به گزارش ایکنا از اصفهان، در طول تاریخ تفاسیر و تحلیلهای متفاوتی از اهداف و فلسفه قیام عاشورا از سوی اندیشمندان شیعه و حتی اهلسنت ارائه شده است. کسانی مثل «شیخ مفید» و «سید مرتضی» قائل به این هستند که هدف قیام امام حسین(ع) از ابتدا تشکیل حکومت اسلامی بود، ولی زمانی که حضرت مجبور شدند بین بیعت با یزید و شهادت، یکی را انتخاب کنند، گزینه دوم را انتخاب کردند، البته تلاش کردند که از جنگ جلوگیری کنند، ولی موفق نشدند و بین عزت و ذلت، عزت را انتخاب کردند. در میان متفکران معاصر کسانی مثل مرحوم «صالحی نجف آبادی» با نظر شیخ مفید و سید مرتضی هم عقیده هستند. ولی کسانی مثل مرحوم دکتر «علی شریعتی» معتقد است امام حسین(ع) از ابتدا به خاطر شهادت قیام کرد و میخواست با شهادت خود مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر جامعه را به چالش بکشد. دیدگاه مرحوم «شهید مطهری» جمع بین این دو دیدگاه است. وی تشکیل حکومت را جزء اهداف قیام امام میداند، ولی بیشتر بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید میکند. حتی تعدادی از روشنفکران این دیدگاه را مطرح میکنند که حادثه عاشورا برای انتقام جویی از جنگهای صدر اسلام شکل گرفت. خبرنگار ایکنا در همین رابطه گفتوگویی باحجتالاسلام محمد صحتی سردرودی، محقق و پژوهشگر تاریخ اسلام و عاشوراپژوه داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید با این توضیح که دیدگاهها و موضوعات مورد اشاره در این مصاحبه تنها نقطه نظرات مصاحبه شونده گرامی است و ایکنا در صدد تایید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.
ایکنا: با گذشت بیش از هزار سال از قیام عاشورا، هنوز تحلیلهای مربوط به این واقعه به یک جمعبندی واحد نرسیده است و به همین دلیل کسی که به این موضوع میپردازد، مشخص نیست که بر اساس چه زمینههایی وارد موضوع میشود، چون قرائتها مختلف است. امثال شیخ مفید و شیخ طوسی قائل به این بودند که قیام امام حسین(ع) برای تشکیل حکومت اسلامی بود و این دیدگاه را مرحوم صالحی نجفآبادی به صورت مدون در کتاب «شهید جاوید» مطرح کرد. در مقابل آن، دیدگاه دکتر شریعتی قرار دارد که معتقد بود امام حسین(ع) برای شهادت قیام کرد تا با خون خود از نظام سیاسی بنیامیه مشروعیتزدایی کند.
صحتی سردرودی: قرائتهای مختلف و خوانشهای گوناگونی که تاکنون از شهادت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا انجام شده است، به سه دسته تقسیم میشود که هر کدام از این تقسیمبندیهای سهگانه نیز سه دسته را دربرمیگیرد و در مجموع، با نُه قرائت در این زمینه مواجهیم. تقسیم اول، از بالا جریان مییابد و به زندگانی امام حسین(ع)، شناخت سیره ایشان و عاشوراپژوهی نیز میرسد. میتوان گفت امروز در میان مسلمانان سه نوع قرائت و خوانش از اسلام وجود دارد که عبارتند از اسلام سنتی، اسلام سیاسی و اسلام مدنی. این قرائتها چیز تازهای نیست و از مشروطه به بعد وجود داشته است.
از شهادت امام حسین(ع) نیز سه نوع قرائت وجود دارد؛ قرائت سنتی که بر شعائر، حفظ ظواهر، قشریگری و اخباریگری تأکید کرده و با هر چیز جدیدی مخالفت میکند و از تجدد، بازنگری و بازاندیشی میترسد. به تبع اسلام سیاسی، یک قرائت سیاسی نیز از واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) وجود دارد که امروز غلبه و چیرگی با این نوع قرائت است و رسانههای رسمی به این نوع قرائت دامن میزنند و آن را گسترش میدهند. به تبع اسلام مدنی، یک قرائت مدنی نیز از تمام آموزهها و تعالیم دینی از جمله شهادت امام حسین(ع) وجود دارد که با دو مشخصه میتوان آن را شناخت، یکی عقلانیت که البته کم و بیش در قرائت سیاسی نیز یافت میشود، منتها عقلانیت سیاسی که گاهی شیطنت و سوداگری نیز از آن تراوش میکند؛ ولی منظور از عقلانیت در قرائت مدنی، بیشتر سیره عقلا است و معتقدند درست است که زنده نگه داشتن نام و یاد امام حسین(ع) در عالم آخرت ثوابهای متعددی دارد، ولی نباید به آن بسنده کرد، بلکه باید برای زندگی این دنیای ما هم مفید باشد. اگر در این دنیا به سود نوع بشر باشد، به قول قرآن «ما ینفع الناس» باشد و به مردم نفع برساند، ماندگار میشود، وگرنه مثل کف روی آب است و زود از بین میرود. شاخصه مهم دیگر، رعایت حقالناس و در اصطلاح مدرن، حقوق بشر است، مبنی بر اینکه تمام هم و غم امام حسین(ع) بر این بود که مردمآزاری و ظلم وجود نداشته باشد و حقوق مردم رعایت شود، به خصوص زراندوزان، زورمندان و حکام به حقوق مردم تجاوز نکنند.
تقسیمبندی دیگری نیز مطرح است که بیشتر جنبه تاریخی دارد، مبنی بر اینکه از واقعه عاشورا سه قرائت موجود است، قرائت بنیامیه، یعنی قاتلان امام حسین(ع) بعدا تاریخ عاشورا را نوشتند. اینطور نبود که بنیامیه بلافاصله بعد از قیام عاشورا ساقط شوند. درست است که حکومت یزید سه سال بیشتر طول نکشید، ولی آل مروان، شاخه دیگری از بنیامیه حکومت کردند و بعد از اینکه حکومت بنیامیه در عراق و حجاز ساقط شد، در اندلس و اسپانیای امروزی نزدیک به پنج قرن حکومت کردند و در این پانصد سال مورخانی در استخدام بنیامیه قرار داشتند و تاریخ را برای آنها نوشتند، مثل ابن تیمیه، ابن کثیر نویسنده تاریخ «البدایه و النهایه» و معروفتر از همه ابن خلدون؛ اینها قرائتی اموی از شهادت امام حسین(ع) به دست دادند. زمانی که حکومت به دست بنیعباس افتاد، آنها نیز سعی کردند قرائتی عباسی از شهادت امام حسین(ع) به دست دهند. نوع سوم قرائت آل علی(ع) است، یعنی بازماندگان شهدای کربلا، جانشینان امام حسین(ع) و ائمه شیعه از امام سجاد(ع) به بعد از این واقعه قرائتی مخصوص به خود دارند.
سه قرائت دیگر نیز وجود دارد که بیشتر جنبه مردمشناختی و جامعهشناسانه دارد. هر کدام از این قرائتها ممکن است با یکدیگر قابل جمع باشد. قرائتهای جامعهشناسانه عبارتند از قرائت عاطفی که در میان عموم مردم رواج دارد که در روضهخوانیها خود را نشان میدهد، قرائت حماسی که بیشتر در هشت سال جنگ تحمیلی به آن بها داده شد و قرائت عرفانی که از سوی کسانی چون مولانا، عمان سامانی در گنجینه الاسرار، صفی علیشاه در زبده الاسرار و حجتالاسلام نیر تبریزی در آتشکده انجام شد.
در رابطه با هدفشناسی، در قرائت سنتی گفته میشود که امام حسین(ع) تکلیف ویژه داشت، به این صورت که از آسمان صحیفهای دارای دوازده فصل و به نام هر امام معصوم برای فاطمه زهرا(س) نازل شده بود. هر کدام که به امامت میرسیدند، فصل مربوط به خود را باز کرده و به هر چه در آن نوشته شده بود، عمل میکرد. سنتیها معتقدند عاشورا نمیتواند قابل تعمیم و قابل اقتدا باشد و حرکت امام حسین(ع) اقدامی ویژه و خاص ایشان بود. حتی صاحب «جواهر الکلام» نیز به این رأی متمایل است. علامه مجلسی دوم نیز از سنتیها محسوب میشود که میگفت امام حسین(ع) دارای تکلیف ویژه بود، اقدام ایشان با قواعد فقهی همخوانی نداشت و نمیتوان آن را تعمیم داد.
ایکنا: همین دیدگاه است که امام حسین(ع) را «قتیل العبرات» معرفی میکند؟
صحتی سردرودی: بله. جنبه عاطفی پیدا میکند. در رابطه با هدفشناسی، معتقدند شهادت امام حسین(ع) از اسرار و رموز است و نمیتوان به هدف ایشان پی برد. غافل از اینکه امام حسین(ع) در سخنانی فرموده است:«و لکم فی اسوه؛ برای شما در این اقدام من اسوه و الگویی نهفته است». اصلا امام به معنای پیشرو است، یعنی کسی که جلو بیفتد و راه برود و دیگران پا جای پای او بگذارند، ولی با دیدگاهی که سنتیها دارند، امامت از خاصیت میافتد. به هر حال سنتیها با هدفشناسی امام حسین(ع) کاری ندارند و بیشتر به دنبال شفاعت و جوانب عاطفی واقعه کربلا هستند، نوعی کپیبرداری از کاتولیکهای مسیحی که میگویند حضرت عیسی(ع) به صلیب کشیده شد تا کفاره گناهان امتش باشد، سنتیها نیز چنین قرائتی از شفاعت به دست داده و خواسته یا ناخواسته به اباحیگری و تجری بر گناه دامن میزنند، تصور میکنند شفاعت نیز چیزی مثل رابطهسالاریهای این دنیا است. در واقع این دیدگاه هم تحریف شهادت امام حسین(ع) و هم تحریف مسئله شفاعت است. شفاعت به معنایی نیست که آنها تصور میکنند.
ایکنا: یعنی این دیدگاه به نوعی غالب است.
صحتی سردرودی: بله در میان سنتیها غالب است. در قرائت سیاسی، از آنجا که سیاست بیشتر تابع تحولات زمان است، آنها که سیاستزدهاند، اگر صاحب قدرت باشند، خواه ناخواه یا سوار موج میشوند، یا اینکه موج سیاست آنها را با خود میبرد؛ لذا زمانی افراط به خرج داده و از آن طرف بام میافتادند و زمانی نیز افراط کرده و از این طرف بام میافتند. طرفداران اسلام سیاسی در دهههای چهل و پنجاه معتقد بودند هدف امام حسین(ع) کسب و تصاحب قدرت بود و تصور میکردند که اگر حکومتی به نام دین برپا شود، همه مشکلات حل میشود. در واقع در دهههای چهل و پنجاه چنین ذهنیتی در میان طرفداران اسلام سیاسی غلبه داشت. سیاسیها انقلابی هم بودند. بعد از انقلاب 57 که اینها به قدرت رسیدند، متوجه شدند که عمل غیر از تئوری است و نه تنها مشکلات حل نشد، بلکه مشکلات بزرگتری نیز تولید شد؛ لذا از رأی قبلی خود برگشتند و اکنون از این طرف بام افتاده و میگویند حرکت امام حسین(ع) اقدامی انفعالی بود، میخواهند به نوعی آن را شخصی جلوه دهند، میگویند امام حسین(ع) از خود دفاع کرد، چون خود و خانوادهاش را دستگیر کرده و به زندان میانداختند، از مدینه فرار کرد.
زمانی که چاپ اول کتاب «عاشوراپژوهی، با رویکردی به تحریفشناسی تاریخ امام حسین» منتشر شد، ناشر به دلیل کلمه تحریفشناسی در عنوان کتاب از توزیع آن میترسید. من در این کتاب بیش از سیصد مورد یا بیشتر اشاره کرده بودم که فلان مسئله تحریف و دروغ است و با قرآن و عقل همخوانی ندارد. کتاب «حماسه حسینی» شهید مطهری شامل چند سخنرانی است، ولی کتاب من نسبت به کتاب ایشان شاید صد برابر بیشتر بود. دکتر سید محمد ثقفی به من گفت که این کتاب را برای بار اول در شهرهای مذهبی توزیع نکن، به خصوص در مشهد و قم اجازه نده یک نسخه از این کتاب پشت ویترین کتابفروشیها برود، اول در شهرهای غیر مذهبی و در دانشگاهها توزیع کن تا بعدا نوبت به شهرهای مذهبی برسد. با خودم فکر کردم که چند نسخه از کتاب را در اختیار مراجع تقلید قرار داده و بازتابش را در میان آنها ببینم. ناشر چند نسخه از آن را برای تعدادی از مراجع برد و من نیز یک نسخه از آن را به همراه چند اثر دیگر نزد آیتالله منتظری بردم. آیتالله منتظری کتاب را گرفت و نوشته پشت جلد را خواند که در آن این بیت شعر آمده بود:«کربلا اصل نبود از سر ناچاری بود/ آن قیامی که اصولی است قیام حسن است». ایشان این شعر را که خواند، سرش را بلند کرد و گفت همینطور است، میخواستند امام حسین(ع) را در مدینه بکشند، فرار کرد و به خانه امن خدا پناه برد و این آیه را خواند:«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ...»، در مکه نیز میخواستند ایشان را ترور کنند، به سمت کوفه فرار کرد. اینکه قیام نیست، همهاش فرار است. اولین بار کلمه فرار را از زبان مرحوم آیتالله منتظری شنیدم.
ایکنا: نظر آقای صالحی در مورد کتاب شما چه بود؟
صحتی سردرودی: ایشان از نظر خود برنگشت، با همان نظریه از دنیا رفت. عمر ایشان کفاف نداد که کتاب مرا ببیند. کتاب من با کتاب ایشان نمیخواند. من نیز قبلا در مراسم چهلم آقای صالحی این موضوع را مطرح کرده بودم که کتاب شهید جاوید سه گام برداشته، دو گام بلند به جلو و یک گام به عقب. آن دو گام بلند به جلو که امروزه نیز ما به آن نیاز داریم و باید همین مسیر را برویم، یکی این است که آقای صالحی صرفا به نقل تاریخ نپرداخته، بلکه تحلیل نیز کرده است که نقطه عطفی در عاشوراپژوهی بود. قبل از آن چنین کتابی نداشتیم.
ایکنا: شیخ مفید آن را مطرح کرده بود.
صحتی سردرودی: خیلی متکلمانه. آنها در علم کلام اشارات متکلمانه دارند. دومین گام به جلو، غلوستیزی بود. قبل از شهید جاوید، افراط و مبالغه در شخصیتشناسی ائمه معصومین(ع) بیداد میکرد. ایشان این بحث را مطرح کرد که امام حسین(ع) نیز یک انسان بود و نمیتوانست مثل خدا علم مطلق داشته و عالم ما کان و ما یکون باشد. قبلا امام حسین(ع) را در بلندترین قله کوه قاف نشانده بودند که دست ... به ایشان نمیرسید، قابل دسترسی نبود تا کسی از ایشان چیزی بیاموزد، نوعی خداگونه و فرشتهگونه از ایشان ساخته بودند. آقای صالحی گفت امام حسین(ع) یک انسان است، منتها انسانی که پیشرو، پیشوا، دردمند و ظلمستیز است. ولی اینکه هدف امام حسین(ع) در به دست آوردن حکومت خلاصه میشود، یک گام به عقب بود. ایشان مطلبی را از شریف مرتضی گرفته و همان را با قلم روز پرورانده بود، غافل از اینکه مخاطب شریف مرتضی در آن زمان از یک طرف، بنیعباس و سنیها بودند و از طرف دیگر، خودش در حکومت حضور داشت و در سیاست غلطیده بود. شریف مرتضی نیز زندگی خود را در خدمت اسلام سیاسی گذراند. با اینکه او را اعقلالعلمای شیعه میشناسیم، ولی این عیب بر وی وارد است. حتی چند قرن بعد از شریف مرتضی، در قرن هفتم یکی از وزرا که شیعه بود، سید بن طاووس، نویسنده لهوف را دعوت به همکاری کرد، با این استدلال که اکنون قدرت در اختیار شیعه است و میخواهیم این مذهب را گسترش دهیم، ولی سید بن طاووس قبول نکرد، بعد از اصرارها و استنکافها، آن وزیر میگوید مگر شریف مرتضی از علمای شیعه نبود، پس چگونه در خدمت آل بویه و دیالمه قرار داشت؟ سید بن طاووس در جواب گفت حتما ایشان بین خود و خدایش دلیل و توجیهی داشته است که ما از آن بیخبریم، یا اینکه تقیه میکرد، به هر حال ما دلایل ایشان را نمیدانیم. لذا سید بن طاووس هیچ پست حکومتی را قبول نکرد، بعدا کتابی نوشت به نام «کشف المحجه لثمره المهجه» که مضمون آن وصیت وی به پسرش است. وی در این کتاب خطاب به پسرش میگوید در دیدار با آن وزیر گفتم که شریف مرتضی و سید رضی که در خدمت حکومت بودند، حتما میان خود و خدایشان عذری داشتهاند، در واقع این حرف را از سر تقیه زدم، چون از آن وزیر شیعه ترسیدم وگرنه معتقدم که شریف مرتضی و سید رضی اشتباه کردند و به تو وصیت میکنم که هرگز چنین اشتباهی را مرتکب نشوی، همانطور که هر چقدر به من اصرار کردند، من این اشتباه را تکرار نکردم.
ایکنا: همانطور که میدانید شریف مرتضی و شیخ مفید از علمای عقلگرا و به لحاظ کلامی بیشتر نزدیک به معتزله بودند.
صحتی سردرودی: بله به خصوص شریف مرتضی. بعد از چاپ کتاب عاشوراپژوهی و سخنان آیتالله منتظری، آقای احمد قابل که از شاگردان مقرب ایشان بود، همین ایده را گرفت و در آن مبالغه کرد که ویدئوی آن در فضای مجازی منتشر شد. حرکت امام حسین(ع) را فقط در فرار هم نمیتوان خلاصه کرد، فرار از فاجعه بود، ولی فرار از سر ترس نبود. حتی اگر فرار هم باشد، فرار خاموش نیست، فراری همراه با فریاد بلند است. اصلا در تشیع بزرگترین فریاد را امام حسین(ع) سر داده، به قول دکتر شریعتی، بزرگترین نه در تاریخ اسلام را امام حسین(ع) گفته است. این فریاد را نباید کمرنگ ساخت.
به نظرم میآید که دنبال جای امن گشتن نیز دقیق نباشد. امام حسین(ع) با فریاد بلند از مدینه خارج شد و میخواست این فریاد خود را به گوش همه برساند، چون بدعتی تازه در حال شکلگیری بود، یعنی خلافت غصب شده در حال موروثی شدن بود، معاویه برای اولین بار پسرش یزید را به عنوان خلیفه معرفی میکرد، در حالی که تا قبل از این ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی(ع) هیچ کدام بعد از خود حاکم تعیین نکرده بودند. بحث امامت در قصه حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) جدا از این بود. امام حسین(ع) نمیتوانست در مقابل این بدعت ساکت بنشیند، لذا با خروج از مدینه میخواست فریاد و اعتراض خود را به گوش همه برساند.
ایکنا: اگر امام حسین(ع) در مدینه میماند، ایشان را دستگیر کرده و به شهادت میرساندند.
صحتی سردرودی: بله دستبردار نبودند. امام را مجبور به بیعت میکردند که ایشان حاضر به انجام این کار نمیشد و در این صورت امام را میکشتند، آن وقت صدای ایشان به گوش کسی نمیرسید. امام حسین(ع) با فریاد از مدینه خارج شد، خانوادهاش را با خود همراه ساخت، از راه اصلی رفت نه از راه فرعی، در حالی که عبدالله بن زبیر به صورت مخفیانه از راه فرعی رفته بود. به امام حسین(ع) نیز پیشنهاد کرده بودند که از راه فرعی بروید تا اگر تعقیبتان کردند، به شما نرسند، ولی ایشان قبول نکردند. امام هر کجا که ایل یا کاروانی اطراق کرده بودند، توقف میکرد و مردم به سراغ ایشان آمده و علت خروجشان از مدینه را میپرسیدند. امام در جواب میفرمود یزید به اموالم تجاوز کرد، تا آنجا که امکان داشت تحمل کردم، به آبرویم نیز تجاوز کرد و تهمت و افترا بست، باز هم تحمل کردم، ولی اکنون میخواهد جانم را بگیرد و میگوید یا بیعت یا مرگ، مجبور بودم خارج شوم، چون نمیتوانستم بیعت کنم و به قضیه موروثی شدن خلافت مهر تأیید بزنم. ایشان در ماههای منتهی به حج به مکه پناه بردند، زمانی که مسلمانان به عمره میرفتند، ماههای رجب، شعبان، ذیقعده و ذیحجه، چهار ماه و پنج روز که به حج واجب منتهی میشد. امام تا روز عرفه در مکه ماند، از ابتدا هم محرم به احرام عمره شده بود و در روز ترویه و اوج اعمال حج از مکه خارج شد تا علامت سوال بزرگی در ذهن حجاج به وجود آید که چرا امام در چنین موقعیتی خانه خدا را ترک گفت. این فریاد است، تنها فرار نیست.
ایکنا: دکتر شریعتی این بخش را به زیبایی تفسیر کرده است.
صحتی سردرودی: بله. همه اینها فریاد و اعتراض است، تنها فرار نیست، در ظاهر فرار است، ولی فریاد بلندی در آن نهفته که صدای آن از همه قیامها بلندتر است و تاریخ نیز نشان داد که امام حسین(ع) حساب شده عمل کرد. امام هر کجا میرسید، گفتوگو میکرد. در مکه نیز مردم نزد ایشان میآمدند و میپرسیدند چرا موطن خود و حرم رسول الله را رها کردی و امام جواب میداد چون با یزید بیعت نمیکنم. زمانی که از مکه به قصد کوفه خارج شد، اینبار نیز از راه اصلی رفت و به راههای فرعی نپیچید و هر جا که میدید جمعیتی اطراق کردهاند، توقف میکرد و فریاد خود را به گوش آنها میرساند. میتوان گفت کسی باقی نماند که صدای امام را نشنیده باشد، به خصوص کسانی که قصد حج داشتند. اقدام ایشان خیلی سنجیده و حساب شده بود، لذا میتوان گفت یکی از اهداف امام، گفتوگو و مذاکره بود که چیز کمی نیست. امام حسین(ع) در این شش ماه یعنی از زمان خروج از مدینه تا روز عاشورا با همه رؤسای قبایل، شخصیتها و قاریان و حافظان قرآن به گفتوگو نشست. در مسیر کربلا نیز با حر مواجه شد و با وی گفتوگو کرد. امام اصلا برای جنگ خارج نشده بود. میگویند امام حسین(ع) انقلابی بود، من نزدیک بیست سال است که میگویم این حرف اشتباه است. حرکت امام انقلاب نبود، میخواست مردم را بیدار و آگاه کند. اگر میل به جنگ داشت، باید ابتدا رؤسای قبایل را با خود همراه میساخت، با عبدالله بن زبیر ائتلاف میکرد، چون او هم با یزید بیعت نکرده بود، یا عبدالله بن عباس را که آن زمان شیخ بنیهاشم و بزرگتر از امام حسین(ع) بود و ممتازترین شاگرد قرآن حضرت علی(ع) به حساب میآمد، با خود همراه میکرد و یا به فکر تهیه اسلحه و اسب میافتاد. کسی که قصد جنگ دارد، چنین کارهایی انجام میدهد، خانواده را با خود همراه نمیکند.
اگر هدف امام حکومت بود، زمانی که خبر مرگ معاویه را میشنید و یزید از او بیعت میخواست، مستقیم از مدینه به کوفه میرفت. نامههای کوفیان به امام حسین(ع) برای خارج کردن حکومت از دست شامیان از زمان امام حسن(ع) شروع شده بود، اینطور نبود که نامههای آنها بعد از مرگ معاویه شروع شده باشد، حتی در طول سالیان امامت ایشان نیز این نامهها ادامه داشت، چون نزاع عراقیها و شامیها همیشه وجود داشت و برای عراقیها مایه ننگ بود که زیر سلطه شام باشند. امام حسین(ع) هیچگاه به این نامهها روی خوش نشان نمیداد. یزید اهل مدیریت و سیاست و فردی کاردان نبود و اگر امام قصد براندازی و انقلاب را داشت، باید مستقیم از مدینه به کوفه میرفت، چون راه از این طریق خیلی نزدیک است، ولی امام راه خود را به سمت مکه کج کرد، در مکه نیز 125 روز ماند. هر ساعت این 125 روز برای کسی که قصد انقلاب داشت، فرصتی طلایی بود. اوایل کار حتی عبیدالله بن زیاد نیز با یزید بیعت نمیکرد و پدر وی در زمان معاویه داعیه خلافت داشت و یزید به تدریج توانست پایههای حکومتش را تثبیت کند؛ لذا به نظر من یکی از حرفهایی که درباره هدفشناسی قیام امام حسین(ع) متکلفانه است و نه با تاریخ و نه با زندگی و سخنان امام همخوانی ندارد، این است که بگوییم هدف امام حسین(ع) کسب قدرت بود. امام با چشم خود دیده بود که پدرش در چهار سال و نه ماه خلافت خود چقدر خون دل خورده بود، آیا میخواست به زمان پدرش برگردد؟ سختترین دوران زندگی امام علی(ع) 25 سال خانهنشینی ایشان نبود، بلکه دوران خلافتشان بود که همواره از دست مردم گلایه داشتند. امام حسین(ع) اینها را به چشم دیده بود، بنابراین عاقلانه نبود که به آن دوران برگردد. اصلا حکومت حضرت علی(ع) آنقدر برای ایشان دردناک بود که ائمه بعدی هرگز نمیخواستند حکومت ایشان را تکرار کنند. حکومت در مشت امام حسن(ع) بود، ولی مثل یک آشغال آن را دور انداخت، با وجود اینکه بیشتر از امام حسین(ع) سرباز در اختیار داشت، منتها فرماندهان و رؤسای قبایل را جمع کرد و حکومتش را مردانه به رفراندوم گذاشت و گفت دو راه پیش رو داریم، یکی جهاد که عزت میآورد، ولی هر دو طرف کشته میدهند. راه دیگر این است که من از حکومت چشم پوشیده و آن را به معاویه واگذار کنم، در این صورت جنگ و کشتاری در کار نخواهد بود. اکثریت جمعیت با راه دوم موافقت کردند. زندگانی امام حسن(ع) برای ما بسیار آموزندهتر از زندگی امام حسین(ع) است، امام حسین(ع) نیز تابع امام حسن(ع) بود، من تعجب میکنم که چرا ما این دو را از هم جدا میکنیم. امام حسین(ع) 57 سال زندگی کرد که 47 سال آن با امام حسن(ع) گذشت و بیشترین تأثیر را از ایشان پذیرفته بود. اگر امام حسن(ع) ده سال با معاویه صلح کرد، امام حسین(ع) بیست سال این کار را انجام داد. در دهه دوم ایشان امامت را بر عهده داشتند و شرایط نیز بدتر بود، معاویه امام حسن(ع) را مسموم ساخته بود، مفاد عهدنامه را یکی یکی نقض کرده و یاران امام حسن(ع) را به قتل رسانده بود. هر کدام از اینها میتوانست بزرگترین مستمسک برای امام حسین(ع) باشد تا به خونخواهی برادرش دست به قیام بزند، ده سال این کار را انجام نداد. به اصطلاح امروز بهانه کم نداشت و شرعا، عقلا و عرفا مجاز به قیام بود، ولی قیام نکرد، چون نمیخواست مسلمانان کشته شوند. به امام حسن(ع) گفتند چرا با معاویه صلح کردی؟ جواب داد برای اینکه خون مسلمانان ریخته نشود. این خیلی مهم است. من کتابی دارم به نام «حیدرانهها» با عنوان فرعی «پژوهشی در جنگهای حضرت علی(ع)». حضرت در جنگها نوک تیز حمله قرار میگرفت و فرماندهان پشت سر ایشان سنگر میگرفتند، مثل سیاستمداران امروز دنیا نبود که در سنگرهای بتونی بنشینند و از آنجا دستور صادر کنند، خودش پیشتاز بود و تلاش میکرد تا مردم به جان هم نیفتند. حفظ جان مردم یک اصل است. حتی امام حسین(ع) شب عاشورا به یاران خود گفت من بیعت را از شما برداشتم، این قوم فردا میخواهند مرا بکشند، با کس دیگری کار ندارند، از تاریکی شب استفاده کنید و بروید، شما آزادید. ما اینها را باید از زندگی ائمه(ع) بیاموزیم، نه اینکه خودمان در جای راحت بنشینیم، حماسه و رجز بخوانیم و مردم را به جان یکدیگر بیندازیم، یا به بهانههای مختلف به خشونتها دامن بزنیم. این منصفانه نیست و با سیره ائمه(ع) نیز ناسازگار است.
ایکنا: هنوز دیدگاه سنتی غالب است و مردم فکر میکنند امام حسین(ع) شهید شد تا از امت شفاعت کند.
صحتی سردرودی: بعضا سوالهایی مطرح میکنند که اصلا طرح سوال غلط است، مخصوصا مطلبی را دیدم که به استاد مطهری نسبت داده بودند، میگویند چرا امام حسن(ع) مثل برادرش قیام نکرد. اصلا طرح این سوال غلط است، یا میگویند چرا امام حسن(ع) صلح کرد. طرح این سوال نیز غلط است. کسی که صلح میکند، نباید مورد مؤاخذه قرار بگیرد. اصل، صلح است نه جنگ. اصل، گفتوگو است نه خشونت و زد و خورد. انسان عاقل و دارای عقل سلیم تا مجبور نباشد، دست به اسلحه نمیبرد. ما باید با دنیا با منطق مواجه شویم نه موشک. با موشک که نمیتوان با دنیا حرف زد. ملت و حکومتی موفق است که منطق قوی داشته باشد. دنیا همیشه دنیای گفتوگو بوده است. اصلا انسان را موجود زندهای تعریف کردهاند که منطق دارد. پیامبر(ص) و ائمه(ع) برای صلح، گفتوگو، مذاکره و هدایت آمده بودند. هنر این است که آدمی با منطق، مخالف خود را قانع سازد تا از مخالفتش دست بردارد، وگرنه او را بکشیم و به چاه ویل بیندازیم، چه نفعی برای دین دارد؟ ولی اگر هدایت شود، میتواند گذشتهاش را نیز جبران کند، همانطور که حر بن یزید ریاحی هدایت شد. هدف امام حسین(ع) این بود که همه را مثل حر هدایت کند، منتها سپاهیان یزید میدانستند که زمان به نفع امام است و با عجله در نیمی از روز فاجعه عاشورا را به بار آوردند، وگرنه چند روز صبر میکردند، لشکر منقلب میشد. حتی امام پیشنهاد داد که اجازه بدهید به یک شهر دور بروم یا به شهر خودم برگردم، نمیخواست فاجعه پیش بیاید، فقط میخواست فریاد خود را به گوش همگان و فردای تاریخ برساند، مبنی بر اینکه حکومت آن هم به نام جانشینی پیامبر و ادامه راه ایشان، موروثی و ملوکالطوایفی نمیشود و در واقع عزت انسان این را برنمیتابد.
ایکنا: از صحبتهای شما میتوان مطالبی را برداشت کرد که جزء پیامهای عاشورا است. به نظر شما چرا اهداف، آرمانها و پیامهای عاشورا در جامعه ما به درستی تبیین نشده و چه عواملی در این خصوص نقش داشته است؟
صحتی سردرودی: عوامل مختلفی نقش داشته است. آن روز امام حسین(ع) مصیبت بزرگی داشت که از همه مصیبتهایش بزرگتر بود. آن مصیبت بزرگ یا درد مشترک آن روز امام حسین(ع) و امروز ما این است که همه انبیا و پیامآوران الهی برای این آمدند که ظلم و مردمآزاری وجود نداشته باشد و به جای آن محبت و عدالت حاکم باشد. قرآن به صراحت میگوید:«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...» و «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ...». بعد از رحلت پیامبر(ص) همان اسلامی که آمده بود تا ظلم نباشد، به تدریج به استخدام ظلم درآمد، یعنی با تحریف و وارونه کردن، از اسلام محملی ساخته بودند تا ظلمهای خود را مقدس جلوه دهند و عنوان وظیفه و تکلیف دینی به آن بدهند. بزرگترین مصیبت امام حسین(ع) این بود. میترسید که این ظلمها در آینده تاریخ به نام اسلام نوشته شود، لذا فریاد و اعتراض خود را بلند کرد تا حساب اسلام خلافتی را از اسلام هدایتی و امامتی جدا سازد و اینها با هم مخلوط نشوند، لذا شهادت امام حسین(ع) به نقطه عطف تبدیل شد، یعنی شکافی که با اعتراض فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص) شروع شده بود، امام حسین(ع) میخواست این شکاف را پر کند و اجازه ندهد که اسلام به دو بخش تقسیم شود.
ایکنا: بر اساس همین نگرش است که مردم را دعوت میکند که اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید.
صحتی سردرودی: بله آخرین فریاد ایشان است. آنها حتی قوانین جاهلیت را نیز رعایت نکردند و در ماه حرام امام حسین(ع) را کشتند. قبل از اسلام در جنگها به زنان و بچهها کاری نداشتند. امام حسین(ع) میبیند از یک طرف میخواهند در ماه حرام ایشان را بکشند و از طرف دیگر عدهای به طرف خیمهها اعزام شدهاند. اینجا بود که صدایشان بلند شد: ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز بازپسین نمیترسید، لااقل آزاده باشید و به روش آبا و اجدادتان برگردید که در جنگها زنان و بچهها را نمیکشتند و در ماههای حرام جنگ نمیکردند. زمانی که اسلام به استخدام ظلم و زور درمیآید، همه نوع ظلم را توجیه میکند و از جاهلیت نیز بدتر میشود و نتیجهاش عاشورا است. ما نیز امروزه در دنیا به همین گرفتاریم. داعش با ادعای خلافتالنبی این همه خشونت به خرج داده و آبروی هر چه مسلمان بود را برد.
ایکنا: آیا از تعداد تألیفاتی که در رابطه با عاشورا نوشته شده است اطلاع دارید و اگر بخواهید آنها را مورد نقد و بررسی قرار دهید، این آثار به چند دسته تقسیم میشوند و اینکه رویکردهای پژوهشی و نگاه به واقعه عاشورا در دوره معاصر بر اساس چه شاخصها و ملاکهایی بوده است؟
صحتی سردرودی: این بحثی جداگانه و مستقل است و به اصطلاح این رشته سر دراز دارد، ولی اجمالا میتوانم بگویم بیشترین کتابهایی که در زمینه عاشوراپژوهی منتشر میشود، نویسندگان این کتابها طرفداران اسلام سنتی هستند و این آثار، تکرار مکررات است، کتابی مینویسند که ارادتی نشان دهند، دقت نمیکنند که مطالب با عقل همخوانی دارد یا نه و حتی اگر دقت کنید، میبینید که غلطها و اشتباهات زیادی در آن وجود دارد. اکثرا همینطور است و ارزش یک بار خواندن هم ندارد. من نزدیک به سه دهه است هر کتابی را که در این زمینه منتشر میشود تهیه میکنم، ولی افسوس پولی را میخورم که بابت آن پرداخت کردهام. بعضا به خود زحمت نمیدهند که در پایان کتاب فهرست منابع بیاورند. چرا مردم را استحمار شده و تحمیق شده تصور میکنند که انگار شخص نویسنده در روز عاشورا حضور داشته و همه چیز را به چشم خود دیده است.
ایکنا: یعنی چارچوبهای کار پژوهشی را رعایت نمیکنند؟
صحتی سردرودی: بله این یک طرف قضیه است. از طرف دیگر برخی با بودجه بیتالمال کتابسازی میکنند، یعنی از آثار دیگران میدزدند. خیلیها را در قم میشناسم که از راه کتابسازی صاحب همه چیز شدهاند، در کتابسازی ماهرند، برای نهادها کار میکنند و پول کلانی میگیرند. این نهادها نیز در همه استانها صاحب کتابفروشیاند و این آثار را به صورت گسترده توزیع میکنند و رایگان در اختیار نیروهای خود قرار میدهند. اینها از یک طرف برای کسی که میخواهد محققانه و تحلیلگرانه به موضوع بپردازد، عرصه را تنگ میکند. اصلا توزیع کتاب دیگر عادلانه نیست. اگر کسی بخواهد به صورت مستقل با بودجه خودش و از طریق ناشر خصوصی کتاب چاپ کند، نه آن امکانات توزیع دولتی را دارد و نه صاحب آن بودجه است، لذا در این میان مظلوم واقع میشود. چهارده سال است یک کتاب روی میز من مانده و یک ناشر خصوصی برای چاپ آن پیدا نمیکنم، اگر این کتاب چاپ شود، میتواند به نقطه عطفی در عاشوراپژوهی تبدیل شود، اگر بد برداشت نکرده باشم.
انتهای پیام
« زندگانی امام حسن(ع) برای ما بسیار آموزندهتر از زندگی امام حسین(ع) است»...
کاش ایکنا روی این موضوع بیشتر کار کنه