به گزارش ایکنا، سومین نشست از نشستهای حلقه شیعهپژوهی سرو با موضوع «تحلیل چگونگی بازتاب واقعه عاشورا در اشعار عربی و فارسی سدههای اول تا ششم هجری» با حضور مسلم نادعلیزاده، استاد دانشگاه و عاشوراپژوه، روز گذشته 23 شهریور برگزار شد. گزیدهای از سخنان او را بخوانید؛
در زمان حضرت رسول(ص) و پیش از ایشان شعر و ادبیات جایگاه برجستهای داشت و معلقات سبع یا خطبهها و اشعار پراکندهای از آن زمان بر جای مانده است. در زمان حضرت رسول(ص) هم شعرای زیادی گرد ایشان بودند و در مکه و مدینه زندگی میکردند. برخی مبلغ پیام ایشان بودند و برخی در جبهه مقابل قرار داشتند. در تاریخ پنجاه شاعر نام برده شده است که اطراف پیامبر حضور داشتند و در میان آنها شاعران زن هم داریم. برخی درباره واقعه غدیر شعر سرودند که در کتاب الغدیر آمده است و بعدها استشهاد به اشعار شعرا هم دیده شد. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه به اشعار شعرا استشهاد میکند، اشعار منسوب به امیرالمؤمنین(ع) هم موجود است. این نشان میدهد که فرهنگ شعر و ادبیات در میان اعراب رایج بود و بسیاری از وقایع را در قالب شعر میسرودند.
واقعه عاشورا نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که تأثیر فراوانی گذاشته است، چنین حادثهای نمیتوانست از ابزار شعر دور بماند. لذا قبل و بعد از عاشورا اشعار فراوانی سروده شده است؛ چه از سوی کسانی که جزء یاران امام حسین(ع) بودند و چه کسانی که در جبهه مقابل حضور داشتند. در شب عاشورا حضرت مقابل خیمه نشستند و آن اشعار معروف را زمزمه کردند. شعر در رجزها هم حضور دارد و اشعار فراوانی در کتب تاریخی نقل شده است؛ گویی همه کسانی که در این واقعه حضور داشتند بهرهای از شعر داشتند و حالاتشان را وصف میکردند. بعد از واقعه هم اشعاری که در رثای اباعبدالله یا تعظیم شخصیت آن حضرت سروده شد در شعر عربی و فارسی نمود فراوانی دارد. تمام شعرایی که به اهل بیت گرایش دارند و ائمه را مدح میکنند اشاراتی هم به واقعه عاشورا دارند. اهل بیت پیامبر(ص) که در واقعه عاشورا حضور داشتند هم اشعاری در مورد این واقعه سرودند و در خلال این اشعار میتوانیم به بعضی از حقایق تاریخی دست پیدا کنیم.
یکی از موارد قابل تأمل در واقعه عاشورا، نحوه شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) است. وقتی حضرت ابوالفضل به شریعه رسیدند، مشک را پر از آب و در راه بازگشت مسیر نخلستان را انتخاب کردند. در مسیر نخلستان دست راست و چپشان قطع شد، بعد عمودی به فرق ایشان اصابت کرد. این واقعه به این کیفیت در منابع سدههای اول نقل نشده و ظاهراً نخستینبار در مناقب قطع دستانشان بیان شده است. همه مقاتل گفتند که حضرت عباس به شهادت رسیده است ولی کیفیت شهادت ایشان را نقل نکردند. پس مراجعه به ادبیات و اشعاری در اینباره به ما کمک میکند. طبق روایت، امام فرمودند که خدا عمویم عباس را رحمت کند. خدا در بهشت به او دو بال میدهد؛ ولی این روایت بیان نمیکند که دستان حضرت در زمان حیاتشان قطع شد.
اگر ما ادبیات را بررسی کنیم به شعری از حضرت امالبنین میرسیم. به شرط اینکه اشعاری که از امالبنین نقل شده است صحت داشته باشد، یعنی از جهت صدور اثبات کنیم که این اشعار منسوب به امالبنین است، ایشان در شعر معروفی که در مدینه سرودند میفرمایند:
یَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ کَرَّ عَلَى جَمَاهِیرِ النَّقَدِ
وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لَبَدٍ
أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِی أُصِیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ یَدٍ
وَیْلِی عَلَى شِبْلِی أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
پس این خبر به ایشان رسید که ابالفضل در حالی به شهادت رسید که دستانش قطع شده بود. این یک نمونه از بهرهای است که میتوانیم از اشعار ببریم.
همچنین از افرادی مثل حضرت رباب یا دختر عقیل گزارشهایی داریم که میتواند راهگشا باشد. مثلا در شمارش شهدای کربلا و اینکه چه تعداد از شهدا مربوط به بنیهاشم بودند در اقوال و روایات اختلاف وجود دارد و نیز این رقمها خیلی متفاوت است، زیرا در عاشورا با واقعهای مواجهیم که صدها نفر در آن دخیل بودند. این واقعه مثل واقعه رویارویی امیرالمؤمنین(ع) و عمرو بن عبدود در جنگ خندق نیست که چهار پنج نقش اصلی داشته باشد، بلکه صدها نفر در آن دخیل هستند؛ از قبل واقعه و کوفه تا مدینه و مکه و منازل بین راه و خود عاشورا و مسیر شام.
با وجود این همه اسم و شخصیت طبیعی است که بسیاری از اسامی جابهجا یا غلط روایت شوند، اما مراجعه به اشعار میتواند به ما کمک کند تا به نتایجی برسیم. مثلاً در مورد آمار شهدای بنی هاشم که در کربلا شهید شدند تمام اشعاری که در سده اول و دوم سروده شده است میگویند که نه تن از آل علی و پنج یا شش نفر از آل عقیل به شهادت رسیدند. من چندین شعر را در منابع دیدم که بر عدد 9 اصرار دارند. میدانیم که شش فرزند امیرالمؤمنین در کربلا شهید شدند، آن سه نفر دیگر چه کسانی بودند؟ باید فرزندان امام حسین(ع) و امام حسن(ع) را هم حساب کنیم. تقریباً یقین داریم که دو فرزند اباعبدالله و سه فرزند امام مجتبی در کربلا شهید شدند. پس جمعاً یازده نفر از آل علی داریم، آنان چطور حساب میکردند؟ حتی بر مبنای گزارش سدههای نخست این عدد درست نیست؛ یعنی باید بررسی کنیم که چگونه 9 نفر از آل علی شهید شدند. یک احتمال این است که اطفال را حساب نکرده باشند و بدین ترتیب عبدالله بن حسن و عبدالله رضیع حذف میشوند و تعداد شهدا به 9 نفر میرسد.
نام بسیاری از اصحاب را در اشعار ملاحظه و یقین میکنیم که آنان جزء شهدای کربلا بودند مثل زهیر یا حبیب بن مظاهر؛ نام آنها فراوان آمده است. پس اشعار در ضبط دقیق اسامی شهدا هم به ما کمک میکند که اسم دقیقشان چه بوده است. همچنین اشعاری که بلافاصله یا پس از چند سال از عاشورا سروده شدند به ما کمک میکنند که فضا را بهتر درک کنیم، مثلا خیلی از کسانی که در واقعه حضور نداشتند در قالب این اشعار اظهار پشیمانی یا برخی قبایل را نفرین میکنند. معلوم است که آن قبایل در سپاه عمر سعد شریک بودند. در همان آغاز، دعوت به خونخواهی را میتوانیم در این اشعار ببینیم. سپس اشعار حالت تحلیلی پیدا میکنند؛ مثلاً وقایع را ریشهیابی میکنند. در بعضی شعرها گفته شده که آنچه در روز عاشورا اتفاق افتاد در واقعه در سقیفه ریشه دارد. این نگاههای تحلیلی به واقعه عاشورا خیلی ارزشمند است یا وعدهها و عطایا برای سپاه عمر سعد در اشعار بازتاب داشته و در یکی از اشعار آمده است که هزاران نفر در برابر هفتاد هاشمی قرار گرفتند، این عددها خیلی به ما کمک میکند. در همین اشعار گاهی بنیعباس را در جریان بنیامیه دخیل میدانند.
در شعر فارسی در سدههای نخست اشارات قابل توجهی به واقعه عاشورا وجود دارد. کسایی مروزی نخستین مقتل عاشورایی را به زبان فارسی سرود، بسیاری از اشعار آن زمان از بین رفته است. از کسایی چند صد بیت بر جای مانده که تعداد قابل توجهی به مدح امیرالمؤمنین و گزارش واقعه عاشورا اختصاص دارد، از جمله این شعر:
باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آن میر سر بریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
حال روشن میشود که در آن زمان این باور وجود داشت که اباعبدالله(ع) در حالی شهید شد که تشنه بود، در همه اشعار این مطلب آمده است. سپس میگوید:
آن پنج ماهه کودک، باری چه کرد ویحک
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
در این بیت به ما خبر میدهد که یک کودک پنج ماهه بیگناه کشته شد. در هیچ یک از منابع تاریخی تا قرن چهارم، که کسایی زندگی میکرد، گزارشی از شهادت کودک پنج ماهه ندیدم. چه چیزی باعث شده که کسایی چنین حرفی بزند، باید در جایی دیده باشد یا اگر ساختگی است مخاطبش میخواند. پس این باور در آن زمان رایج بود و اتفاقاتی میافتد و گزارشهایی بین مردم رایج میشود و شعرا هم آنها را به زبان شعر بیان میکنند، بیت بعدی هم جالب است. میگوید:
بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا
از شهربانو نام میبرد. شهربانو مادر امام سجاد(ع) در واقعه حضور نداشت و اصلا زنده نبود ولی کسایی او را متأثر از واقعه میداند، در بیت دیگری میگوید:
مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد، سمّ خر مسیحا
داستانی داریم که سفیر روم در مجلس یزید سؤال میکند که این سر بریده چه کسی است. بعد میگوید که ما نعل خری را که از عیسی باقی مانده است تقدیس میکنیم ولی شما پسر پیامبر را کشتید. کسایی این ماجرا را در شعر آورده است.
شاعر دیگر سنایی است؛ سنایی در قرن ششم میزیست و شیعه بودنش بر سنی بودن او میچربد. البته خلفا را هم مدح کرده است، او پس از مدح خلیفه سوم میگوید:
ای سنایی به قوّت ایمان
مدح حیدر بگو پس از عثمان
با مدیحش مدایح مطلق
زهق الباطل است و جاء الحق
سنایی در جاهای مختلف با بیان شیرینی عقاید شیعه را بیان میکند. در مورد امام حسین(ع) اشعار مفصلی دارد مثلا میگوید:
پسرِ مرتضی امیر حسین
که چنویی نبود در کونین
منبتِ عزّ نباهتِ شرفش
حشمتِ دین نزاهتِ لطفش
مشربِ دین اصالتِ نسبش
منصبِ دین نزاهتِ ادبش
اصل او در زمین علّیّین
فرع او اندر آسمان یقین
اصل و فرعش همه وفا و عطا
عفو و خشمش همه سکون و رضا
خَلق او همچو خلق پاک پدر
خُلق او همچو خُلق پیغمبر
بعد میگوید:
دشمنان قصد جان او کردند
تا دمار از تنش برآوردند
عمروعاص از فساد رایی زد
شرع را خیره پشت پایی زد
ظاهرا سنایی در اینجا عمر سعد را با عمرو عاص اشتباه گرفته است؛ چون دوباره میگوید:
کربلا چون مقام و منزل ساخت
ناگه آل زیاد بر وی تاخت
راه آبِ فرات بربستند
دل او زان عنا و غم خستند
عمروعاص و یزید بد اختر
به سرِ آب بر فکنده سپر
در ادامه این شعر به حضور شهربانو در مجلس یزید اشاره میکند:
شهربانو و زینب گریان
مانده در فعل ناکسان حیران
این نشان میدهد که از قرن چهارم تا ششم شهربانو را جزء زنان حاضر در واقعه عاشورا میدانند و در باور مردم آن زمان شهربانو در کربلا حاضر بود. این شعر مفصل است و نکات جالبی در آن وجود دارد. سنایی در جاهای مختلف مطالبی را گفته است که نمیتوانیم بپذیریم او شیعه نبوده باشد.
انتهای پیام