به گزارش خبرنگار ایکنا، حسین قاسمپورمقدم، متخصص برنامهریزی درسی در نشست «ضرورت چرخش از برنامه درسی خطی به برنامه درسی مارپیچی در آموزش عمومی قرآن» گفت: فلسفه وجودی حوزه برنامهریزی درسی، تصمیمگیری برای طراحی و مهندسی آموزش حوزهها و موضوعات متفاوت برای مخاطبان متفاوت است. بنابر این از روزی که تعلیم و تربیت به وجود آمده است، دستاندرکاران و متولیان تعلیم و تربیت به ویژه در حوزه اسلامی، همواره سعی کردند در این زمینه روشها و رویکردهای مناسبی را انتخاب کنند. بنابر این در قلمرو برنامه درسی همواره با چند عامل و مؤلفه برخورد میکنیم.
دانشیار دانشگاه فرهنگیان ادامه داد: مؤلفه اول موضوع، رشته و ماده آموزشی است که میخواهیم به دانشآموزان انتقال دهیم که در این جا بحث درباره قرآن کریم است. مؤلفه دوم، مخاطبانی است که قرار است این ماده درسی را به آنها ارائه دهیم که این مخاطبان در سطوح مختلف در برابر این برنامه درسی قرار میگیرند که این مخاطبان دارای خصوصیت متفاوت از جنسیت، سن، مناطقی زندگی و حتی زبان مادری و زبان آموزش رسمی آنها و ... هستند. مؤلفه سوم روانشناسی آموزش و تدریس است، یعنی مجموعهای از کودکان را در برابر خودمان میبینیم که در جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنند، قرآن نیز مشخص است که چه تعداد ابعاد و سورهها و ... دارد، همچنین سبکهای آموزش قرآن از گذشته تاکنون نیز مشخص است. اما هنوز این سؤال اساسی است که ما با کدامین روش آموزشی باید قرآن را به کودکان، نوجوانان و جوانان آموزش دهیم، که هم سواد قرآنی اتفاق بیفتد و هم تربیت قرآنی محقق شود؟
قاسمپور مقدم اضافه کرد: در باب چگونگی آموزش برنامههای درسی از افلاطون شروع کنیم تا به امروز، همواره دو تا سه جبهه در مقابل هم بحث کردند. گروهی اعتقاد داشتند که باید مواد درسی را به صورت انتزاعی و ذهنی آموزش دهیم، چون واقعیت در ذهن است، بنابر این اگر بخواهیم با این گروه همراه شویم، حفظ قرآن بدون توجه به مفاهیم و معانی مد نظر گروه اول خواهد بود. دسته دوم افرادی هستند که اعتقاد به تجربه داشتند و معتقدند هر چیزی را یاد میگیریم باید عینی و قابل حس و لمس باشد که آموزش قرائت و خواندن قرآن از اینگونه است و انتظار داریم آن طور که ما حروف را تلفظ میکنیم و قواعد تجوید را رعایت میکنیم، بچهها نیز آنگونه تلفظ کنند.
وی ادامه داد: دسته سوم نیز گروهی هستند که معتقدند برای عینی کردن مفاهیم انتزاعی، سراغ تمثیل برویم و برای اینکه دانشآموزان مفاهیم بلند قرآنی را یاد بگیرند به داستانها و قصههای قرآنی متوسل شویم تا از این طریق وارد موضوعها و مؤلفههای آموزشی شویم. بنابر این بحث آموزش مدل مارپیچی در برابر مدل خطی بحث تازهای نیست و از زمانی که انسان خلق شده و به تعلیم و تربیت مبادرت داشته و فرزندانش را آموزش داده است، مدلهای مختلف آموزشی بوده است و همینها باعث میشود که علم با رشته تازهای به عنوان فلسفه تعلیم و تربیت روبرو شود.
قاسمپورمقدم گفت: بنابر این زمانی که تصمیم میگیریم یک ماده درسی را آموزش دهیم، این مؤلفه را باید به خوبی بشناسیم و وضعیت آنها را در نظر بگیریم و در نهایت براساس رویکردی که انتخاب میکنیم به سراغ مدلهای آموزشی برویم. برای انتخاب رویکردها ناگزیر به تبعیت از اسناد بالادستی هستیم. هر انسانی که در هر جای دنیا متولد میشود، مجهز و مسلط به فطرت الهی است، اما ممکن است این فطرت بالقوه باشد و ما به عنوان دستاندرکاران تعلیم و تربیت باید کمک کنیم تا بالفعل شود. بنابر این ما به کودکان باید چندین مواد آموزشی چون فارسی، علوم، ریاضی و ... را آموزش دهیم. همه این مواد درسی تلاش میکند برای اینکه فطرت الهی بالقوه در وجود کودک بالفعل شود. قرآن از ماده غیردرسی به ماده درسی تبدیل میشود. هر موضوع درسی را میتوان خارج از مدرسه بحث کرد، اما هنگامی که تبدیل به ماده درسی میشود، جایگاهش تغییر میکند و این تغییر نیز به دلیل مخاطب خاص آن است.
این متخصص برنامهریزی درسی اضافه کرد: قرآن کریم هنگامی که وارد حوزه تعلیم و تربیت و برنامههای درسی میشود، باید از رویکردهایی تبعیت کند. اگر رویکرد ما شکوفایی فطرت الهی باشد، سوال میشود که قرآن را چگونه آموزش دهیم که بچهها در عین اینکه الفاظ قرآن را به درستی تلفظ کنند، مفاهیم قرآنی را درک کنند و اینکه در نهایت چگونه با قرآن انس بگیرند. زمانی که فعالیت برخی از نهادهای آموزشی را بررسی میکنیم، میبینیم بحث تلفظ قرآنی به خوبی اتفاق افتاده است، اما در بخش تربیت قرآنی، انس با قران کمی کمرنگ است یا در بخش فهم قرآن، بخشی از دانشآموزان از این نعمت بیبهره هستند. بنابر این افرادی که میخواهند به آموزش قرآن بپردازند علاوه بر تسلط به قرآن کریم باید مهندسان آموزشی باشند. آموزش قرآن کار هر کسی نیست و اینگونه نیست که هر فردی که مسلط به قرآن است، مسلط به آموزش قرآن نیز هست.
قاسمپورمقدم تصریح کرد: برای اینکه بتوانیم بچهها را به انس و فهم قرآن و تربیت قرآنی برسانیم، ابتدا باید سواد قرآنی را به درستی انجام دهیم. برای سواد فارسی، ابتدا سواد خواندن و نوشتن را یاد میدهیم به محض اینکه دانشآموزان الفبای فارسی و عربی را یاد گرفتند و قواعد مختلف حاکم بر تلاوت قرآن را یاد گرفتند از آن به بعد انتظار داریم، فهم قرآن رخ دهد، ولی چیزی است که در نهایت نمیبینیم. از پایه دوم تا پایه دوازدهم همچنان تأکیدمان بر تلفظ قرآن و سواد قرآنی و قرائت قرآن است. ممکن است خیلی اعتقاد داشته باشند که دانشآموزان تا زمانی که نتوانند درست قرائت کنند، نمیتوانند درست مفاهیم را بفهمند، در حالی که اشتباه است چه بسا مردم عادی، بینهایت معانی آیات را بفهمند، اما نتوانند تلفظ کنند. این ایرادی است بر افرادی که آموزش قرآن را عهدهدارند.
وی با تأکید بر اینکه سواد قرآنی و فهم قرآنی با هم لازم است، ادامه داد: در هر آموزش و تعلیم و تربیتی تأکید بر معانی و مفاهیم است تا الفاظ و کلمات و لغات. همه ما میدانیم الفاظ، قادر به انتقال تمام و کمال معانی نیستند. بنابر این چرا مدل مارپیچی انتخاب شد، چون در این مدل تعدادی از مفاهیم انتخاب میشود که میتواند در دورههای آموزشی مختلف متناسب با برنامههای درسی مصوب کشور باشد. چرا مفاهیم قرآن تا به امروز استخراج و دستهبندی نشده است تا بدانیم در کدام مقطع و پایه تحصیلی از آن مفاهیم استفاده کنیم؟ و اینها را باید براساس پایههای تحصیلی مختلف توضیح و طبقهبندی کنیم. در مدل مارپیچی با کلمه شروع میکنیم و کلمات مربوطه را طی مراحل بعدی اضافه میکنیم.
قاسمپورمقدم با تأکید بر اینکه اگر میخواهیم با مدل مارپیچی قرآن را آموزش دهیم دیگر نمیتوانیم به نظم آیات و آموزش آیات و سورهها پشت سرهم وفادار باشیم، افزود: چرا که قرارمان بر قرائت نیست، بلکه قرارمان بر آموزش یک معناست. بنابر این در مدل مارپیچی یک مرحله را باید طی کنیم و آن مرحله «آموزش صحیح قرائت قرآن» است یعنی دانشآموزان به سطحی از قرائت قرآن رسیدهاند و هنگامی که توانایی قرائت و خواندن داشته باشند، میتوان از مدل مارپیچی آغاز کنیم و به مرحله بعدی برویم. دانشآموزان با استفاده از مدل مارپیچی به انتخاب مفهوم در قرآن و استفاده آن در زندگی، آگاه میشوند، یعنی کودک و نوجوان از این مدل بر مفاهیم قرآنی میتوانند مسلط شود.
این متخصص برنامهریزی درسی بیان کرد: مدل مارپیچی سه ویژگی اساسی دارد که گاهی آنها را در آموزشهای فعلی نمیبینیم. در مدل مارپیچی امکان برگشت و چرخیدن است یعنی اگر روز اول یک آیه آموزش داده میشود، روز دوم، آیه بعدی به اولی اضافه میشود و روز سوم آیه دیگری به دو آیه قبلی اضافه میشود و این تکرار هدفدار میشود و تکرار بیهوده و به منظور صرف وقت و انرژی نیست. مسئله دوم این است که از این طریق آموزش دفعی نیست، بلکه تدریجی است. بنابر این در آموزش خطی امکان بازگشت به گذشته نیست، اما در مدل مارپیچی امکان چرخش و برگشت است به این دلیل مدل مارپیچی پیشنهاد داده میشود که به طور مشخص معنی در کنار الفاظ تکرار میشود.
وی ادامه داد: نکته سومی که در آموزش عمومی قرآن مهم است؛ بحث عمیق شدن یادگیری است که این را در آموزشهای خطی و برخی از آموزشهای فعلی قرآن نمیبینیم، بچهها سطحی قرآن را میخوانند و سطحی قرآن را میشناسند و میتوانند آن را امتحان دهند، البته این ضعف به خود آموزشدهندگان وارد نمیشود، بلکه این ایراد بر مدل انتخابی مربوط میشود. زمانی که یک مدل آموزشی در دنیا موفق نبوده است و امروزه دنیا درصدد تغییر این مدل است ولی ما بیش از حد بر اجرای مدلهای سنتی خود پافشاری میکنیم. در حالی که سایر مدلها نیز میتواند بر روی گروه کوچکتر علاقهمندان به قرآن آزمایش شود تا بدانیم چه اندازه میتواند مؤثر باشد.
قاسمپور مقدم اضافه کرد: در آموزش خطی نیز همین تمها و مؤلفهها را داریم و تفاوتشان در این است اگر به شکل ظاهر آنها نگاه کنیم در خطی، از نقطه یک شروع میکنیم و جلو میرویم و امکان برگشت نداریم، اما در مارپیچی نقطه شروع و پایان آموزش مشخص نیست. بنابر این در هر جا و هر سطح از آموزش قرآن با مدل حلزونی، پیازی یا مارپیچی میتوان نسبت به مخاطبان آن محل و محیط، قرآن را به نیکی آموزش دهیم به گونهای که هم بتوانند قرآن را به درستی قرائت کنند و هم آنچه را که میخوانند بفهمند.
وی ادامه داد: مدل مارپیچی یکی از مدلهای سازماندهی محتوای آموزشی ماست. زمانی که مؤلفان کتب درسی قرآن میخواهند این کتابها را تدوین کنند به کمک بخش تألیف میآید که چه آیاتی را انتخاب کنند تا انشاءالله در آینده بچهها به تربیت قرآنی که منجر به انس با قرآن شود و فطرت الهی انسان شکوفا شود، منجر شود.
قاسمپور در پاسخ به این سؤال که آیا ضعف در خواندن و قرائت دانشآموزان با همان برنامه خطی مرتبط است، گفت: میتوان اینچنین تلقی شود اما همه آموزشها و روشها در جهان تعلیم و تربیت خوب است و هیچ روش بدی در عالم خلقت نیست. چیزی که امروزه در جهان آموزش تأکید میشود، راهبردهای آموزشی هستند که روش تا حدودی انعطافپذیر شود. اگر این سؤال را داشته باشیم که چرا دانشآموزان، قرآن را به خوبی یاد نمیگیرند یا با آن انس نمیگیرند، به روش سازماندهی کتاب درسی باز میگردد که باید تحقیق کنیم آن روش خطی بوده است یا مارپیچی؟ اگر مارپیچی بوده و دانشآموزان انس ندارند، به نوع آموزش بازمیگردد که به چه مدلی تدریس شده، یکی از ظرافتهای آموزش این است که خیلی از اوقات برنامه درسی با اهداف متعالی و ایدهآل تدوین میشود اما چون یاددهندگان دورههای لازم را نمیبینند و بعضا حتی با روشهای نوین آموزشی عناد دارند به روش خطی آموزش میدهند که در چنین حالتی آثار مخرب این آموزش به مخاطبان باز میگردد.
حسین قاسمپور مقدم در پایان این نشست تأکید کرد: دستاندرکاران آموزش قرآن هنگامی که به بحث آموزش خواندن قرآن میرسند، یک پدیده 50 درصدی را 100 درصد فرض میکنند. این یکی از عوامل ضعف آموزش قرآن است که دستاندرکاران تصور میکنند مراد از خواندن همان قرائت قرآن است، در حالی که قرائت، 50 درصد از فرایند خواندن قرآن را تشکیل میدهد و این ضعف در آموزش زبان فارسی نیز هست. خواندن، یک پدیده ذووجهین است، یک سکه دوروست که روی آن لفظ و روی دیگر آن معناست، روی آن قرائت و روی دیگر آن فهم است. بنابر این در هر جا که سخن از آموزش زبان است حتما مجبور هستیم اگر زنگ 60 دقیقهای داریم، نیمی از آن را برای فهم و نیمی را برای قرائت قرآن اختصاص دهیم که متأسفانه اینگونه نیست و زمینه انس با قرآن روی نمیدهد.
نشست «ضرورت چرخش از برنامه درسی خطی به برنامه درسی مارپیچی در آموزش عمومی قرآن» با حضور حسین قاسمپورمقدم، متخصص برنامهریزی درسی دانشیار دانشگاه فرهنگیان؛ سعید خدائیان، متخصص فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی استاد دانشگاه علامه طباطبایی؛ حسن فلاح، کارشناس و مؤلف کتب درسی قرآن سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی و رضا نباتی، کارشناس آموزش قرآن و فلسفه تعلیم و تربیت،27 دی در سالن شهید تقوی ایکنا برگزار شد.
انتهای پیام
فوق العاده زيبا و مهم است.
احسنت خواندن بدون درك معنا ندارد خواندن فهمين را در درون خود مفروض مي داند مگر مي شود خواند و نفهميد .