حکمرانی به ظالمین نمی‌رسد
کد خبر: 4005429
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۸:۰۹

حکمرانی به ظالمین نمی‌رسد

حجت‌الاسلام والمسلمین نجف لکزایی با اشاره به رویکرد ابراهیمی در قانون بیان کرد: در این رویکرد، حکومت‌های وراثتی و قانون‌هایی که بخواهد وراثت را نهادینه کند، محکوم است و رویکرد ابراهیم(ع) به تبع‌ آنچه خدا فرمود، مبتنی بر عدل و ظلم است. ظالمان از نظر قانون خدا نمی‌توانند کارگزاران یک جامعه توحیدی باشند.

به گزارش ایکنا، جلسه نود و هفتم کرسی حکمرانی در قرآن، امروز 24 مهرماه با ارائه به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

فلسفه قانون و قانون‌گذاری این است که جامعه را بسازیم و دولت‌سازی و تمدن‌سازی کنیم. جامعه‌سازی نیز خود ابعادی دارد و بحث ساختن نهاد خانواده به عنوان سلول اصلی جامعه اسلامی مطرح است و مباحث ما نیز از این منظر مطرح می‌شود. چون قانون در قرآن و سیره نبوی با چیزی که امروز در دنیا از آن به عنوان قانون یاد می‌کنند، تمایز جدی دارد، تلاش من این است که الگوی حاکم بر بحث حکمرانی قانونی را بتوانیم از آیات قرآن کریم، البته با توجه به سیره نبوی استنباط کنیم.

سوره بقره مشتمل بر پنج فصل

بحث پیرامون سوره بقره است. سوره بقره را در تأمل خودم به پنج فصل و یک مقدمه و یک جمع‌بندی تقسیم می‌کنم؛ مقدمه از آیات یک تا بیست و نه را شامل می‌شود. در این مقدمه پرسشی که خداوند به آن پاسخ می‌دهد، این است که چه کسی می‌تواند از قرآن استفاده کند و بهره‌بردار و مخاطب قرآن کیست و مردم به گروه‌های متقین، کافرین و منافقین تقسیم می‌شوند که در عمل، برگشت منافقین هم به کافرین است و می‌توانیم بگوییم تقسیم دوگانه‌ای شکل می‌گیرد. در آغاز این سوره خدای متعال می‌گوید این کتاب باعظمت مایه هدایت و راهنمایی برای متقین است؛ یعنی کسانی که بخواهند از خود الهی‌شان حفاظت کنند. سپس همه انسان‌ها را در آیه بیست و یک دعوت می‌کند که خداوند را عبادت کنند. این آیه پاسخ این پرسش است که راه باتقوا شدن چیست. می‌فرماید راه باتقوا شدن عبادت است؛ یعنی اینکه زمینِ وجود خود را فرودگاه اوامر و نواهی الهی کنید و از جمله برپاکننده قانون خدا باشید.

مغز عبادت، معرفت و اطاعت است

مغز عبادت، معرفت و اطاعت است؛ یعنی خدا را بشناسیم، موحد شویم و فقط از او اطاعت کنیم. اگر از رسول‌الله(ص) و دیگر رهبران الهی هم اطاعت می‌کنیم، برای این است که خداوند فرموده که از آنها اطاعت کنیم. پس از این مقدمه وارد فصل اول می‌شویم که در این فصل تصمیم خدا بر جعل خلیفه در زمین است و با دو گروه روبه‌رو می‌شویم؛ یک طرف فرشتگان و یک طرف ابلیس است. همچنین یک‌طرف انسانی است که در زمین فساد می‌کند و یک‌طرف هم انسانی که خدای متعال در نظر دارد و به فرشتگان می‌گوید چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید و با تعلیم اسماء به آدم این را نشان می‌دهد. اینکه همه انسان‌ها مفسد و خون‌ریز نیستند، بلکه انسان‌هایی فساد می‌کنند که شیطان و ابلیس می‌تواند بر آنها غلبه کند و خود غیرالهی آنها بر خود الهی‌شان غلبه کند.

اما انسان‌هایی که متقی هستند و خدا را عبادت می‌کنند و به خدا معرفت دارند تبدیل به انسان‌های الهی می‌شوند و خلافت و جانشینی خدا در زمین را در وجود خود به فعلیت می‌رسانند. در فصل اول، فرشتگان می‌شوند کمک‌کار انسان‌های متقی. سپس ماجرای آدم و حوا را مطرح می‌کند و می‌گوید انسان موجود مختاری است و ممکن است لغزش کند و بعد می‌تواند توبه هم بکند و به سمت خدا بازگردد؛ برخلاف ابلیس که توبه نکرد و بر استکبار خود باقی ماند؛ چنان‌که برخی انسان‌ها نیز همینطور هستند.

فصل دوم سوره بقره و مباحث مربوط به بنی‌اسرائیل

در فصل دوم کارنامه بنی‌اسرائیل در جانشینی خدا مطرح می‌شود و آیات چهل تا صد و بیست و سه این بحث را پوشش می‌دهد. دو فاز از توجه بنی‌اسرائیل به قانون الهی را داریم؛ اول اینکه به موسی(ع) ایمان می‌آورند و فرعون ساقط می‌شود. آیات روشن است که این سقوط توسط موسی(ع) با نصرت الهی بوده و بنی‌اسرائیل در سقوط فرعون نقش موثری نداشتند. پس از نجات از دست فرعون نشان می‌دهد که اینها دو گروه می‌شوند؛ کسانی که از موسی(ع) تبعیت می‌کنند و اکثریتی که تبعیت نمی‌کنند و در نتیجه قانون خدا اجرا نمی‌شود و بنی‌اسرائیل گرفتار ذلت می‌شوند؛ یعنی یکسو مؤمنین و یکسو غافلان و دنیاگرایان را داریم. پس ماجرای آدم و حوا و دو نوع انسان را اینجا هم داریم.

فصل سوم، کارنامه ابراهیم(ع) در خلافت و امامت است و آیات صد و بیست و چهار تا صد و چهل و یک را شامل می‌شود. بحث ابراهیم(ع) به دنبال فصل آسیب‌شناسی بنی‌اسرائیل آمده و اینها تجاربی برای مسلمین است و گاهی در آیات تذکر می‌دهد که شما مانند پیروان موسی(ع) نباشید که اطاعت نمی‌کردند و خواسته‌هایی از او داشتند که نامعقول بود. در فصل سوم مطرح می‌شود که ابراهیم(ع) به عنوان کسی مطرح می‌شود که تسلیم خدا بود و امتحانات را به خوبی پشت سر گذاشت؛ یعنی هرکجا سر دوراهی قرار گرفت، از اختیار خود به نحو احسن استفاده کرد. اینجا می‌گوید تو برای مردم امام هستی چنان‌که کعبه اولین خانه‌ای است که برای همه مردم امن است.

تفاوت ابراهیم(ع) قرآن و تورات

ماجرای ابراهیم(ع) که در این سوره و دیگر سور بیان شده، تفاوت‌های جدی با ابراهیمی دارد که در تورات از او یاد شده است. ابراهیمی که در تورات آمده، بت‌شکن نیست؛ یعنی صحنه بت‌شکنی ابراهیم(ع) برجسته نشده است. صحنه‌ای که نمرودیان ابراهیم(ع) را در آتش می‌اندازند نیز در تورات نیامده است و ابراهیم(ع) به عنوان امام مطرح نشده، بلکه به عنوان یک فرمانروا و حاکم مطرح شده است، اما در رویکرد قرآن، ابراهیم(ع) به عنوان یک اسوه و امام مطرح شده است و امام کسی است که می‌خواهد فردسازی و جامعه‌سازی کند و امام با کارخانه جامعه انسان‌سازی می‌کند و فلسفه جامعه‌سازی دینی این است که فضایی به وجود آید که همه در مسیر صراط مستقیم در حرکت باشند؛ یعنی فضا فراهم است تا هر کسی وارد این فضا شود، انسان موحدی باشد.

وقتی خدا می‌گوید ابراهیم(ع) را برای مردم امام قرار دادیم، ابراهیم(ع) سوال می‌کند که این امامت برای ذریه من هم هست؟ خدا می‌گوید عهد من به ستمکاران نمی‌رسد. اما سوال این است که آیا فرزندان ابراهیم(ع) در کارنامه خود ظلم کرده بودند؟ خیر، به نظر می‌رسد پاسخ به ادوار و قرون اشاره دارد و می‌گوید در طول آنچه از این پس بیاید و اگر در ذریه تو هم کسی باشد که به ظلم دست بزند، عهد من به او نمی‌رسد. بنابراین عهد خدا و رابطه خدا با کسانی است که اهل ظلم نباشد و اینها می‌توانند موحد باشند و امام و حاکم بشوند.

سپس در ذریه ابراهیم از طریق حضرت اسحاق(ع) که به یعقوب(ع) و به فرزندان یعقوب(ع) رسید و بعد به حضرت موسی(ع) و سلیمان(ع) و داود(ع) رسید، این اتفاق افتاد. در سوره بقره از بنی‌اسرائیل گزارش‌هایی داده شد که اینها گرفتار ظلم به خود و دیگران شدند؛ از این‌رو تفضیل آنها بر عالمیان برای این بود که پرچم‌دار خلافت باشند و وقتی که گرفتار کتمان حق شدند و به سمت باطل رفتند، این خلافت به ذریه ابراهیم(ع) منتقل می‌شود و آن هم از طریق اسماعیل(ع) بوده است؛ یعنی به حضرت رسول(ص) منتقل می‌شود و اینجا یک نزاع جدی میان بنی‌اسرائیل معاصر رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) و مسلمین شکل می‌گیرد. مهم ترین اشکالی که می‌گیرند این است که چرا نبوت از میان ما نبوده است. طبق آیات قرآن به رسول خدا(ص) می‌گفتند به وحی‌ای که فقط بر خودمان نازل شده باشد، ایمان می‌آوریم.

بنابراین در فصل سوم می‌گوید ابراهیم(ع) موحد و مسلم بود و طرفدار حق بود و شما ای بنی‌اسرائیل و ای مشرکین و ای همه مردم، به ابراهیم(ع) تأسی کنید. ابراهیمِ زمان، حضرت رسول(ص) است؛ چراکه رسول خدا(ص) آمده، کعبه را احیا کرده و قبله مردم کعبه می‌شود و کعبه نمادی از این است که پرچم از دست بنی‌اسرائیل گرفته شده و در اختیار حضرت رسول(ص) و مسلمین قرار گرفته است.

ابراهیم(ع) که برای نسل خود دعا می‌کرد، از خدا سوال می‌کند که آیا ذریه‌اش هم امامت را دارند؟ خداوند پاسخ نژادی نمی‌دهد، بلکه پاسخ خداوند این است که عهد من به ظالمین نمی‌رسد. در حالی که بنی‌اسرائیل نژادگرا شدند و بحث را روی عدل و ظلم نبردند، بلکه بحث را روی نژاد آوردند و اینکه دین یهود مخصوص بنی‌اسرائیل است. در رویکرد ابراهیمی حکومت‌های وراثتی و قانون‌هایی که بخواهد وراثت را نهادینه کند محکوم است و رویکرد ابراهیم(ع) به تبع‌ آنچه خدا فرمود، مبتنی بر عدل و ظلم است. ظالمان از نظر قانون خدا نمی‌توانند کارگزاران یک جامعه توحیدی باشند. بنابراین یک قانون بسیار محکمی در سطح قانون حکمرانی تأسیس می‌شود و آن اینکه حکمرانان نباید ظالم باشند؛ یعنی نه می‌توانند به خود ظلم کنند و نه به مردم که در هر دو صورت اگر ظلمی کنند حذف می‌شوند.

البته سعی شد این آیات فراموش شوند و بنی‌عباس وقتی به قدرت رسید، استدلال‌هایی که برای جانشنینی عباس عموی پیامبر(ص) از جانب پیامبر(ص) مطرح می‌کنند نژادی است و می‌گویند حضرت(ص) فرزند پسر و برادر نداشته و یک عموی زنده به نام عباس داشته؛ پس خلافت به او می‌رسد. اما از نظر قرآن استدلال وراثتی ممنوع است و باید عدالت و توحید و تقوا اثبات شود و این اوصاف باید مطرح باشد. اگر در عرصه قانون حکمرانی این مطلب تثبیت شود، در حکمرانی قانونی هم به طریق اولی شکل می‌گیرد و شبکه‌ای تأسیس می‌شود و این قانون باید از توحید تغذیه شود و تجلی توحید باشد.

انتهای پیام
captcha