(ع) هست که متناسب با شرایط ما است و من آن را خدمت شما یادآور میشوم. سیدرضی در نهجالبلاغه نقل میکند امیرالمؤمنین(ع) دست کمیل را گرفتند و شب از مسجد کوفه قدمزنان بیرون آمدند و مطالبی را با کمیل مطرح فرمودند. خصوصیاتی در این جریان وجود دارد که برخی از آنها را سیدرضی نقل کرده است و برخی دیگر در منابع دیگر غیر از نهج البلاغه آمده است. حضرت تنها از شهر بیرون آمدند و در حالی که قدم میزدند با کمیل صحبت کردند. متن روایت اینطور است که در تمام طول این مدت که حضرت صحبت میکردند دست کمیل در دست امیرالمؤمنین(ع) بود.
حضرت از اینجا شروع کردند که مردم سه دسته هستند؛ دسته اول علمای ربانی. «النّاسُ ثَلاثَةٌ: فعالِمٌ ربّانيٌّ، و مُتَعَلِّمٌ على سَبيلِ نَجاةٍ، و هَمَجٌ رَعاعٌ». حضرت درباره این گروه توضیح چندانی ندادند. به هر حال وصف ربانی بودن همه حقیقت را بیان میکند و روشن میکند عالم تراز اسلام چیست و کیست. اصل مسئله در خود قرآن کریم است که میفرماید: «كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ».
دسته دوم متعلمان هستند یعنی کسانی که درصدد فراگیری دانش هستند. متعلمی که در مسیر رستگاری قرار دارد. اگر کسی نه عالم ربانی باشد و نه متعلم در گروه سوم قرار میگیرد. گروه سوم به تعبیر حضرت پشههای ریزی هستند که در فضا سرگردان هستند و مسیر و مقصدی ندارند. حضرت این گروه را به پشه تشبیه کردند. وجه شباهت چیست؟ حضرت فرمودند این گروه هر صدایی بلند شود دنبال آن راه میافتند. اینها خودشان عالم نیستند متعلم هم نیستند، اهل فکر و تشخیص هم نیستند، شخصیت مستقلی هم ندارند لذا از هر طرف باد بوزد اینها را به خود جذب میکند و اینها نمیتوانند در برابر جریاناتی که مانند طوفان میوزد مقاومت کنند.
بیان امیرالمومنین(ع) ادامه پیدا میکند و حضرت حقایقی را که نمیشود برای مردم بازگو کرد با کمیل در میان میگذارند. این بیانات حاوی نکتهای است که مربوط به ما میشود. اگر ما در زندگی طلبگی هدف را عالم ربانی شدن قرار دهیم ولی بعدا تنزل پیدا کنیم و مسیری که ما را به آن نقطه میرساند یعنی متعلم بودن را رها کنیم، در گروه سوم قرار میگیریم. انحطاط طلبه کی آغاز میشود؟ زمانی که احساس تعلم در او از بین برود و عطش علم را از دست بدهد. تعلم برای عالم ربانی شدن کافی نیست، ولی شرط لازم هست. کسی که همتی برای تعلم نداشته باشد قهرا جزء گروه سوم است. به جای اینکه او جامعه را هدایت کند دیگران او را هدایت میکنند و به هر سمت و سویی میبرند.
حضرت در ادامه این نکته را بیان میفرمایند کسی نیست این حقایقی که در سینه دارم به او بیاموزم. حضرت میفرمایند اینهایی که هستند به درد اینکه متعلم شوند و در آینده عالم ربانی شوند نمیخورند. چرا؟ حضرت فرمودند اینها چند گروهند؛ گروه اول کسانی که ذهنشان خوب است و کشش درک مسائل را دارند ولی نمیشود با آنها حرف زد چون اگر میآیند چیزی یاد بگیرند میخواهند فردا این معلومات را در بازار قدرت عرضه کنند و از این طریق به دنیا برسند. اینها دنبال پست و مقام هستند، دنبال دنیا هستند.
گروه دومی که به درد نمیخورند کسانی هستند که انقیاد و پذیرششان خوب است ولی مشکلشان این است که در موارد مختلف درک و بصیرت و فهم عمیق ندارند. گروه سوم هم آدمهایی هستند که دنبال لذت و شهوت هستند و صلاحیت این مطلب را ندارند. پس کسانی که بتوانند متعلم باشند وجود ندارند. بعد حضرت میفرمایند علم اینطوری میمیرد یعنی حامل علم که وجود نداشته باشد علم میمیرد و دفن میشود. مرگ عالم غصه ندارد ولی مرگ علم غصه دارد.
ما در چنین شرایطی هستیم که توسعه کمّی به شدت رو به افزایش است، تعداد طلبه و کتاب و مسجد رو به افزایش است ولی با چه شاخصی میشود به لحاظ کیفی داوری و قضاوت کنیم؟ فرق ما و امیرالمومنین(ع) این است که ایشان جرات داشت این شاخصهای کیفی را بیان کند و بگوید در جامعه چه میگذرد ولی ما جرات و جسارت طرح شاخصهای کیفی را نداریم و فقط آمارهای کمی را مطرح میکنیم. اگر ارزشهای کیفی که در عالم ربانی باید وجود داشته باشد، وجود نداشته باشد چه توقع و انتظاری از روحانیت و حوزههای علمیه میرود؟
البته ما نباید با نگاه به دیگران مسئولیت خودمان را فراموش کنیم. انسان باید اول به خودش بپردازد ولی نباید از اطراف هم غافل بود. جامعه یک توقعاتی از ما دارد که به زبان میآورد و بین این توقعات با آنچه حوزهها میپسندند فاصله است. مردم سه تا حرف دارند: یکی معیشتشان، دوم نظام سیاسی، سوم دغدغههای فرهنگی. من در چند ماه اخیر به مقداری که با مردم ارتباط داشتم دائم در معرض این اعتراض بودم که چرا علما و روحانیون خواستههای مردم را بیان نمیکنند. پاسخ این اعتراض روشن است؛ نسبت به دغدغه اول روحانیت همراهی میکند و مراجع در چند ماه اخیر مسائل معیشت مردم را بارها مطرح کردند و از طرح این موضوع ابایی ندارند. در این قسمت همراهی اتفاق میافتد ولی در دو قسمت دیگران علما همراهی نمیکنند. چون نمیخواهند در مسیر تضعیف ساختار موجود که به نام دین و تشیع شناخته شده است باشند. در حوزه مسائل فرهنگی هم باید توجه داشت که روحانیت از آغاز ورود تجدد به کشورهای اسلامی، در مقابل جریان فرهنگی تجدد موضع داشته است. لذا به راحتی با خواستههای فرهنگی مردم همراهی نخواهند کرد.
علما باید زمان را و تغییرات آینده را بشناسند و قبل از هر حادثهای آماده باشند و نبض تفکرات آینده دستشان باشد و خودشان پیشگام باشند و ببینند الآن شرایط اقتصادی و فرهنگی و سیاسی چه را میطلبد و این را مدیریت کنند. متاسفانه الآن این آگاهی وجود ندارد و نقشآفرینی از موضع رهبری توسط روحانیت وجود ندارد لذا جامعه کار خودش را میکند و پیش میرود و مردم قهرا از روحانیت فاصله خواهند گرفت. اگر مردم تشخیص دهند روحانیت در این زمینهها اهل ورود نیست و میخواهد جریان مستقل باشد ممکن است برایشان قابل قبول باشد و فاصله مردم و حوزه کمتر خواهد بود ولی اگر غیر از این باشد کار ما هر روز سختتر خواهد شد و ما توان اینکه پاسخگو باشیم هرگز نخواهیم داشت.
آنچه از این عامل بیرونی مهمتر است عامل درونی است که ما را از درون متلاش میکند. عامل درونی این است که ما طلبهها به وظایفی که باید انجام دهیم و به آن مقید باشیم مقید نباشیم و مردم نه فقط به خاطر دنیایشان از ما فاصله بگیرند و ما را مزاحم ترقی دنیوی خودشان بدانند که در ذهن بسیاری از افراد اینطور هست، بلکه در مسائل دینی هم اعتمادی به ما وجود نداشته باشد. این خطر، خطر بزرگتری است.
انتهای پیام