اصلاح فکری؛ مهم‌ترین پروژه شریعتی/ متفکری که شهرت جهانی یافت
کد خبر: 3820225
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۶
عباس منوچهری در گفت‌‌وگو با ایکنا بیان کرد:

اصلاح فکری؛ مهم‌ترین پروژه شریعتی/ متفکری که شهرت جهانی یافت

گروه اندیشه ــ یک استاد دانشگاه با اشاره به ابعاد مختلف زندگی شریعتی اصلاح فکر را مهم‌ترین پروژه او دانست و گفت: شریعتی در جایگاه یک متفکر نه فقط در ایران و سطح منطقه، بلکه در سطح جهانی مطرح است. البته نه اینکه در آکادمی‌های جهان مطرح باشد، منظور من مخاطبانی است که امروزه او را در کشورهایی از قبیل آمریکای لاتین و شرق آسیا می‌شناسند.

عباس منوچهری

بیش از 42 سال از وفات دکتر علی شریعتی در سال 1356 می‌گذرد. در این مدت دغدغه‌ها، گفتمان‌ها، اندیشه‌ها و احساسات جامعه دچار تحولاتی شده است. او روشنفکری بود که در دهه‌های ١٣٤٠ و ١٣٥٠ شمسی زیست اجتماعی و علمی داشت و سخنان خود را با توجه به مقتضیات زمان و مکان این عصر بیان می‌کرد. برای شناخت شریعتی و آثارش باید او را در حصار عصرش جست‌وجو کرد. اگرچه افق تفکرات شریعتی به زمان خودش محدود نبود، امتداد آرا و اندیشه‌هایش را باید در بازخوانی دقیق شخصیت و شرایط پیرامونش به دست آورد.

به همین مناسبت به سراغ عباس منوچهری، استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، رفتیم. وی علاوه بر سابقه مطالعاتی درباره شریعتی در ایران و نگاشتن اثری به نام «شریعتی، هرمنوتیک رهایی و عرفان مدنی»، با جریان اندیشه شریعتی در آمریکای لاتین، ترکیه و اندونزی آشناست و حتی آرای او را به استادان نام‌آشنایی همچون هابرماس عرضه کرده است. وی در گفت‌وگو با ایکنا پس از تبیین دغدغه‌های اصلی شریعتی، به برخی انتقادات از او همچون خوانش شعاری از دین و عدالت پاسخ داد. در ادامه مشروح بخش نخست این گفت‌وگو از نظر می‌گذرد؛

ایکنا؛ برای شروع بحث بهتر است که درباره زندگی و ابعاد شخصیتی شریعتی توضیح دهید تا بعد به تحلیل اندیشه‌هایش بپردازیم.

در مورد شریعتی اگرچه سخن بسیار گفته شده، اما ضرورتاً این گفته‌ها نه کافی بوده و نه اینکه همه‌چیز را تبیین است. به هر حال شریعتی متعلق به دوره خاصی از تاریخ معاصر ماست. دوره اندیشه‌ورزی او به دهه‌های 40 و 50 برمی‌گردد. بنابراین با توجه به زمینه و زمانه‌ای که شریعتی در آن زندگی کرد، اندیشید، بحث کرد و آرایش را مطرح کرد، می‌توانیم به شخصیت او بپردازیم.

در این زمینه به رویکرد‌های روانشناسانه نگاه نمی‌کنیم. در حوزه اندیشه‌شناسی رهیافتی وجود دارد که ارتباطی بین شخصیت به معنای روانشناسانه‌اش و آرا و افکار متفکران برقرار می‌کند؛ بنابراین این یک رهیافت است و استدلال‌های خاص خود را دارد و این رهیافت به میزانی نیز از اعتبار علمی برخوردار است که البته اکنون با آن کاری نداریم، ولی وقتی از شخصیت صحبت می‌کنیم، پیشینه، سابقه، زمینه و زمانه‌ای را که متفکر در آن زندگی کرده باید مورد توجه قرار داد.

شریعتی در یک خانواده فرهیخته، بافرهنگ و بااصالت متولد شد. به صورت مشخص پدر ایشان، استاد محمدتقی شریعتی، شخصیتی اثرگذار محسوب می‌شد؛ لذا شریعتی در این فضا به دنیا آمد و خودش نیز شرح‌هایی از تجربیات خود دارد. این نوشته‌ها یکی از بهترین منابعی است که با آن می‌توان حتی با خصوصیات روحی شریعتی نیز آشنا شد، اما اگر از منظر اجتماعی و هویتی بخواهیم به شخصیت این متفکر بپردازیم، نوشته‌های موجود راهگشاست.

شریعتی اولین تجربه برجسته خود را زمانی می‌داند که پدرش او را به کتابخانه خودش می‌برد و با کتاب‌ها ارتباط برقرار می‌کرد. او حدود سن ۱۳ سالگی گرایش عرفانی پیدا کرد، اما مقطعی از زندگی او با مسائل سیاسی و اجتماعی مصادف می‌شود که آغاز دهه ۳۰ و اواخر دهه ۲۰ بود. این ایام با نهضت ملی شدن نفت همزمان بود. همچنین مسائل مربوط به کودتا یا جریان کودتا برای دولت مصدق نیز در این ایام به وجود می‌آید و موجب شد که شریعتی وارد فضای دیگری شود.

شریعتی در اینجا با پدرش فعالیت سیاسی دارد و عملاً زندگی مبارزاتی شریعتی از همان موقع شروع شد که به همراه پدر به زندان افتاد. به هر حال، شریعتی شخصیت بسیار مستقلی دارد. اینجا اشاره‌ای هم به کتاب مرحوم شریعت‌رضوی در مورد شریعتی می‌کنم که اگر کسی علاقه‌مند باشد، این کتاب نیز یکی از منابعی است که می‌توان با روحیات، خلق‌وخو و به تعبیر کلی شخصیت شریعتی آشنا شد.

شریعتی با خانم شریعت‌رضوی، که برادرش یکی از سه شهید ۱۶ آذر بود، ازدواج کرد؛ بنابراین حتی زندگی خصوصی شریعتی نیز با جریان مبارزات سیاسی و اجتماعی در ایران گِره خورده و همسر ایشان نیز شخصیت فرهیخته‌ای داشت. شریعتی در ۱۸ سالگی کتاب «تاریخ فلسفه» را می‌نویسد. البته اینکه چقدر این کتاب ارزش علمی داشته باشد یک بحث است، اما نگارش این کتاب برای یک جوان ۱۸ ساله و در حد همان اشرافی که داشته قابل توجه است. همان طور که خود او می‌گوید، اینکه بخواند و بنویسد، زندگی‌اش همین است. منتها خواندن و نوشتن او نیز در راستای دغدغه‌های اوست. به هر حال در یک تعبیر کلی این‌ها را می‌توان در مورد شخصیت شریعتی مطرح کرد.

ایکنا؛ به دغدغه‌های شریعتی اشاره کردید. خوب است بدانیم اصلی‌ترین پروژه‌ای که او در زندگی دنبال می‌کرد چه بود؟

شریعتی در جایگاه یک متفکر نه فقط در ایران و سطح منطقه، بلکه در سطح جهانی مطرح است. البته نه اینکه در آکادمی‌های جهان مطرح باشد. منظورم مخاطبانی است که امروزه در آمریکای لاتین، شرق آسیا و ... او را می‌شناسند.

شریعتی در تاریخ معاصر ایران متفکری اثرگذارِ بوده است و این مسئله چیزی نیست که در موردش چالش و اختلاف‌نظری وجود داشته باشد و عده‌ای بخواهند بگویند که ایشان در حیات خود صرفاً صحبت‌های شعاری را مطرح کرده است، خیر، این طور نیست؛ بنابراین وقتی از دغدغه صحبت می‌کنیم، از دغدغه یک متفکر حرف می‌زنیم و اتفاقاً از جمله وجوه برجسته متفکرانی مانند شریعتی این است که به ایده‌پردازی و مطالعه موضوعات فکری، فلسفی و الهیاتی می‌پردازند و به سراغ قرآن می‌روند. ایده‌پردازی او نیز صرفاً یک فعالیت، شغل و یا حرفه نبود، یعنی شریعتی در ایران ادبیات خواند و زمانی که به فرانسه رفت به مطالعات اسلامی پرداخت و در عین حال، با مکاتب فکریِ روز دنیا و با پیشینه و تاریخ فکر آشنایی پیدا کرد.

شریعتی قبل از طی کردن مدارج دانشگاهی و در آغاز جوانی، همراه پدر وارد مبارزات سیاسی شد. پدرش نیز از معلمان او و از قرآن‌شناسان برجسته بود که دغدغه کشور، جامعه، مسلمانان و ایرانیان را داشت. شریعتی نیز زمانی وارد عرصه شد که مجادلات فکری و رقابت‌ها بین جریان‌های اندیشه‌ای در ایران برجسته بود.

یعنی دغدغه‌های شریعتی عبارت از هویت و وضعیت مردم و تمام ابعادی است که به وضعیت و زندگی مردم مربوط می‌شود؛ حال شامل مسائل معیشتی، فقر، شکاف‌های اجتماعی و اقتصادی، ظلم در ایران و جا‌های دیگر می‌شود. تمام این مسائل مورد توجه شریعتی بود و او با این نوع دغدغه‌ها درگیر شد. خودش می‌گوید که اگر می‌خواستم علایق شخصی‌ام را دنبال کنم، نقد ادبی می‌خواندم. البته نه اینکه نقد ادبی با دغدغه‌های اجتماعی پیوند نداشته باشد، ولی آن را به عنوان علاقه شخصی مطرح می‌کند، اما به دلیل دغدغه‌هایی که داشت و با مسائلی که مواجه بود، تاریخ، جامعه‌شناسی و دین را دنبال کرد.

ایکنا؛ یعنی او به خاطر دغدغه‌های اجتماعی از علایق شخصی خودش نیز عبور کرد. میان اشتغالات فکری و دغدغه‌های اجتماعی او چه پیوندی وجود داشت؟

بله، بین دغدغه‌های اجتماعی، ملی، سیاسی و مدنی از یک طرف و اشتغالات فکری‌اش پیوند بنیادینی وجود داشت و از همان زمان این پیوند عمیق‌تر شد؛ لذا اگر بخواهیم یک عنوان و تعبیر برای دغدغه‌های شریعتی به کار ببریم که در عین حال وجه فکری عمیق و اصلی او را نیز نشان دهد، براساس گفته‌ها، آرا و افکارش می‌توان گفت که شریعتی دغدغه اصلی‌اش رهایی بود که شاید شاخص‌ترین بحث در این زمینه بحث چهار زندان انسان است که یکی از ایده‌های خاص شریعتی محسوب می‌شود.

ایکنا؛ دغدغه اصلی شریعتی منحصر به همین مسئله بود؟

خیر، شریعتی همین رهایی را بعد از مواجهه‌هایی که با دیگر مکاتب و متفکران داشت مطرح کرد.

ایکنا؛ شریعتی با چه مکاتب و متفکرانی مواجهه پیدا کرد؟

آشنایی و مواجهه‌اش با متفکرانی است که وضعیت تاریخی آن‌ها مانند خود اوست یا متفکران اروپایی که در چارچوب سنت فکری غرب قرار دارند، ولی در همان شرایط تاریخی شریعتی در حال آموختن آموزه‌ها و یاد گرفتن است و وارد مرحله اندیشه‌‎وزی می‌شود. همچنین شریعتی استادانی داشت که وجوه این دوگانه را داشتند، از جمله «ماسینیون» که اسلام‌شناس و دین‌شناس بود و علایق خاصی نیز به اسلام و اهل بیت(ع) و ... داشت و «یا ژاک برک» که این‌ها هر کدام وجوه مختلفی را داشتند؛ بنابراین شریعتی آنچه را یاد می‌گیرد در این دو وجه قرار داد و آن را تعمیق کرد.

عباس منوچهری

همان زمان شریعتی با مبارزان الجزایری یا کسانی که در ارتباط با الجزایر بودند آشنا شد و حتی در فرانسه تظاهرات کرد و بحث اخراجش نیز مطرح شد؛ بنابراین این گونه نبود که فقط در آنجا اشتغالات درسی داشته باشد، بلکه اعتراض، اعتصاب و فعالیت‌های سیاسی هم داشت و به نوشتن در روزنامه‌ها و مجموعه‌های دانشجویی مخالف رژیم در ایران نیز پرداخت، چه اینکه قلمی اثرگذار و قوی هم داشت و نوشتن مطالب، اعلامیه‌ها و ... نیز همزمان با تحصیلات اوست که با مطالعاتش در قالب آکادمیک کاملاً عجین است.

ایکنا: با توجه به این توضیحات آیا می‌توان به این نتیجه رسید که پروژه اصلی شریعتی اصلاح جامعه بود؟

بنا به گفته خود شریعتی و با توجه به آرای او، شریعتی بیشتر یک مصلح فکری بود؛ البته مصلح فکری و اجتماعی هر دو برای خود مختصاتی دارند و اشتراکاتی نیز بین این دو وجود دارد. ممکن است در مواردی تفاوت‌هایی وجود داشته باشد که نمی‌خواهم این‌ها را به صورت دو قطب جدا از هم معرفی کنم.

در هر صورت فکر و فرهنگی وجهی از حیات اجتماعی وجود دارد، ولی تمرکز شریعتی روی وجهه فکری، باورها، اعتقادات و آموزه‌های دینی بود و بر این مسئله تأکید داشت که دین برای رهایی و برای بهبود وضع بشر است و به همین دلایل شریعتی خود را ادامه‌‎دهنده سنتی دانست که به اصلاح فکری برسد و خود را متعلق به سنت احیا معرفی کرد.

برای همین هم، برخلاف ایام جوانی که به خاطر تظاهرات در خیابان به زندان رفت، در ادامه زندگی به خاطر چیز‌هایی که می‌گفت، بدون اینکه به خیابان رفته باشد و حتی اسم شاه را در سخنرانی‌هایش بیاورد یا اسلحه به دست گرفته باشد، کارش به زندان و شکنجه می‌کشد؛ لذا فعالیتش او به گونه‌ای نبود که با پرداختن به اندیشه و اصلاح فکر، حاشیه امنی برای خود ایجاد کند، بلکه آنچه را لازم می‌دانست می‌گفت و عموماً آنچه می‌گفت برای تغییر وضع، نه فقط اصلاح بود. مصلح فکری بودن می‌تواند برای تغییر وضعیت باشد و کمتر مصلحِ فکری داریم که ارتباطی با وضعیت موجود نداشته باشد.

ایکنا؛ آیا لقب «معلم انقلاب» که برای او به کار برده می‌شود نیز ناشی از همین مسئله و تأکید او بر اصلاح فکری است؟

معلم انقلاب بودن او به دلیل آرا، افکار، شجاعت، جسارت و ایثاری است که علی‌رغم وجود خطرات شخصاً انجام می‌دهد. شریعتی وقتی به ایران آمد و درسش تمام شد، روی نقطه مرزی او را دستگیر کردند و در ادامه نیز در یکی از روستا‌ها به تدریس پرداخت و حتی معروف است که می‌گویند پس از تدریس در دانشگاه از آنجا نیز اخراج شد.‌

می‌گویند که رئیس دانشکده‌ای که شریعتی در آنجا تدریس می‌کرد، همان موقع گفت که فلان همکار دانشگاهی هر روز با یک مدل پاپیونِ جدید به دانشگاه می‌آید، اما شریعتی هر روز با یک ایده جدید می‌آید. لذا از همان ابتدا همه هَمّ و غَمّش این مسائل بود.

همچنین این نکته را نیز باید بگویم که شریعتی خودش این حس را داشت و می‌گفت که فرصت زیادی ندارم. البته اینکه منشأ این گفته چیست، قابل بحث است، اما می‌گفت که فرصت زیادی ندارد و باید هرچه می‌تواند بگوید و این گونه نبود که بخواهد یک بحث را به زمان دیگری موکول کند، بلکه آنچه را می‌فهمید و برداشت خودش بود مطرح می‌کرد، چه اینکه پیشینه خاصی هم داشت و با قرآن و سنت‌های فکری آشنا بود.

مرحوم صادق طباطبایی برای ما خاطره‌ای تعریف کرد که خودشان از زبان یکی از نیرو‌های خدماتی دانشگاه مشهد شنیده بودند. این نیروی خدماتی گفت که طبق روال هر روز بعد از اتمام کلاس‌های درس می‌رفتیم و کلاس‌ها را برای روز بعد آماده می‌کردیم. به کلاس دکتر شریعتی که رسیدیم دیدیم استاد سر کلاس است. به خاطر همین تصمیم گرفتیم که دیگر کلاس‌ها را تمیز کنیم و در انتها به این کلاس بیاییم. این نیروی خدماتی گفت که وقتی همه اتاق‌ها را تمیز کردیم، دیدیم که کلاس دکتر شریعتی همچنان ادامه دارد، به خاطر همین وارد کلاس شدیم و تصمیم گرفتیم اندکی بنشینیم تا درس تمام شود، اما جالب است که پس از مدتی شریعتی به حاضران در کلاس گفت: «خب دوستان، این از مقدمه، حالا به سراغ اصل بحث می‌رویم».

بنابراین بحث‌های شریعتی این گونه بود، اما برخی‌ها اشاره می‌کنند که او صرفاً شعار‌هایی داده، در حالی که یک جلسه درس او این گونه بود؛ لذا شریعتی به عنوان یک مصلح فکری، آنچه را برای گفتن لازم بود می‌گفت و خواهان ایجاد تغییر در ذهن و شیوه اندیشیدن بود. در این فضای فکری که داشت، موفق شد و بر مخاطبان تأثیر گذاشت و زندگی آن‌ها را تغییر داد. بنده امکان حضور در جلسات ایشان را نداشتم، اما از طریق شریعتی با اسلام آشنا شدم.

در نتیجه، مرزی بین مصلح اجتماعی و فکری نیست و شریعتی هم درباره رنسانس به عنوان رویدادی برای تجدید حیات فکری حرف می‌زد و هم از پروتستانتیسم می‌گفت که از دیدگاه‌های مسلط و قدرت‌هایی که مسلط هستند اعتراض می‌کند و به این معنا می‌توان این دو وجه را در شریعتی دید.

ایکنا؛ اکنون که دغدغه‌های اصلی شریعتی مشخص شده، خوب است که به نحوه مواجهه او با دین بپردازیم. خوانش شریعتی از دین را چگونه دیدید؟

این سؤال بحث بسیار مفصلی است که دقت زیادی می‌طلبد و در حد این گفت‌وگو اشاراتی می‌کنم. سؤالات قبلی نیز هر یک می‌تواند موضوع پژوهش و نوشتن باشد که البته پژوهش‌هایی انجام شده و از آن‌ها نیز استفاده می‌کنیم، اما در این مسئله کار قدری دقیق‌تر است.

در پاسخ به این سؤال از منظر اندیشه‌شناسی بحث می‌کنم. البته در اندیشه سیاسی و در مطالعات اسلامی، کلام سیاسی و یا الهیات سیاسی داریم، اما مقوله الهیات رهایی‌بخش که در واقع به یک معنا دین رهایی‌بخش و دین‌شناسی است، به عنوان مکتبی در مکاتب فکری ـ سیاسی مطرح است و چون این حوزه جنبه اجتماعی ـ سیاسیِ بارزی دارد، به عنوان مکتبی در حوزه اندیشه سیاسی ـ اجتماعی شناخته شده است و جزء اندیشه‌های سیاسی محسوب می‌شود.

البته سوءتعبیری حاکم است که این بحث خاص مربوط به شریعتی نیز نمی‌شود و آن هم عبارت از واژه سیاسی است. کلام و اندیشه سیاسی را مطرح می‌کنیم، اما مفهوم سیاسی در واقع یک مفهوم دومعنایی و با دو معنای متعارض بوده که در سیر تاریخ این گونه شده است. یک دانش سیاست داریم که در طول تاریخ موضوعش از یک چیز به چیز دیگری که تناقض دارد متحول می‌شود؛ علمی که به نام دانش سیاسی می‌شناسیم، دانش مدنی و موضوعش نیز زندگی خوب است که به دوران باستان برمی‌گردد. وارد جزئیات واژگانی نمی‌شوم، اما در آن زمان تفکر سیاسی به این معنا بود ولی در دوران مدرن سیاست و سیاسی، دال‌هایی می‌شوند که مدلول آن‌ها قدرت و بازی قدرت است. در اینجا قدرت موضوع اصلی است و این مسئله مسلط می‌شود که وقتی از واژه سیاسی استفاده می‌کنیم، اولین چیزی که به ذهن می‌آید بحث قدرت، اقتدار و حکومت کردن و مبارزات بر سر قدرت است.

در حالی که هنوز آن سنت همچنان ادامه دارد و متفکرانی مانند شریعتی و یا مشابه شریعتی در واقع متفکران مدنی هستند، چون مبارزه علیه قدرت به معنای سیاسی بودن نیست و دانش سیاسیِ اصلی و اصیل، که اکنون مجدداً احیا شده، نیز دانش مدنی است که زندگی خوب را دنبال می‌کند؛ بنابراین الهیات رهایی‌بخش، کلام سیاسی به معنای اینکه موضوعش قدرت باشد نیست؛ لذا دین برای شریعتی اگر از رویکرد اندیشه‌شناسانه، که بحثی آکادمیک است، بپردازیم، از همین منظر مطرح بوده و بنده نیز هرچه در مورد شریعتی نوشته‌ام از همین منظر است.

بنابراین شریعتی ابتدا به ساکن با پیشینه‌ای که داشته و اقداماتی که دیگران برای دین و نجات از ظلم و ستم می‌کنند، به این مسائل توجه داشت و روی مسئله فلاح نیز تأکید می‌کرد. البته فلاح به معنای شکوفایی استعداد‌های انسانی است و به دنبال این است که ببیند انسان برای چه چیزی خلق شده است. شریعتی آموزه‌های دینی و قرآن را به این معنا می‌فهمد که خدا انسان را خلق کرده که انسان استعداد‌های خود را تجربه و شکوفا کند، مثلاً در حوزه عرفان می‌تواند این استعداد تا جایی شکوفا شود که انسان کاملاً تابع اراده خداوند باشد. بنابراین هر کسی در عین اینکه می‌تواند شغل و حرفه‌ای داشته باشد، فهم از خود، دنیا و دین را نیز می‌تواند داشته باشد.

براساس نگاه شریعتی، دین برای این است که آدمی خود را بشناسد و در نهایت از چهار زندانی که بشر گرفتار آن است رهایی پیدا کند که در چارچوب الهیات رهایی‌بخش قابل پیگیری است و شریعتی نیز به این معنا در این سنت قرار می‌گیرد. در ادامه خود او نیز چیزی را بنیان گذاشت و به میزانی هم به آن پرداخت، ولی نهایتاً به عرفان، برابری و آزادی رسید. شریعتی این‌ها را مطرح کرد که مانند یکی از بحث‌های اصیل شریعتی است و شاید بتوان گفت برای دین نیز در کلیتی این سه وجه را قائل بود.

عرفان همان تعالی یافتن معنوی انسان است که بحث معنا را شامل می‌شود و زمانی که از هویت انسان بحث می‌کنیم، چیستی انسان نیز مطرح می‌شود. البته عرفان شریعتی عرفان انزوایی و فاصله گرفتن از جامعه نیست، بلکه عرفانی است که در عرصه زندگی قرار دارد. دوم، بحث آزادی است که بیشتر به معنای اختیار، انتخاب و عمل کردن انسان است که او تابع جبر نباشد و به قول خودش مکتب اگزیستانسیالیسم بر این مسئله تأکید دارد و از آن طرف، برابری به عنوان معیار مناسبات انسان‌ها مطرح است و شریعتی تأکید دارد که هر سه این‌ها مهم هستند.

مکاتب مطرح در زمانه او یا به برابری می‌پردازند، مانند سوسیالیسم که به برابری اصالت می‌دهند و به میزانی از دیگر ابعاد غفلت می‌کنند و آن‌هایی که بر آزادی یا عرفان صِرف نیز تأکید دارند از ابعاد دیگر غافل هستند، اما شریعتی تأکید دارد که باید میان این سه، یعنی عرفان، برابری و آزادی پیوند ایجاد کرد. به یک معنا، شریعتی به یک مکتب فکری صورت اولیه‌ای می‌بخشد که خودش زمینه‌ای برای کار کردن است. بنابراین، شریعتی تا جایی که می‌توانست و فرصت داشت این کار را انجام داد، اما هنوز هم جای پرداختن دارد.

ایکنا؛ به اصلاح فکری اشاره کردید و شریعتی به مثابه یک مصلح فکری معرفی شد، اما رابطه میان اصلاح‌گری و ارائه برنامه چیست؟ برخی معتقدند که شریعتی صرفاً شعار می‌داد و قرائت او از دین و عدالت علوی نیز خوانشی شعاری بود و برای تحقق عدالت برنامه‌ای نداشت.

شریعتی می‌گفت که فرصت زیادی ندارد و درست است که در بسیاری از سخنرانی‌هایش ارجاع نمی‌دهد که منبع مطلب کدام کتاب است، اما بحث‌های او در مواجهه با مکاتب فکری، رویه‌های حاکم، خرافات، افراط‌گری و ... است. به هر حال، آن کاری که می‌توانست بکند و انجام دهد، در قالب ۳۷ جلد مجموعه آثار منتشر شده است.

مواردی وجود دارد که موضوع و گفته‌های وی تا حدی تکراری است. علت هم این است که ممکن است در تهران صحبت‌هایی کرده باشد و در جای دیگر نیز همین‌ها را گفته باشد. چون موضوع مهم و مخاطب هم متفاوت بوده و رسانه‌ها نیز مانند امروز نبودند که اگر در یک مکان سخنرانی می‌شد در اختیار همه قرار بگیرد؛ لذا اگر مطلبی تکراری است، به این دلیل است که مخاطب متفاوت بود و این سخنرانی‌ها با فاصله‌های زمانی طولانی ایراد نشده بود. بنابراین مجموعه آثار شریعتی در ۳۷ جلد منتشر شده و اگر به صورت نسبی هم حساب کنیم، واقعاً نمی‌توانیم به این نتیجه برسیم که این مجموعه شعار بوده باشد.

عباس منوچهری و شریعتی

از طرف دیگر، علی‌رغم اینکه می‌گفت فرصت کمی دارد، در حسینیه ارشاد برنامه مفصلی داشت و فعالیت‌های فرهنگی، کلاس‌های آموزشی و ... را دنبال می‌کرد. همچنین طرحی را در آنجا ارائه کرد. البته متأسفانه سال ۵۱ حسینیه ارشاد تعطیل شد و او تا سال ۵۶ نیز زندگی مخفی‌ای داشت. امروزه اگر طرحی داشته باشید مثلاً می‌توانید مؤسسه غیرانتفاعی و ... تأسیس کنید، اما این طور نیست که بگوییم شریعتی که این کار را نکرد، پس فقط سخنانی را بیان کرد.

آن زمان امکان گفتن چیز‌هایی که شریعتی بیان می‌کرد نیز به این آسانی فراهم نبود. شریعتی زمانی که در فرانسه بود تا حد اخراج پیش رفت، در ادامه به ایران آمد و به دانشگاه هم رفت ولی پس از مدتی که تدریس، او را اخراج کردند. زمانی که در حسینیه ارشاد حضور یافت، به تعبیری غوغا کرد و تأثیر خوبی هم گذاشت و مخاطب را جذب کرد.

می‌بینید که بسیاری از صاحب‌نظران و اسلام‌شناسان در جلسات سخنرانی او حاضر بودند. البته ممکن است در برخی مباحث با شریعتی تفاوت‌نظر و نه اختلاف‌نظر داشته باشند، اما در هر صورت نمی‌توان گفت که هم این صاحب‌نظران پای سخنرانی‌های او می‌نشستند و هم او صرفاً شعار می‌داد. در حسینیه ارشاد که نمی‌توان شعار داد. مخاطبان او فرهیختگان زمانه و اهل فضل بودند و حتی بحث‌هایی نیز داشتند؛ بنابراین از نظر محتوایی سخنرانی‌های او در این سطح بود.

زمانی که شریعتی کتاب «کویر» را نوشت، برخی مخالفان گفتند که این کتاب معجزه سیاه است، چون با محتوا موافق نبودند، اما نمی‌توانستند توانایی شریعتی را نیز انکار کنند و هنوز هم آن اثر جای کار دارد که چه گفته بود؛ لذا اینکه بگوییم شریعتی شعار داده با آثاری که از خود به جای گذاشته انطباق ندارد. اگر شعار داده، چطور است که در حال حاضر و در ترکیه یک جریان پیرو شریعتی به وجود آمده و از طرف دیگر برخی از آثار او را برای چندمین بار تجدید چاپ می‌کنند که می‌توانم به آثاری نظیر «فاطمه فاطمه است» و «حج» اشاره کنم.

خانم شریعت‌رضوی تعریف می‌کردند که دو ناشر لبنانی آمده بودند و برای اینکه امتیاز چاپ آثار شریعتی را بگیرند با هم رقابت داشتند و ایشان می‌گفت که کار این‌ها در آن جلسه داشت بالا می‌گرفت. به هر حال برای آثار او بازار و مخاطب وجود دارد؛ این آثار در ژاپن، اندونزی و آمریکای لاتین منتشر شده است. اخیراً یکی از متفکران الهیات رهایی‌بخش در آمریکای لاتین گفت که باید در حوزه فکری الهیات رهایی‌بخش به سراغ شریعتی برویم، چون شریعتی الهیات رهایی‌بخش را از دل آموزه‌های دینی استخراج کرده بود، در حالی‌ که در آمریکای لاتین از آموزه‌های رادیکالِ غیردینی از جمله مارکسیسم به منظور رهایی‌بخشیِ افراد و گروه‌های تحت ستم و ... استفاده می‌کنند که درست در مقابل کلیسای مسلط و حاکم در عالم دینی و دینداران استفاده کرده است. او می گوید که آموزه‌ها و الهیات رهایی‌بخش شریعتی از دل آموزه‌های دینی برآمده است.

این‌ها چه دیده‌اند که در مورد او این طور می‌گویند؟ مورد دیگر تعداد پایان‌نامه‌هاست که از شمارش خارج است و این رساله‌ها قابل احصا هستند. همچنین دانشگاه کمبریج پایان‌نامه‌ای را که سیاوش صفاری در کانادا نوشته بود با عنوان «فراسوی شریعتی» به چاپ رساند و در ایران نیز ترجمه شد. دانشگاه کمبریج تعارف ندارد که بدون دلیل چنین کاری را انجام دهد؛ بنابراین دیگران نیز این را می‌گویند که شریعتی حرف‌هایی برای گفتن داشت و همین کار‌هایی که در مورد او انجام شده گویای این مسئله است. در سال 1362 که در آمریکا تحصیل می‌کردم و پروپوزالم را برای مقطع دکترا نوشتم، فقط مجموعه‌ای را از شریعتی که به انگلیسی ترجمه شده بود به استاد راهنمایم دادم که مورد قبول او واقع شد و گفت که قابل توجه است، در حالی‌ که ایشان برای خود جایگاهی داشت و به سقراط معروف بود و هیچ تعارفی نداشت که در معذوریت این حرف را بزند.

اخیراً هم مقاله‌ای به زبان انگلیسی و در زمینه شریعتی نوشتم و زمانی که آقای هابرماس به ایران آمد و با او آشنا شدم، مقاله را برایش ارسال کردم؛ زیرا او تا قبل از این مقاله با شریعتی آشنایی نداشت، اما هابرماس پس از اینکه مقاله را خواند، نامه‌ای برای من ارسال کرد و به زبان آلمانی این مضمون را در مورد شریعتی به کار برد که شریعتی حقیقتاً قابل توجه است و او نیز با کسی تعارف نداشت که بخواهد این حرف را از روی تعارف بزند؛ بنابراین اینکه بگوییم حرف‌های شریعتی شعار بود، باید این ادعای ما اساسی داشته باشد، در حالی‌ که شعار نمی‌تواند این طور انعکاس پیدا کند و این همه انسان را تحت تأثیر قرار دهد. آدم‌هایی بوده‌اند که زندگی آن‌ها با آثار شریعتی تغییر یافته و جریاناتی که تحت تأثیر او هستند محدود به خاورمیانه و ایران نمی‌شود.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام

مطالب مرتبط
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
خبرنگار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۸/۰۳/۲۹ - ۱۸:۱۸
0
0
درود بر استاد منوچهری مرد خدا و استاد با اخلاق علوم سیاسی؛ از خوانش سخنان روشن و منصفانه شما درباره اندیشه های شریعتی لذت بردم. ممنون از مرتضی اوحدی برای انجام این گفتگو
captcha