لاله‌ای از شهر هزار شهید در «فکه» رویید
کد خبر: 3957001
تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۷:۱۲

لاله‌ای از شهر هزار شهید در «فکه» رویید

«لاله‌ای از شهر هزار شهید» در قالب پرونده ویژه شهید مدافع حرم سردار احمد مجدی در ماهنامه فرهنگی اجتماعی و سیاسی فکه منتشر شد.

لاله‌ای از شهر هزار شهید در فکه روییدبه گزارش خبرنگار ایکنا، دویست و چهاردهمین شماره ماهنامه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فکه ویژه اسفندماه منتشر شده است. تازه‌ترین شماره این ماهنامه به عناوینی همچون نام‌های ماندگار، عقاب پرشکسته، شگفتی یک معجزه، تزویری از جنس دموکرات، ضمانت انقلاب، آن روح نورانی، رزمنده‌ای با لباس سفید، یار همیشگی من و مثل پدر اختصاص دارد.

«وزنه انقلاب» مطلبی در حوزه تاریخ است که به ترور مهدی عراقی پرداخته است. محمدمهدی حاج ابراهیم عراقی معروف به مهدی عراقی ۱۴ شهریور ۱۳۰۹ در محله پاچنار تهران به دنیا آمد. ۹ سالش بود که به مدرسه مروی رفت و بعد، راه مدرسه دارالفنون را در پیش گرفت و در همان زمان بود که آشنایی‌اش با نواب صفوی موجب شد عضو جمعیت فداییان اسلام شود. این آشنایی روحیه مبارزاتی او را هم تقویت کرد و همین کافی بود تا وقتی برای کمک به پدر و امرار معاش خانواده، به کوره آجرپزی و کار فخاری برود و همان جا تمرین تیراندازی هم بکند. اولین حرکت عراقی در تاریخ معاصر، مشارکت او در ترور عبدالحسین هژیر، نخست‌وزیر بهایی شاه و حامی اسرائیل بود. مشارکتی که در ۱۳ آبان‌ماه ۱۳۲۸، مرگ هژیر را در پی داشت. گرچه تیر آخر را سیدحسین امامی زد، اما نام فداییان اسلام و مهدی عراقی در این ترور به چشم می‌خورد.

«رزمنده‌ای با لباس سپید» به گفت‌وگو با فرزند شهید احمد داستانی اولین شهید سلامت در تهران اختصاص دارد. در بخشی از این گفت‌وگو آمده است: بابا از همان شروع انقلاب فعال بود. در دوران جنگ هم در عملیات کربلای ۵ در لشکر محمد رسول الله‌(ص) حضور داشت. وقتی می‌شنیدم که می‌گفت چند گردان رفتیم و گروهان برگشتیم، برایم قابل درک نبود. همین اواخر متوجه شدیم که محاصره هم شده. نزدیک بوده اسیر بشود، ولی در تاریکی شب موفق بهر شده و به سمت نیرو‌های خودی برگشته. همیشه وقتی عکس‌هایش را با همرزمانش نگاه می‌کرد، می‌گفت «همه شهید شدند، فقط ما چند نفر برگشتیم. من لیاقت شهادت نداشتم.»

در ادامه می‌خوانیم: «پدرم سال ۹۰ بازنشسته شد. دوست نداشت بیکار باشد و شیفت‌های کمی را به عهده می‌گرفت. سپرده بود اگر نیرویی نبود، به او زنگ بزنند. ابتدای شروع ویروس کرونا بود و هنوز قرنطینه شروع نشده بود. پدرم ناقل شد و مادر و خاله‌ام اواخر بهمن، آلوده به ویروس شدند. سوم اسفند، خاله را بستری کردیم، بیهوش شد و به کما رفت. فردای آن روز مادرم روانه بیمارستان شد. علائم بابا دیرتر بروز کرد. وقتی که ریه‌هایش کامل درگیر شد، تازه متوجه شدیم. بابا چند ساعت بعد از مرگ مادر، درست در همان روز پدر شهید شد.

در بخش پرونده ویژه، مادر شهید مدافع حرم، سردار احمد مجدی می‌گوید: چشم‌های خانمش سرخ شده بود. گفتم: سرور چی شده؟ گفت: «ساک احمد را با گریه براش آماده کردم.» ناراحت شدم. گفتم «برا چی لباسشو جمع کردی؟ حالا اون می‌گه می‌خوام برم، تو چرا؟» احمد آمد نشست پیشم. صورتم را برگرداندم و نگاهش نکردم. هی می‌گفت: «مامان، مامان، مامان!» تند شدم به‌اش که «مامانت مرد، مامان نداری». سرم را روی سینه‌اش گذاشت و بوسید و گفت «مامان، راضی شو برم. اگه من نرم کی بره؟ ما باید به داد مظلوم برسیم. مامان! تو که هر سال روز عاشورا میزبان عزادار‌های امام حسین هستی، اگه دست حرامی به حرم برسه، روت می‌شه بگی عزادار حسینم؟» جز اشک حرفی برای گفتن نداشتم.

لاله‌ای از شهر هزار شهید در فکه رویید

دل کندن از احمد برایم سخت بود. حاضر بودم، جانم، زندگی‌ام، هر چه دارم و ندارم را بدهم، ولی آسیبی نبیند، ولی پای اهل بیت وسط بود و من دیگر اختیاری از خودم نداشتم. مانعش نشدم، ولی رضایتم را هم به زبان نیاوردم، فقط سکوت کردم، رفت. از آن جا به من زنگ زد «مامان حالم خوبه. تا قبل از عید میام. ناراحت نشو. مامان، رفتم حرم حضرت زینب و برات دعا کردم».

پایان‌بخش این ماهنامه معرفی چند کتاب با موضوع دفاع مقدس از جمله «جنگ، خانواده، اسارت» نوشته فرزانه قلعه‌قوند، «به سمت پرواز» نوشته ابراهیم اعتصام، «۶۱» نوشته محمدحسین چینی‌پرداز، «من علیرضا متولد اُپاتان» اثر پروین کاشانی‌زاده، «آزاد مثل آزاده» و «صدای شکستن استخوان» نوشته حسن تاجیک‌شیر است.

انتهای پیام
captcha