65 ساله است، اما استاد بسیاری از قاریان و حافظان معروف و موفق روزگار بوده است و علاوه بر این داوری بیشتر مسابقات قرآن کشور را برعهده داشته است. با استاد موسویبلده در منزلش به گفتوگو نشستم در یک صبح سرد زمستانی. درست در همان اتاقی که کلاس آموزش قرآن به خانمها در آن برگزار میشود. صریح و بیتکلف است. مسئولان را نقد میکند، اما کار خودش را هم به خوبی انجام میدهد. اسم مرحوم محمدتقی مروت که به میان میآید، حالش عوض میشود. از نامهربانیهای برخی افراد به او گلایهمند است و برخی افراد به ظاهر قرآنی را هم مانع رشد فعالیتهای قرآنی میداند. استاد سیدمحسن موسویبلده از یک مسیر و تجربه چهلساله حرف میزند؛
ماجرای قاری شدن استاد
- با توجه به اینکه حرفه شما فیزیوتراپی است، اما همه شما را به عنوان استاد پیشکسوت قرآن میشناسند. ورود شما به حوزه قرآن چگونه اتفاق افتاد؟
زمینه گرایش به قرآن از کودکی در خانواده ما وجود داشت. پدربزرگ من اهل علم بود. مادربزرگ پدرم هم معلم قرآن منطقه بلده بودند. من نور معلمی قرآن را به نوعی ارث بردم. از طرفی، خانواده مادری من هم مذهبی هستند. دایی بزرگی دارم به نام جناب ابراهیم کیانی که از مداحان پیشکسوت تهران است و در آستانه 80 سالگی است که در این پیشه است. ما صدای نسبتا خوش را هم از خانواده مادری گرفتهایم و این دو ویژگی در کنار هم به کار آمد. پدر من در همه عمرش تلاوت روزانه خود را ترک نکرد. در کودکی به دبستان اسلامی محمودیه در پامنار میرفتم. سال 42 در کلاس چهارم، معلم قرآنی داشتیم که فقط یک سال به مدرسه ما آمد! انگار کار او فقط این بود که من را به سمت معلم قرآن شدن هدایت کند و برود. من تا آن زمان رویم نمیشد که قرآن را جلوی مردم و با قرائت بخوانم. از خجالت تارهای صوتیام فلج میشدند. آقای وطنی در سال 42 طرح جمعخوانی قرآن را که امروز قاریان کشوردر گروههای جمعخوانی دارند، در کلاس ما اجرا کرد. با لحن خاصی آهنگگذاری کرده بود و ما را مجبور میکرد حتما با قرائت بخوانیم. روزی که نوبت من شد عزا گرفته بودم. آن روز به مدرسه نرفتم و پدرم متوجه شد و من مجبور شدم حقیقت را بگویم. پدرم گفت سفارش میکنم تا تو را استثناء کند و همراه من به مدرسه آمد و خوشبختانه زنگ خورده بود. هفته بعد معلممان گفت سیدمحسن بخوان. من هم اشاره میکردم و میخواستم قرار استثناء بودن خودم را یادآوری کنم. گفت چرا چشم و ابرویت را اینطوری تکان میدهی؟ بخوان و تشر زد و من مبهوت نگاهش کردم. گفت نگاه میکنی؟ کمربندش را کشید و بالا برد... و آن کمربند از سال 42 تا به حال هنوز پایین نیامده است. من از ترس کمربند، با ترس و لرز شروع به خواندن کردم. البته این نسخه را برای هیچ کسی توصیه نمیکنم! وقتی تمام شد، گفت بچه جان تو که به این خوبی میخوانی چرا نمیخواندی؟ صبح فردا خودم داوطلب شدم و قرآن را سر صف مدرسه خواندم. به این ترتیب خواندن قرآن را شروع کردم.
آشنایی با استاد مروت
در دوره دبیرستان بودم که در کشور ما استادی به نام محمدتقی مروت ظهور کرد. ایشان در محله ما در هیئت مکتب علی(ع) حضور پیدا میکرد. او قرآن را به شکلی نو با صوت و لحن عربی میخواند. من حدود 10سال تفاوت سنی با ایشان داشتم. خودش در حال رشد بود و بچهها را هم رشد میداد. یادم هست وقتی برای خدمت سربازی رفته بود، با همان لباس سربازی در جلسات حاضر میشد.
- جلسات آموزش استاد مروت به شکل سنتی بود؟
بله؛ رحل میچیدند و مینشستند و یکی یکی میخواندند. زمان پخش تلاوتها از رادیو قاهره را میدانستیم و ضبط میکردیم و گوش میکردیم. ما میخواندیم و ایشان غلطهای تجویدی و صوت و لحن ما را میگرفتند. استاد مروت تقریبا هر شب جلسه داشتند ولی من در دوران دبیرستان و دانشگاه هر هفته در یک جلسه ثابت ایشان شرکت میکردم. جلسه اصلی ایشان که ما در آن جلسه قاری قرآن شدیم در خیابان پاستور منزل یک خادم قرآن به نام مرحوم حاج حسن گلگیرساز برگزار میشد. خیلی از اساتیدی که امروز میبینید که از شاگردان استاد مروت هستند، بچههای همان جلسهاند.
- خود استاد مروت قرائت قرآن به شکل نوین را از چه کسی یاد گرفته بود؟
ایشان استادی به آن شکل نداشت. با مطالعه کتاب و شنیدن نوار و با استعداد خارقالعاده و عشق، اولین قاری بینالمللی مسابقات مالزی از ایران شد. البته یک استاد سنتی داشتند. مرحوم حاج آقای فانی. ولی از طریق همان تلاوتهایی که شبهای جمعه از رادیو پخش و ضبط میشد، تبحر پیدا کرد. کتاب «النشر فی القرائات العشر» را از کتابخانه ملک پیدا کرده بود و خودش تمرین میکرد.
- اولین جلسه قرآن خودتان چطور شکل گرفت؟
در سال 50 که دیپلم گرفتم، یک شب استاد مروت به من گفتند، بچههای جلسهای در حسنآباد برای هیئت خود استاد قرآن میخواهند، شما برو. اول کمی جا خوردم و گفتم من؟ آخر بلد نیستم. گفتند بالاخره باید شروع کنی. چون ایشان دستور دادند رفتم و اولین جلسه من در منزل بزرگواری به نام مرحوم سرهنگ شادافزا برپا شد. سرهنگ بازنشستهای که مذهبی بود و خانه خود را به حالت حسینیه درآورده بود. هیئت داشت. برنامه هیئت او به طور عمده قرائت قرآن بود و یک ساعت هم به تفسیر قرآن اختصاص داشت که آقایی البته غیر معمّم برای تفسیر میآمد.
حساسیتها نسبت به قرائت به سبک مصری
مفسر قرآن آن جلسه نسبت به این شکل قرآنخوانی حساسیت داشت و میگفت قرآن را مثل سنیها میخوانید. همان شب اول به من فهماند که حواسم جمع باشد، او کیست. گفت ما سه سال است که در تفسیر حمد ماندهایم و هنوز در بای بسمالله هستیم. وقتی صحبتش را شروع کرد، متوجه شدم از این در و آن در بیشتر خاطره تعریف میکرد تا وقت تمام شد و آخرش گفت امشب هم تفسیر بای بسم الله تمام نشد. کم کم اذیتهای او شروع شد. انگار سبک قرائت ما را انحرافی میدید. یکبار استاد مروت به جلسه ما آمدند و ابتدای غروب اذان گفتند و خواستیم نماز بخوانیم و بعد جلسه را شروع کنیم. ایشان به سبک امروزی حیّ علی الصّلاة را کشید و مد داد. آقای مفسر بلند گفت ابنسعود به اینها پول داده است تا این کار را بکنند. خدا رحمتش کند، نگاهش اینطور بود. رفته رفته اذیتهای او بیشتر شد من هم تا یک سال تحمل کردم. بعد از یک سال، یک شب من دیگر بُریدم و به صاحبخانه گفتم جناب سرهنگ با این وضعیت نمیشود ادامه داد. من تا دو کلمه میگویم ایشان اجازه حرف زدن نمیدهد. اگر این طور باشد من از جلسه بعد نمیآیم. انتظار داشتم بگوید این چه حرفی است آقای موسوی، که برعکس شد. سرهنگ گفت اختیار جلسه ما در دست حاج آقا است. من هم پیام را گرفتم و تمام شد و به این ترتیب من در اولین جلسهداریام، شکست خوردم و از آن جلسه اخراج شدم. بعد از این جلسه ناموفق، جلسه خودم را به مسجدی درهمان محله میدان حسنآباد منتقل کردم و تا حدود یک سال آنجا بودم و فقط سه نفر شاگرد داشتم که وقتی یکی از آنها نمیآمد یک سوم جلسه تعطیل میشد! تا زمانی که یکی از داییهای من با خانوادهای مذهبی و هیئتدار وصلت کرد. برادران همسر ایشان مرحومان ناصر و مظفر دماوندی وقتی مطلع شدند که معلم قرآن هستم، من را دعوت کردند. شبهای جمعه میآمدند و مرا به جلسهای در محله خودشان انتهای خیابان سپه غربی، امام خمینی(ره) فعلی، میبردند تا کمکم راه افتادم و شاگردانم زیاد شدند. اولین داوریام را هم در همین سالها در دهه پنجاه آغاز کردم.
موفقترین کاروان قرآنی حج
قبل از انقلاب، سازمان اوقاف هر سال مسابقات قرآن برگزار و قاریان منتخب را به مسابقات مالزی میفرستاد. اما در آخر سال 56 و در واقع نوروز سال 57 در یک اقدام کاملا مردمی به همت مرحوم حاج آقای سلطانی(غفور آقازاده سلطانی، موسس دارتحفیظ القرآن الکریم)، کاروانی از قراء ایرانی به سرپرستی حضرت آیتالله سبحانی به مکه و مدینه اعزام شد. ما حدود بیست نفر بزرگسال و جوان و نوجوان بودیم. شهریار پرهیزکار بود و سیدحسین موسویبلده، اخوی من و سیدعباس میرداماد که همه 7-8 ساله بودند. اساتید پیشکسوت مثل مرحوم استاد علی اربابی و حاج بیوک اصل محمدی و استاد صحاف و استاد پورنقشبند هم در این کاروان حضور داشتند. سعودیها تعجب میکردند که در ایران قرآن هست و خوانده میشود! قرنها بود که چنین گروهی از ایران به مکه نرفته بود. آیتالله سبحانی رییس، مترجم و سخنگوی هیئت بودند. میخواستیم اجازه بگیریم که کنار یکی از ستونهای شبستان قدیم مسجدالحرام بعد از نماز مغرب مثل قاریان دیگر جلسه داشته باشیم. ما را به دفتر امام جماعت مسجدالحرام بردند. او که خیلی بیاعتنا و متکبرانه نشسته بود گفت اینجا مقرراتی دارد و اجازه نداد. آیتالله سبحانی گفت بسیار خوب هر چه نظر شما است ولی اجازه بدهید دو نفر از دوستان ما قرآن بخوانند. این را دیگر نه نگفت و کمیپایش را به احترام قرآن جمع کرد. شهریار پرهیزکار بچه ریز و استخوانی بود، تا اعوذ بالله و بسمالله را گفت او جمعتر نشست. بعد از تمام شدن قرائت پرهیزکار آقای سلیمی هم خواندند. شیخ متحیر مانده بود و باورش نمیشد که قرائتها در چنین سطحی باشد. بعد از اتمام قرائت آقای سلیمی، لحظهای سکوت شد و شیخ فقط با حیرت میگفت اللهاکبر، اللهاکبر. بعد آقای سبحانی گفتند: حالا اجازه میدهید؟ و شیخ گفت با افتخار از همین امشب شروع کنید. اوضاع 180 درجه عوض شد. ما از همان شب شروع کردیم. عمره نوروزی بود و مردم میرفتند و میآمدند و زوار زیاد بود. از همان شب که صدای اولین قاری ما در مسجد الحرام بلند شد، مردم ابتدا ایستاده گوش کردند و بعد کمکم نشستند و جلسه پر شد و در شبهای بعد کلاً جلسات دیگر از رونق افتاد.
هر شب مردم آماده و نشسته، منتظر ما بودند. از شب سوم کل جلسات زیرشبستانها عملاً تعطیل شد. کنار یکی از این ستونها یک استاد مصری بود شیخ یوسف نام ، جلسه و شاگردانی داشت. او از شب بعد جلسهاش را تشکیل نداد و با شاگردان خود در جلسه ما مینشست. وقتی بچهها میخواندند به پهنای صورت اشک میریخت. حدودا یک هفته آنجا بودیم و بعد به مدینه رفتیم. شب آخر موقع وداع این پیرمرد مثل کودکان هقهق میکرد. میگفت فردا شب با چه دلخوشی به حرم بیایم.
در نیمههای سال 57 با اوج گرفتن انقلاب، رژیم، حکومت نظامی اعلام کرد و به این ترتیب جلسات عملا تعطیل شد.
قرآنآموزان شهید
- جلسات قرآن بعد از انقلاب چه وضعیتی پیدا کردند؟
بعد از پیروزی انقلاب، جلسات قرآن مجددا شروع شد. طبعا با توجه به اسلامی بودن انقلاب این جلسات هم به لحاظ کمّی و هم کیفی گستردگی خارقالعادهای پیدا کرد تا آنجا که به جرئت میتوان گفت آن رودخانه قبل از انقلاب که عمدتا در تهران و مشهد جاری بود، به سرعت به دریایی به وسعت کل کشور مبدل شد. من بعد از انقلاب جلسهداری را از سال 59 در موسسه دارالتحفیظ خیابان ایران شروع کردم.
یادم هست در زمان جنگ تا دویست نفر در جلسات دارالتحفیظ شرکت میکردند و من از شاگردان حضور غیاب میکردم و اگر سه جلسه نمیآمدند حذف میشدند. بچههای جلسه به جبهه میرفتند و بعد برای من نامه میدادند و من نامه را در جلسه میخواندم و فضای جلسه عوض میشد. تا اینکه خبر اولین شهیدمان آمد. آن روز وقت حضور و غیاب به اسم او که رسیدم، دلم نیامد، اسم او را نخوانم، اسمش را خواندم و همه بچهها به جایش حاضر گفتند و این به سنت جلسه تبدیل شد. الان هم در موسسه جدید ما، احسن الحدیث همین روال ادامه دارد.
یادم هست که سازمان اوقاف در سال 60 به انتخاب خود قاریان کشور شورایی از اساتید و معلمان آن زمان تشکیل داد و اولین مسابقات بینالمللی حفظ و قرائت ایران را در حسینیه ارشاد برگزار کرد.
- در بین قاریان مصری علاقه و شیفتگی شما به کدامیک بود؟
ما عاشق میشدیم و فارغ میشدیم! همه عموماً با عبدالباسط شروع کردیم. در دوره دبیرستان برای اولین بار با صدای شیخ محمود علی البناء آشنا شدم. تلاوت سوره ابراهیمش را یکی از بچهها برای من آورد. بعدها از رادیو کویت و مصر تلاوتها را ضبط میکردم و با توجه به سبک موقر و ملکوتی شیخ محمود علی البناء، عاشق تلاوت او شدم و تحت تاثیر او سبک تلاوت من هم تغییر کرد. شبها رادیو مصر را میگرفتم و ضبط میکردم. او میخواند و من گریه میکردم. چند بار با جمع اعضای جلسه استاد مولایی(ابراهیم پورفرزیب) رفتیم مشهد. حضرت آیتالله خامنهای عاشق شیخ مصطفی اسماعیل بودند. ایشان نوارهای او را از سوریه آورده و بین قاریان پخش کرده بود. من آن ترم واحد مفصلشناسی دانشگاه را به خاطر گوش دادن به صدای مصطفیاسماعیل که 8 صبح دوشنبهها پخش میشد، افتادم. بعد با شیخ محمد صدیق منشاوی آشنا شدم و بعدش تلاوتهای شیخ محمد عبدالعزیز حصان که آمد، تا امروز شیفته و واله بر مدار تلاوت او هستم. نه من بلکه اکثر اساتید و قاریان کشور!
تنها جلسه تخصصی تجوید قرآن ویژه بانوان
- وضعیت قرائت خانمها چطور است. چون برخی محدودیتها برای خانمها وجود دارد و تصور آقایان این است که قاری قوی بین خانمها نیست.
قبل از انقلاب حضور خانمها در عرصه قرائت قرآن در حد صفر بود. بعد از انقلاب تشویق شدند و حضور پیدا کردند. حضور و هجوم آنها چندین برابر آقایان است. ولی با کمال تاسف ارادهای در تصمیمگیران نیست و هنوز هم دیدگاهی وجود دارد که زن نباید بخواند. دارالتحفیظ اولین جایی بود که بخش مستقل خواهران را دایر کرد و در موسسه احسنالحدیث هم ما همین راه را ادامه میدهیم. تدریس خواهران به این شکل آغاز شد که در خانه خودم خواهرم و خانم من بودند و همسر برادرم و چند نفر از خانمهای فامیل و مسجد محل. جلسه را با روخوانی شروع کردیم. این جلسه با توجه به عطشی که بود به سرعت پرجمعیت شد و افرادی جدیدتر آمدند. هنوز هم این جلسه یکشنبهها در منزل ما ادامه دارد. از این جلسه اساتید و داوران بینالمللی بیرون آمدند که نسل اول آنها خانمها موسویبلده، جمالی، نظری، نیاورانی و رحمانیمنش و ... هستند که جزء اولین معلمان و برخی هم داوران مسابقات کشوری و بینالمللی هستند. البته لحنگیری و آهنگگیری خانمها نسبت به آقایان ضعیفتر است. شاید به این دلیل که پسر بچهها از ابتدا هر چه و هرجا بخوانند مانعی ندارند، ولی دخترها محدود میشوند و همین باعث شده آهنگگیری و خواندن در درون آنها رشد نکند. ولی شوق آنها برای یاد گرفتن بیشتر است و حضورشان در جلسات پررنگتر از آقایان است.
- مشکل فقهی برای خواندن خانمها پیش نیامد؟ به هر حال حتی قرآن خواندن زنها از نظر برخی فقها ایراد دارد.
چنین مشکلاتی هیچوقت در جلسه ما پیش نیامد. البته این بستگی به نظر مرجع تقلید خود خانم ها دارد. به طور مثال برخی خانم ها مرجع خود را عوض کردند و مرجع تقلید جدید آنان اجازه نمیداد که در حضور مردان با ترجیع(آهنگین) قرآن بخوانند و از آن سال به بعد جلوی من قرآن نخواندند. همه خانمها مساله را میدانند. به طور مثال امام(ره) قائل به جواز بودند. رهبر انقلاب هم اجازه میدهند و فتوای جالبی از ایشان داریم. دکتر نادی مسئول دارالقرآن استان تهران در سال 1372 این استفتاء را از دفتر ایشان در قم انجام داده است و سوال بسیار جامع و کاملی پرسیده و پاسخ دادهاند که «با مراعات حجاب واجب اشکال ندارد، صدای زن فینفسه نامحرم نیست و شنیدن و شنواندن آن برای مرد نامحرم مانعی ندارد، مگر موجب مفسدهای باشد.» تمام کسانی که اینجا حضور پیدا میکنند خود مسئولیت شرعی آن را پذیرفتهاند و تا به امروز تقریبا عکسالعملها در حد صفر بوده است. 25 سال است این جلسات ادامه دارد و هر دوره 4-5 سال زمان میبرد. ولی در سطح کشور ذره ذره، قرائت عمومی زنان محدود شده است.
- به نظر شما علت ضعف دانشآموزان و حتی دانشجویان ما در روخوانی ساده و بیغلط قرآن چیست؟ بعد از 12 سال حتی نمیتوانند یک روخوانی ساده داشته باشند. مشکل از کجاست؟
شاید به این دلیل باشد که آموزش و پرورش همانطور که به دنبال تربیت دبیر فیزیک و شیمی و ادبیات بود، سراغ تربیت معلم قرآن نرفت و هر کسی معلم علوم تربیتی و پرورشی و هنر و ...بود آموزش قرآن را هم در مدارس به عهده گرفت. معلمی که خودش چیزی بلد نیست، به بچهها قرآن یاد میدهد. جالب است که بعضا در مدارس هر دانشآموزی که با صوت و لحن بخواند با او برخورد میکنند که با لحن عربی نخوان. چند سال پیش نیم درصد از بودجه فرهنگی کل کشور به فعالیتهای قرآنی اختصاص داده شد. چیز عجیبی بود. اما عملا شد مصداق اسراف مال و فرصت. یک نمونه این بود که در آن سال آموزش و پرورش حدود 49 میلیارد تومان گرفت و معلوم نشد چه شد و خروجی آن چه بود.
تنها حامی جدی نهضت تلاوت در کشور
- پس شورای توسعه فرهنگ قرآنی و سازمانهای قرآنی چه کار میکنند؟
این قدر بدانید بعد از جلسات مردمی، در میان نهادهای حاکمیتی تنها سازمان دارالقرآن الکریم کشور وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی به نسبت بودجه و امکانات واقعاً محدود خود گستردهترین آموزش قرآن را در کشور داشته است. از فشل بودن سیستم آموزش قرآن کشور همین را بگویم که در شورای توسعه تقسیم کار شد. بخش آموزش همگانی قرآن بر عهده آموزش و پرورش قرار داده شد. یعنی آموزش و پرورش از نظر این شورا، فقط مسئول تعلیم شاگردانش نیست و آموزش همگانی همه مردم کشور را برعهده دارد. نهادی که از عهده تعلیم دادن شاگردان خودش بر نیامده است، وظیفه دارد ملت ایران را قاری قرآن کند. نه ابزار دارد و نه اراده. آموزش و پرورش برای آن سال 49 میلیارد تومان گرفت و دارالقرآن مدارس را ساخت که نتیجهاش مشخص نیست.
وزارت علوم هم تا امسال در برابر بودجهای که گرفته، پاسخگو نیست و کسی هیچ وقت دنبال ماجرا را نگرفته است. مشخص نیست در کدام بخش به نام قرآن خرج شد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم داستان خودش را دارد. در این وزارتخانه مثلا به یک موسسه در یکی از شهرها، سه میلیارد تومان برای فعالیتهای قرآنی پرداخت شده است. حتی سر و صدای دیگر موسسات آن استان هم درآمد که این همه خرج بیجهت برای چیست؟ از این بودجهها چه چیزی بیرون میآید؟!
این را بگویم، نه قصد و نه نیاز به چاپلوسی دارم. این نظر کارشناسی یک معلم قدیمی است. تنها حامی جدی نهضت تلاوت در کشور رهبر انقلاب است که به صورت تخصصی دنبال میکند و ایشان از این جنبه متاسفانه دوّمی ندارد. من به عنوان یک معلم قرآن نظرات تخصصی ایشان را رصد میکنم. گویی ایشان کاری جز تدریس قرآن در زندگی نداشته است. در این کشور چنین پتانسیلی وجود دارد و شخصی وجود دارد که رهبر کشور است و دیدگاههایی مترقی در بحث تلاوت قرآن دارد، اما متاسفانه انتقال نظرات تخصصی رهبر انقلاب به جامعه از مسیر افکاری تنگنظرانه میگذرد و لذا نتیجه را نه تنها خنثی بلکه حتی برعکس میکند. این موضوع در صدا و سیما خود را به خوبی نشان داده است.
- صداو سیما که هم شبکه تلویزیونی قرآن دارد و هم دو شبکه رادیویی قرآن، دیگر نباید جای گلایه باشد.
ببینید الان دیگر از هجومی که در دهه 60 و 70 به جلسات بود، خبری نیست. جلسات خلوت شدهاند و یکی از دلایل عمده این مساله، سیاستهای صدا و سیما است. صدا و سیما عمدتا برنامههای قرآنی شبکهها را به رادیو و سیمای قرآن تبعید کرده است. در واقع میگوید قرآن میخواهید، بزنید رادیو قرآن و سیمای قرآن. اما در مورد ورزش چنین نیست. مگر یک شبکه مستقل 24 ساعته ورزش نداریم؟ پس چرا باز هم در شبکه یک و سه و خبر و اخبار سراسری و ... به ورزش پرداخته میشود؟
انگار قرار نیست قاریان قرآن و چهرههای قرآنی شناخته شوند. بدون اینکه مخالف باشیم تا بخواهید هنرپیشه و فوتبالیست و خواننده در شبکهها حضور دارد، اما گویی عمدی در کار است که ما قاری را به مردم نشان ندهیم. جالب است مثلا عید مبعث در واقع سالروز تولد قرآن است. در جشن مبعث در شبکههای مختلف از هنرپیشه و خواننده و ورزشکار دعوت میکنند و از آنان درباره پیغمبر سوال میشود! ولی حتی در آن روز هم از یک قاری قرآن دعوت نمیشود. آقا هم مرتب تکرار میکنند که چهرههای قرآنی را تکریم کنید. قاریان ممتاز ما کمکم مو سپید میکنند اما هنوز چهره آنها در تلویزیون دیده نشده است. مردم باید قاری را ببینند تا الگوپذیری کنند. از نمونههای تاثیر شگرف صدا و سیما، جواد فروغی بود. وقتی تصویر او دیده شد ما شاهد هجوم دانشآموزان به کلاسهای قرآن بودیم. جواد فروغی نهضتی در قرائت قرآن ایجاد کرد. چون چهره و تلاوت زیبای او پخش شده بود. امروز اصلا چنین چیزی وجود ندارد. زمانی در شبکه دو شبکه کودک و نوجوان، وقت اذان، صدای اذان یا تلاوت قرآن بچهها، بدون تصویر وی روی اسلاید ضریح یک حرم پخش میشود و گاهی عکسی کوچک از بچه کنار اسم او دیده میشود و گاهی آنهم نیست. انگار بدآموزی دارد!
دیدگاههای غلط نسبت به قاری قرآن
- الان اوضاع جلسات و استقبال مردم چطور است؟ این سوال را از کسی میپرسم که پنجاه سال جلسهداری کرده است.
با کمال تاسف باید بگویم به طور نسبی رو به افول است. این اتفاقات نشانه نوعی میل به کم رنگ کردن و راکد کردن قرآن است و حاصل دیدگاهی است که معتقد است اینگونه تلاوت تشبّه به غیر شیعه است و قاری قرآن نباید مطرح شود. البته این دیدگاه هرگز با این صراحت مطرح نمیشود ولی وجود دارد. من بارها با یکی از آقایانی که تریبون هم دارد درگیری لفظی داشتم. به ایشان گفتهام که مگر خود شما از شهریار پرهیزکار استفاده نمیکردید؟ چرا برای برنامه خودتان از خوشخوانی استفاده میکردید؟ ایشان یکبار گفت که چه خبر است در جلسههای تان این همه تلاوت میکنید. یک ربع قرآن بخوانید و باقی زمان را به تفسیر و معارف اختصاص بدهید. من به ایشان پیغام دادم آن شهریار پرهیزکار که برای جذاب کردن برنامه خودتان از تلاوت او استفاده میکردید، در جلسات یک ربعی قرآن قاری نشده است. احساس میشود این دیدگاه امروز در پس زمینه ذهنی تصمیم گیران صدا و سیما وجود دارد. اولین کسی که جریان تلاوت و استماع قرآن را کلید زد شخص پیامبر اکرم(ص) بودند. با وجود اینکه خود آورنده قرآن بود به ابنمسعود میفرمود تو بخوان و من گوش میکنم. در مصر این طور است. مثل ایران نیست که قبل از سخنرانی به صورت تشریفاتی قرآن تلاوت شود. بلکه مردم برای شنیدن قرآن میروند. آقا سخنرانی میکند تا قاری بیاید و سخنرانی و تفسیر مقدمهای برای شنیدن تلاوت است. در ایران وقتی سخنران برای سخنرانی میآید به قاری اشاره میکنند که بس است تمام کن.
از دیگر عوامل سرد شده این جلسات، نحوه پخش تلاوتها از صدا و سیما است. صدا و سیما جلسات تلاوت مجلسی را ضبط و برای پخش آماده میکند، اما تعمدا صدای تشویق جمعیت را حذف میکنند. صدا و سیما گنجینه چهل سال تلاوت مجلسی کشور را از بین برده است. در حالی که ما قاریان ایرانی با شنیدن تلاوت مجلسی قاریان مصری قاری شدیم. آن تلاوتها و تشویقهای مردمی ما را جذب کرد. من شخصا به عمرم 10 تلاوت استودیویی هم گوش نکردهام. هرچه تلاوت گوش کردهام و حتی تجویدی که یاد گرفتهام از تلاوتهای مجلسی است. تلاوت مجلسی، شوق و شور میدهد. امروز تشویق هم در جلسات افت کرده و آن شور و شوق اولیه وجود ندارد. یکی از اساتید مصری در مسابقاتی که هر دو به عنوان داور حضور داشتیم به خود من گفت از زمانی که سلفیها در مصر قدرت گرفتند، جلوی تشویق گرفته شد و تلاوتها بدون تشویق از رادیو تلویزیون پخش میشود و قرائت ما افول کرده است. البته در مجموع تا حدی هم به رویکرد کلی مردم نسبت به مذهب بر میگردد. باید قبول کنیم قرائت قرآن در این جریان کلی قرار گرفته است.
- البته با رونق فضای مجازی به نظر میرسد که تبلیغ و ترویج جلسات قرآن و محافل قرآنی باید تقویت شده باشد. مثلا کلیپهایی از تلاوتهای ممتاز که در شبکههای مجازی دست به دست میشود یک فرصت است.
بله؛ ممکن است فرصت باشد ولی از طرفی هم تهدید است. مثلا در ماجرای آن قاری معروف این تهدید جدی شد. اصلا ببینید ضربهای که ماجرای آن قاری زد، شلیک نهایی به جلسات قرآن بود. این ماجرا یک فتنه بزرگ بود. آن فرد بیمار بود و از این افراد در هر جامعهای وجود دارد. در بین قشرها و گروههای دیگر هم بودهاند و بعضا دادگاه و محکومیت نیز داشتهاند. مگر ما قاری قرآن کم داریم؟ حالا یک نفر نباشد. ولی دراین مورد چه کسانی ماجرا را به این جا کشاندند؟ چه کسانی دخالت کردند؟ امروز هم رسما انکار میکنند. امروز نام این فرد از حالت یک اسم خارج شده و به یک اصطلاح خاص تبدیل شده است. در سالی که مساله این آقا آشکار شد و در شبکههای مجازی منتشر شد، آمار ثبتنام 300 نفری موسسه ما به 70 نفر رسید. مردم دیگر بچههای خود را برای یاد گرفتن قرآن نمیفرستند. این هم یکی دیگر از عوامل رکود جلسات قرآنی بود.
- وضعیت مسابقات قرآن در ایران از نظر کیفی چگونه است و چقدر به توسعه قرآن کمک میکند؟ تحلیل کلی شما از این مسابقات و ضعفها و قوتها چگونه است؟
نفس مسابقه بسیار مبارک است. من به شدت مخالف تعطیلی و حتی کم رنگ شدن مسابقات هستم. اما مسابقات را باز هم با روشهای غلطی که داریم، به ضد خودش تبدیل کردهایم. ببینید اشکال در مسابقه نیست. اما بچهها میگویند مسابقه را تعطیل کنیم. من میگویم مسابقه نباید تعطیل شود، بلکه روشها باید اصلاح شود. بچهها شب مسابقه استرس دارند و حتی به پزشک مراجعه میکنند و قرص میخورند. در مورد خانمها که رسما برایشان آمبولانس میایستد. این اتفاقات رخ داده است. مثل کنکور شده. استرس میگیرند و غش میکنند. در حالی که مسابقه همین است و رقابت در مسابقه مطرح است. حتی اگر بهترین داوران با بهترین آییننامهها حضور پیدا کنند باز هم در چنین مسابقهای فقط یک برنده خواهیم داشت و شاید نفر اول با نفر دوم به اندازه 25 صدم نمره فاصله داشته باشد. اشکال ما در «پسامسابقه» است. نفر اول را به برج عاج میبریم و به یکباره همه چیز برای نفر اول فراهم میشود و او سلطان قرائت میشود و بقیه را تحویل نمیگیریم. از فردا صبح همه جا او را دعوت میکنند و اسم او میشود، قاری بینالمللی. صدا و سیما هم نفر اول را دعوت میکند. در حالیکه شاید تلاوت نفر دوم بسیار بهتر باشد. استاد احمد ابوالقاسمی در مسابقات کشوری سوم شده بود و اتفاقا با سهمیه جانبازان وارد مسابقات کشوری شده بود. ولی در همان سال به مالزی رفت و اول شد. 10 نفر اول فینال مسابقات کشوری همه قوی هستند. شنیدهام مواردی داشتیم که قاری قرآن تلاوتهای خود را به صدا و سیما عرضه کرده و آنجا پذیرفته نشده است، ولی مدتی بعد در مسابقات اول شده و آنها او را دعوت میکنند و میگویند بیا بخوان و حالا چون اول شده از او میخواهند نوارهای قبلیاش را هم بیاورد. چند سال پیش از صدا و سیما به من زنگ میزنند وبرای یک مراسم قاری میخواهند، وقتی کسی را معرفی میکنم از من میپرسند آیا بین المللی است یا نه؛ من جواب میدهم که کار او بهترین است، میگویند نه. قاری بینالمللی باشد یا نفر اول مسابقات باشد. در صورتی که در مصر اول یا دوم شدن مهم نیست. در مصر، مسابقه قاری را بالا نمیآورد، بلکه قاری با بروز دادن تواناییهای خود بالا میآید و در گزینش رادیو و تلویزیون پذیرفته می شود و میخواند و این برای آنها بسیار مهم است. شورایی آنها را تصدیق میکند و اگر اولین تلاوت آنها پخش شود به یکباره همه مصر او را میشناسد. ما چند سال است که رتبهبندی داریم و امتحانهای سختی از آنها گرفته میشود و رتبهبندی هر سال انجام میشود. ولی مسابقه تصویر یک لحظه یک قاری است. البته باز تاکید می کنم مسابقات باید باشد، اما همه سرنوشت قرآن کشور نشود. در مقابل به امتحانات سالانه رتبهبندی قاریان اهمیت بدهند.
مصریها وقتی در امتحان رادیو پذیرفته شوند در مرحله اول قرائت آنها یک ربع قابل پخش است. ابتدا در صوت العرب پخش میشود و در رادیو سراسری پخش نمیشود. بعد از مدتی باز هم امتحان مجدد میدهند و بعد قاری نیم ساعته میشوند و وارد رادیو سراسری مصر میشوند و برای سراسر کشور پخش میشود. در اولین سالگرد تاسیس رادیو قرآن، مقام معظم رهبری، رییسجمهور بودند و به مدیر رادیو قرآن آقای صدرزاده گفتند صدای هر قاری را پخش نکنید. بگذارید این برای قاریان آرزو بشود و برای این حضور کار کنند و بگویند رادیو آرزوی ما است. نگویید برای تشویقشان پخش کنیم. بعد با خنده گفتند میخواهید تشویق کنید به آنها پیکان بدهید! ولی پخش از رادیو حساب و کتاب داشته باشد ... حالا حساب و کتاب غالباً شده اول شدن در مسابقات، نه حتی دومی. میخواهید مسابقات استرسزا نباشد؟
گفتوگو از عطاالله اسماعیلی
ماهنامه خیمه، شماره 128
انتهای پیام