به گزارش ایکنا، رهبر معظم انقلاب در دیدار مداحان اهل بیت(ع) در سه بخش از سخنان خود به آیه 87 سوره انبیا استناد کردند و فرمودند: «ببینید یک نمونه در قرآن حضرت یونس، پیغمبر بزرگوار الهی [است که] از قوم خودش قهر کرد؛ از نظر ما کار بیمنطقی هم نکرد، سالها دعوت کرده بود اینها را به هدایت و اینها روی کفر و ضلالت پافشاری کرده بودند؛ دیگر این آدم چه کار کند؟ قهر کرد و [از میان آنها] بیرون آمد، امّا در منطق الهی نباید قهر میکرد؛ وَذَا النّونِ اِذ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیه؛ خیال کرد ما بر او سخت نخواهیم گرفت؛ فَنادیٰ فِی الظُّلُمٰتِ اَن لا اِلٰهَ اِلّا اَنت؛ خدای متعال او را دچار آن حادثه عجیب کرد که اگر چنانچه این ذکر را نمیگفت، این توسّل را نمیکرد، لَلَبِثَ فی بَطنِه! اِلیٰ یَومِ یُبعَثون؛ تا قیامت آنجا بنا بود بماند؛ ببینید! او چون پیغمبر است مجازاتش سنگینتر از دیگران است. اگر مسئولیّتی داشتیم و عمل نکردیم، خدای متعال با ما برخورد میکند؛ فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیه، خیال میکند که ما بر او سخت نخواهیم گرفت؛ نه، سخت میگیریم؛ خداوند سخت میگیرد. اگر شاعرید، اگر مدّاحید، اگر گویندهاید، اگر واعظید، هر چه معرفت شما بالاتر و بیشتر است، هر چه رتبه معنوی شما بالاتر است، در بارگاه عدل الهی و در محضر حق، توقّع از شما بیشتر و بالاتر است.» در واقع این آیه به تبیین ضرورت مسئولیتپذیری بیشتر افراد در ازای رتبه و مقام بالاتر آنها میپردازد.
متن آیه: «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ.»
ترجمه آیه: «و ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم، تا در [دل] تاريكيها ندا درداد: معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم.»
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان درباره این آیه آورده است: «كلمه (نون) به معناى ماهى است و ذوالنون (صاحب ماهى) يونس پيغمبر فرزند متى است كه صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نينوى شد و ايشان را دعوت كرد ولى ايمان نياوردند پس نفرينشان كرد و از خدا خواست تا عذابشان كند همين كه نشانههاى عذاب نمودار شد توبه كردند و ايمان آوردند. پس خدا عذاب را از ايشان برداشت و يونس از ميانشان بيرون شد و خداوند صحنهاى به وجود آورد كه در نتيجه يونس به شكم يك ماهى بزرگ فرورفت و در آنجا زندانى شد تا آنكه خدا آن بليه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.
(و ذوالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه) - يعنى به ياد آر ذوالنون را آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى گيريم (نقدر عليه) به طورى كه گفتهاند به معناى تنگ گرفتن است.
ممكن هم هست جمله (اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه) در مورد تمثيل وارد شده باشد و معنايش اين باشد كه: رفتن او و جدایىاش از قومش مانند رفتن كسى بود كه از مولايش قهر كرده باشد و پنداشته باشد كه مولايش بر او دست نمى يابد و او مى تواند با دور شدن از چنگ وى بگريزد و مولايش نمىتواند او را سياست كند. اين احتمال از اين نظر قوى نيست كه پيامبرى چون يونس شأنش اجل از اين است كه حقيقتاً و واقعاً از مولايش قهر كند و به راستى بپندارد كه خدا بر او قادر نيست و او مى تواند با سفر كردن از مولايش بگريزد چون انبياى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنين پندارها است، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند.
پس همانطور كه گفتيم آيه شريفه از باب تمثيل است نه حكايت يك واقعيت خارجى. در جمله (فنادى فى الظلمات...) ايجاز به حذف به كار رفته يعنى جزئياتى كه خواننده خود مى داند چيست از وسط افتاده، و تقدير كلام اين است كه: (پس خداى تعالى او را گرفتار ماهى كرد، و ماهى او را بلعيد پس در شكم ماهى پروردگار خود را بخواند). و ظاهرا مراد از ظلمات - به طورى كه ديگران هم گفته اند - ظلمت دريا و ظلمت شكم ماهى و ظلمت شب است.
(ان لا اله الا انت سبحانك): در اين جمله يونس (عليهالسلام) از آنچه كه عملش نمايش مى داد بيزارى مى جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد، - گر چه او چنين قصدى نداشت - اين معنا را ممثل مى كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست كه بتوان به او پناه برد. و چون عملش بيانگر چنين معنايى بود از اين معنا بيزارى جست و عرضه داشت (لا اله الا انت - جز تو معبودى نيست) و نيز چون اين معنا را ممثل مىكرد كه ممكن است به كارهاى او اعتراض نمايد، و بر او خشم گيرد، و نيز اين تصور را به وجود مى آورد كه ممكن است كسى از تحت قدرت خدا بيرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت: (سبحانك).
(انى كنت من الظالمين): در اين جمله به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملى آورده كه ظلم را ممثل مى كرد، هر چند كه فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصيت نداشت، چيزى كه هست خداى تعالى در اين پيشامد پيغمبرش را تأديب و تربيت كرد تا با گامى پاك و مبراى از تمثيل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم) شايسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.»
در واقع در مقام پیامبری انجام عملی که در نزد افراد پایینتر شاید هیچ اشکال و خطا محسوب نشود در حد ظلمی بزرگ توصیف شده است و این بیانگر ارتباط مستقیم میان رتبه و مقام با پاداش یا مجازات است و هرچه سطح مسئولیت بالاتر باشد در نتیجه یک خطای کوچک در تصمیم و رفتار تبعات به مراتب بیشتری دارد و این به ویژه نشانه اهمیت مؤلفه مسئولیتپذیری در نزد حکمرانان و مدیران جامعه است.
آیتالله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه در این باره آورده است که «نخست مىگويد: (ذا النون) را بياد آر هنگامى كه بر قوم بتپرست و نافرمان خويش غضب كرد و از ميان آنها رفت؛ (و ذا النون اذ ذهب مغاضبا)؛ «نـون» در لغـت بـه مـعـنـى مـاهـى عـظـيـم، يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر نـهـنـگ يـا وال اسـت. بـنـابراين «ذا النون» يعنى صاحب نهنگ؛ انتخاب اين نام براى يونس به خاطر ماجرایى است كه بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهيم كرد. به هـر حال (او گمان مىكرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد؛ فظن ان لن نقدر عليه).
او گـمـان مـیكرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولایى در ايـن زمـيـنـه نـكـرده و اكـنـون كـه آنـهـا را بـه حال خود رها كرده و بيرون مىرود چيزى بر او نيست. در حالى كه اولى اين بود كه بيش از ايـن در مـيـان آنـهـا بـماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند. سـرانـجـام بـه خـاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او را بلعيد؛ (و او در آن ظـلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا جز تو معبودى نيست، فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت).
(خداوندا پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم، سبحانك انى كنت من الظالمين)؛ هـم بـر خـويش ستم كردم و هم بر قوم خودم، مىبايست بيش از اين ناملایمات و شدائد و سختيها را پذيرا مىشدم، تن به همه شكنجهها مىدادم شايد آنها به راه آيند.
اما يـونـس(ع) چـه تـرك اولایى انـجام داد؟ بدون شك تعبير (مغاضبا) اشاره به خشم و غـضـب يـونـس(ع) نـسـبـت بـه قـوم بيايمان است و چنين خشم و ناراحتى در چنان شرایطى كه پـيامبر دلسوزى سالها براى هدايت قوم گمراهى زحمت بكشد اما به دعوت خيرخواهانه او هرگز پاسخ مثبت ندهند، كاملا طبيعى بوده است.
از سـوى ديگر از آنجا كه يونس(ع) مىدانست به زودى عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت تـرك گـفـتـن آن شـهـر و ديار گناهى نبوده، ولى براى پيامبر بزرگى همچون يونس(ع)، اولى اين بود كه باز هم تا آخرين لحظه، لحظهاى كه بعد از آن عـذاب الهـى فـرا مـىرسـد، آنـهـا را تـرك نـگـويـد، بـه هـمـيـن دليـل يـونـس(ع) به خاطر اين عجله، به عنوان يك ترك اولى، از ناحيه خداوند مورد مؤاخذه قـرار گـرفـت. ايـن هـمـان چيزى است كه در داستان آدم نيز اشاره كردهايم كه گناه مطلق نـيـست بلكه گناه نسبى و يا به تعبير ديگر مصداق (حسنات الابرار سيئات المقربين) است.»
در پایان میتوان نکات زیر را برای این آیه برشمرد:
1ـ در بيان تاريخ، هميشه از شيرينىها و موفّقيّتها سخن نگوييم، بلكه به حوادث تلخ و شكستها نيز اشاره كنيم.
2- هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم.
3- گاه يك حركت عجولانه، بدون حساب و بىاجازه، كيفر سختى را به دنبال مىآورد.
4- خداوند بر خيالات، افكار و گمانهاى ما آگاه است.
5- گاهى انبيا بر حوادث آينده خود آگاهى ندارند.
6- يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مىكند.
7- گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمتها مىگردد.
8- در تحليل گرفتارىها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمه آن را در عملكرد خود جستوجو کنیم.
9- اگر حركتها و حبّ و بغضها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت.
10- اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست.
11- دعايى كه در آن، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد، مستجاب است.
12- تنزيه خداوند و اقرار به گناه، رمز نجات از مصائب و محروميّتهاست. (تفسیر نور، حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی)
لذا نباید فراموش کرد که هر عمل پروردگار منطبق بر عدل است و تناسب مسئولیت با پاداش و مجازات دقیقاً منطبق بر عدالت است و نمیتوان خطای دو فرد با سطح مقام و مسئولیت متفاوت را با یک حکم مجازات کرد.
انتهای پیام