به گزارش ایکنا، پنجمین جلسه دوره جدید درس تفسیر قرآن آیتالله ابوالقاسم علیدوست، استاد درس خارج حوزه علمیه، صبح امروز در فضای مجازی برگزار شد.
متن جلسه را در ادامه میخوانید؛
بحث ما به جای خوبی رسید و آن اصطلاحشناسی ظهر و بطن و تاویل بود، ظهر معنای روشنی دارد. در مورد تاویل، گرچه اختلافاتی در کلمات بزرگان دیده میشود ولی مناسبت کلمه و استعمالش این معنا را القا میکند که مقصود از تاویل واقعیت بیرونی آیات است. بطن هم در کلمات خود حضرات معصومین تفسیر شده است و گاه به همان تاویل گفته شده است. البته روایات دلالت بر حصر ندارند. میتوانیم تردید نکنیم گاهی سخن لایههای پنهانی دارد که برخی به آن میرسند و برخی نمیرسند، بنابراین بطون یعنی لایههای آیات. اگر روایتی بطن را جز این معنا کرد، میتوانیم بگوییم آن هم یکی از مراحل بطن است.
در نشست قبل یک نکته عرض کردم و آن اینکه باید بپذیریم با کتابی مقدس و لایهدار مواجهیم. این کتاب مقدس لایهدار ظاهری دارد، اشاراتی دارد، به حقایقی اشاره میکند و آیاتش در خارج واقع میشود. اگر از غیب صحبت میکند، اگر از غلبه روم بر ایران صحبت میکند در خارج تحقق پیدا میکند. لایهدار بودن جزء قطعیات قرآن است، منتهی باید از بطنبافی پرهیز کرد. ضمن اینکه نباید شجاعت را در برابر قرآن از دست داد چراکه خود قرآن دعوت به تدبر میکند ولی نباید بطنبافی کنیم. ما در طول تاریخ با پدیده بطنبافی مواجه بودیم. انسان نباید شجاعت خودش را از دست بدهد منتهی باید بداند وقتی وارد ساحت قرآن میشود به وادی طوی وارد شده است: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى». بنابراین در سایه احتیاط و با رعایت شروط تفسیر، اگر چیزی به نظر انسان برسد و با موازین جور باشد، اشکالی ندارد بیان کند.
اولین مطلبی که بعد از این نکته مهم داریم این است ممکن است کسی سوال کند برای چه قرآن بطن دارد؟ در یک روایتی که شیخ حر نقل میکند گویا امیرالمومنین(ع) مورد سوال قرار گرفتند و به این پرسش جواب دادند. بخشی از جواب این است: «قَسَمَ کَلَامَهُ ثَلَاثَهْ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ یَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْیِیزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِکَ لِئَلَّا یَدَّعِیَ أَهْلُ الْبَاطِلِ مِنَ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَی مِیرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ مَا لَمْ یَجْعَلْهُ اللَّهُ لَهُمْ وَ لِیَقُودَهُمُ الِاضْطِرَارُ إِلَی الِایتِمَارِ بِمَنْ وَلَّاهُ أَمْرَهُمْ فَاسْتَکْبَرُوا عَنْ طَاعَتِهِ»
در یک کلام، حضرت میفرمایند خداوند بخشی از آیات را به گونهای قرار دارد که مدعیان غیر شایسته خلافت و امامت مجبور شوند به ثقل دوم مراجعه کنند. البته فرمایش ایشان حصر نیست. بنابراین میشود گفت یکی از اسرار بطن داشتن قرآن این است که این کتاب آینده را پوشش بدهد. وقتی اثری بخواهد جهانی و جاودان باشد و همیشه جدید باشد و هرکسی وارد میشود حرفی برای زدن داشته باشد، باید لایهدار باشد.
تا الآن چهار مسئله از مسائل فلسفه تفسیر بیان کردیم. اولین مسئله ظرفیتشناسی قرآن بود، مسئله دوم مرجعیت قرآن، مطلب سوم اطلاقات قرآن و کتاب، مطلب چهارم اینکه قرآن شی واحد نیست بلکه اشیا است. در بحث چهارم به موضوع ظهر و بطن و تاویل هم پرداختیم. بحث پنجم که خیلی جای گفتوگو دارد شروط تفسیر است. شکی نیست بعضی از شروط برخاسته از یک مانع است، بعضی شروط، شرط لازم است، بعضی از شرطها هم ممکن است شرط کمال یا جلال باشد یعنی اگر این شرط مراعات شود تفسیر ما از آسیبی در امان میماند.
تفسیر علومی لازم دارد. وقتی میخواهیم تفسیر قرآن داشته باشیم باید علوم لازم را داشته باشیم. از جمله آنها علم زبان عربی است و فرد باید در آن تخصص داشته باشد. یکی دیگر از علوم مورد نیاز، علم اصول فقه است. مورد دیگر، آشنایی با روایات است. بحث بعد، اطلاعات تاریخی است.
لازم است در اینجا یک نکته بگویم. ابوحنیفه ابتدا در تفسیر معروف بوده است، نه در فقه. اصلا او مرجع تفسیر بوده است و فقهش بعدا تبلیغ شد. یک روز خدمت امام صادق(ع) آمد، ایشان فرمود: «يا أبا حنيفه، تعرف كتاب اللّه حقّ معرفته، و تعرف الناسخ و المنسوخ؟». اباحنیفه پاسخ داد که بله. امام فرمودند: «يا أبا حنيفة لقد ادّعيت علماً ما جعل اللّه ذلك إلاّ عند أهل الكتاب الذين أُنزل عليهم، ويلك، ولا هو إلاّ عند الخاص من ذريّة نبيّنا محمّد، و ما ورثك اللّه عن كتابه حرفاً»، یعن تو حتی نمیتوانی یک حرف قرآن را تفسیر کنی.
بعد حضرت فرمودند: «إِنْ کُنْتَ کَمَا تَقُولُ وَ لَسْتَ کَمَا تَقُولُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ أَیْنَ ذَلِکَ مِنَ الْأَرْضِ قَالَ أَحْسَبُهُ مَا بَیْنَ مَکَّهْ وَ الْمَدِینَهْ أَیْنَ ذَلِکَ مِنَ الْأَرْضِ قَالَ أَحْسَبُهُ مَا بَیْنَ مَکَّهْ وَ الْمَدِینَهْ فَالْتَفَتَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ تَعْلَمُونَ أَنَّ النَّاسَ یُقْطَعُ عَلَیْهِمْ بَیْنَ الْمَدِینَهْ وَ مَکَّهْ فَتُؤْخَذُ أَمْوَالُهُمْ وَ لَا یَأْمَنُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَ یُقْتَلُونَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَسَکَتَ أَبُوحَنِیفَهْ فَقَالَ یَا أَبَاحَنِیفَهْ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً أَیْنَ ذَلِکَ مِنَ الْأَرْضِ قَالَ الْکَعْبَهْ قَالَ أَ فَتَعْلَمُ أَنَّ الْحَجَّاجَبْنَیُوسُفَ حِینَ وَضَعَ الْمَنْجَنِیقَ عَلَی ابْنِ الزُّبَیْرِ فِی الْکَعْبَهْ فَقَتَلَهُ کَانَ آمِناً فِیهَا قَالَ فَسَکَت»، بنابراین امام در اینجا برای تفسیر قرآن به یک نکته تاریخی اشاره کردند.
دومین شرط، داشتن مبنای صحیح در تفسیر است. ما در مباحث فقهی گاهی گلایه میکنیم برخی فقهای ما صاحب مبنا نیستند، یک جا یک مبنا را میگیرند، یک جا ضدش را. مثلا یکجا مقاصدی میشوند، یکجا به مقاصد توجه ندارد. در تفسیر باید صاحب مبنا بود. یک مثال میزنم. ما دو نحو داریم: نحو بصره و نحو کوفه. در نحو کوفه، حروف، زیاد جای هم به کار میروند اما نحو بصره این را قبول ندارد و میگوید باید معنای اصلی را پیدا کرد. کسی که میخواهد تفسیر قرآن کند باید مبنا داشته باشد؛ مثلا اگر نحو بصره را میپذیرد تا آخر برود، اگر نحو کوفه را میپذیرد تا آخر برود.
انتهای پیام