مفهوم «قرآن‌بسندگی» در افق معنایی علامه طباطبایی و ارتباط آن با تراث حدیثی
کد خبر: 3732190
تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۸

مفهوم «قرآن‌بسندگی» در افق معنایی علامه طباطبایی و ارتباط آن با تراث حدیثی

گروه اندیشه ــ قرآن‌بسندگی از منظر علامه طباطبایی به این معناست که قرآن در دلالت خود کامل و تامّ است و هیچ جا به ضمیمه شدن قرینه‌ای که در خود قرآن نباشد، نیاز ندارد. از منظر ایشان ما در فهم آیات، محتاج معلمان الهی هستیم؛ چون سطح معارف قرآن بسیار بلند است و بدون مراجعه به اهل بیت(ع) نمی‌توانیم راهی به فهم قرآن بگشاییم.

مفهوم «قرآن‌بسندگی» در افق معنایی علامه طباطبایی و ارتباط آن با تراث حدیثی

به گزارش ایکنا؛ بر اساس حدیث متواتر ثقلین، قرآن و عترت همدوش یکدیگر عامل نجات مسلمانان می‌باشند و مسلمانان موظفند برای یافتن راه سعادت به هر دو مراجعه و از آن‌ها استفاده کنند. ولی در طول تاریخ مسلمانان، به گرایش‌هایی بر می‌خوریم که به کفایت رجوع به یکی از این دو و بی‌نیازی از دیگری عقیده دارند. برخی از اهل تسنن معتقد شدند که قرآن کریم برای هدایت بشر کافی است و نیازی به مراجعه به عترت نیست. در مقابل، اخباریان شیعه پنداشتند که ما اجازه مراجعه به قرآن را نداریم و فقط موظّف به مراجعه به عترت هستیم و همان برای ما کفایت می‌نماید. علامه طباطبایی نظریه «تفسیر قرآن به قرآن» در تفسیر ارائه کرده‌اند که عده‌ای به آن بی‌مهری نشان داده و با برداشتی خطا، آن را گرایشی از قرآن بسندگیِ اهل تسنن قرار داده‌اند.

حجت‌الاسلام محدحسن وکیلی در مقاله خود با عنوان «علامه طباطبایی و تفسیر قرآن به قرآن» که در فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث «سفینه» شماره ۵۸ ویژه موضوع قرآن‌بسندگی منتشر شده است به بررسی این موضوع پرداخته است. وی می‌نویسد: «تفسیر مطابق آنچه در کتب اصولی آمده، عبارت است از کشف‌القناع یا آشکارسازی. بر همین اساس مفسّر کسی است که می‌کوشد پیام متن را بفهمد و مراد جدّی و منظور حقیقی گوینده را از الفاظ خود کشف کند و به شیوایی بیان دارد. او هرگز چیزی را بر متن نمی‌افزاید، بلکه هنر او در این است که همان مطلبی را که در متن هست، به نیکی بنمایاند. بدین جهت علاّمه طباطبایی تفسیر را صرفاً بیان معانی آیات قرآن و آشکارسازی مقاصد و مدالیل آن می‌داند و گاه آن را بیان محصَّل آیه می‌شمرد.

وی می‌افزاید: منظور از کشف مرادات جدّی و مدالیل، کشف آن حقایقی است که گوینده می‌خواهد با قواعد عقلایی محاوره به مخاطبان خود انتقال دهد و مخاطبان بر اساس قواعد زبان عربی و قواعد عقلایی فهم متن ـ. هر چند با تدبّر و تأمّل و تنقیح مناط و استفاده از دلالت اشاره و بررسی لوازم ـ. بتوانند به آن پی ببرند؛ بنابراین اگرکسی مطلبی را که خود حقّ می‌داند، بر متنی که از آن متن قابل استفاده نیست تحمیل کند، تفسیر محسوب نخواهد شد.

همچنین بیان مطالبی افزون بر مفاد خود آیات قرآن کریم که گاهی به نوعی مکمّل مفاد آیه است، تفسیر نیستند؛ مطالبی مانند: نکات بدیعی و برخی نکات لغوی و قرائات، بیان شأن نزول، مصادیق مورد نظر در برخی از آیات، قسمت‌هایی از داستان‌های قرآن که در خود قرآن بیان نشده‌است. جزئیات احوال عالم آخرت، تفاصیل احکام شرعی و بیان بطون آیات که در کشف محصَّل معنای آیه دخیل نیست، جزء بحث‌های تفسیری به اصطلاحی که گفته شد به شمار نمی‌آید.

وکیلی در ادامه عنوان می‌کند: مرحوم علاّمه در پایان مبحث تفسیر در کتاب قرآن در اسلام می‌فرماید بر این اساس که معنای تفسیر، محصَّل مدلول آیه ‏باشد؛ بحثی را بحث تفسیری‏ می‏توان گفت که در محصَّل معنای آیه تأثیر داشته باشد. اما بحث‏هایی که در محصَّل معنای آیه تأثیر ندارند، مانند برخی بحث‏های لغوی و قرائتی و بدیعی، تفسیر قرآن نیست. البته اصطلاح عام‌تری نیز در باب تفسیر هست که شامل این دست مطالب نیز می‌شود. عنوان تفاسیر روایی با منابعی، چون تفسیر قمی، تفسیر عیّاشی، تفسیر فرات و تفسیر برهان از این نوع است.

به اعتقاد نویسنده فرآیند فهم یک متن عبارت است از: سیر مخاطبِ متن به سوی الفاظ و سیر او از الفاظ به سوی مقصود متکلّم. کسی که در صدد فهم است، بایستی با تأمّل در زوایای متن، دقایق و ظرایف موجود در آن را بکاود و بفهمد. متن نیز باید توانایی انتقال مراد متکلم را به مخاطب داشته باشد که به راستی بلاغت را معنایی جز این نیست. وظیفۀ ما نسبت به متن، فهم است و برداشت. وظیفۀ متن نیز نسبت به ما، تفهیم است و دلالت. آشکار است که سرّ نفهمیدن یک متن را نیز یا باید در مخاطب جُست و عدم توانایی او در ادراک صحیح متن و ظرایف آن که نقص قابل است، و یا در عدم توانمندی آن متن در دلالت بر معنا و مفاد خویش که نقصی است در فاعل.

وی بر این باور است که اصل روش تفسیر قرآن به قرآن از دیرباز متداول بوده است، ولی علاّمه طباطبائی آن را إحیاء کرد، بلکه از نگاه ایشان روش تفسیر قرآن منحصر در این نوع تفسیر است و سایر روش‌ها یکسره باطلند. محوری‌ترین بحث در ردّ یا قبول روش تفسیر قرآن به قرآن، پاسخ به این پرسش است که: آیا قرآن کریم در دلالت بر معنا و مراد، دارای تمامیت و کمال است و می‌تواند به تنهایی پیام خویش را به دیگران انتقال دهد، یا ناقص است و به قرائن بیرونی اعم از مکاشفات، براهین عقلی، روایات و... نیاز دارد؟

مدعای علاّمه طباطبایی این است که قرآن در دلالت خود تامّ و مستقلّ و مستغنی است، و هیچ کلام مبهم و نارسایی ندارد. لیک در مرحلۀ فهم، ما ناقصیم و عقل و خردمان بدان پایه نرسیده است که آن عالی کلام قدسی را واکاویم و لطایف آن را دریابیم، لذا نیازمند هادی و استادیم. کلیدی‌ترین نکته‌ای که معترضان به روش تقسیر قرآن به قرآن را از دریافت صحیح مراد علاّمه طباطبایی بازداشته‌است، توجّه نکردن به تفاوت میان «استقلال قرآن در مرحلۀ دلالت» با «استقلال ما در مرحله فهم» است.

آنان پنداشته‌اند که در نظریه تفسیر قرآن به قرآن، ادّعا شده آدمی در فهم آیات الهی از روایات بی‌نیاز است! حال آنکه سخن علاّمه طباطبایی هرگز ناظر به رابطه ما با متن نیست، بلکه ناظر به رابطه متن با معنا است. این دیدگاه درباره فهم قرآن کریم تأکید دارد: تنها راه صحیح برای مفسِّر، انس با روایات اهل بیت (ع) است. علاّمه قرآن را بی‌نیاز از عترت می‌داند و ما را محتاج به هر دو.

در نظر حجت‌الاسلام وکیلی سخن مرحوم علامه این است که قرآن نیاز به استاد دارد و آن استاد، اهل بیت هستند که با مراجعه به ایشان، می‌توان زبان قرآن را فهمید؛ ولی سرّ نیاز به استاد، بلندای معارف قرآن و دقّت و ظرافت آن است نه ضعف و نارسایی متن؛ و گرنه متن بسیار غنی و استوار است و در دلالتش هیچ نقصی ندارد؛ لذا امامان معصوم که استاد قرآن‌اند، هیچ گاه برای تفسیر آن محتاج نیستند که چیزی از خارج بر آن بیافزایند، بلکه ظرائف درونی همان متن را تشریح می‌کنند؛ ظرائفی که انسان عادی از توجّه به آن و فهم آن ناتوان است.

علاّمه طباطبایی قرآن را متنی بلیغ، تامّ و مستقل در دلالت و تفهیم می‌داند و راهیابی هر گونه نقص و ناتمامی در آن را به شدت انکار می‌کند. او مدّعی است که اوّلاً زبان قرآن زبان راز و رمز نیست، ثانیاً قرآن آنچه را که می‌خواسته بگوید به روشنی و بی‌نیاز از هر قرینه صارفه خارجی بیان کرده است. از این رو ریشه نیازمندی فهم ما به استاد در فهم برخی از زوایا و دقائق آیات را که عادتاً گریزی از آن نیست در علوّ شأن و بلندیِ معانی آن و ناتوانیِ ادراک ما می‌داند.

علاّمه طباطبایی بر آن است که پذیرش معنایی خلاف ظاهر برای الفاظ قرآن که قرینه‌ای بر آن در خود قرآن نباشد، با نور و مبین بودن قرآن در تضاد است. به دیگر سخن، اگر مراد آیات قرآن کریم چیزی می‌بود غیر از آنچه در این آسمانی کتاب آمده‌است، آنگاه قرآن، کتاب هدایت نمی‌شد و راهنمای انسان‌ها نمی‌بود؛ زیرا ظاهری غیر مراد و غیر حقّ می‌نمود و مرادی غیر ظاهر و ناآشکار داشت.

در ادامه مقاله می‌خوانیم: روشن شد که قرآن کریم در دلالت بر معانی و مقاصد خود تامّ است، ولی این مسأله لزوماً بدان معنا نیست که ما نیز می‌توانیم به تنهایی تمام مقاصد آن را ادراک کنیم و بفهمیم. برای فهم مقاصد قرآن به امور بسیاری احتیاج است که برخی از آن‌ها در فهمیدن کامل هر متنی ضروری است و برخی از خصائص قرآن می‌باشد؛ اموری از قبیل: تسلّط بر ادبیات عرب (صرف و نحو، لغت و...) فرهنگ و تاریخ عرب، قواعد عمومی فهم متن، مهارت فهم متن و بررسی دقائق آن، شناخت زبان خاصّ قرآن، رشد عقلی و توان ادراک حقائق مجرّده و معارف عالیه. دو عامل آخر، از خصائص قرآن کریم است. مراد از شناخت زبان قرآن، آشنایی با اسلوب بیانی قرآن است که یکی از جنبه‌های آن، روش تفسیر قرآن به قرآن و استقلال قرآن در دلالت است که ما به برکت اهل بیت: با این زبان آشنا شده‌ایم.

وی می‌افزاید: طبیعتاً بهره انسان‌ها از فهم قرآن کریم به مقدار بهره‌مندی از عوامل گذشته متفاوت خواهد بود و هر کس به مقدار بهره‌وری از این امور، از قرآن استفاده خواهد کرد. در میان این عوامل، تحصیل عامل آخر مشکل‌تر است و بر اساس آن درجات فهم انسان‌ها شکل می‌گیرد. معارف قرآن در اوج و بلندایی است که دست عموم انسان‌ها از رسیدن به آن کوتاه است؛ لذا به ندرت کسانی یافت می‌شوند که تمام مقاصد قرآن را بتواند بفهمند. با این همه، خداوند متعال بر اساس حکمت خود در قرآن چنان سخن گفته که هر کس به فراخور استعداد و سطح فهم خود، از قرآن بهره ببرد. زبان قرآن از دید علاّمه طباطبائی به سبک «سخن در سخن» است که حقائق عالی آن در لابلای معارف ساده‌تر پنهان شده و هر کس در سطح خود، درجه‌ای از آن را ادراک می‌کند؛ لذا هیچ کس از این مائده دست خالی بر نمی‌خیزد، بر خلاف کتب حکما و عرفا یا برخی کتب ادیان پیشین.

به بیان مولف مقاله برخی پنداشته‌اند که انسان برای رسیدن به سعادت، نیازی به مراجعه به روایات ندارد، بلکه قرآن برای وی کافی است. اینان عقیده دارند که قرآن به تنهایی همه چیز را در برگرفته و همۀ نیاز‌های بشر را دارا می‌باشد. شعار این گروه همان «حسبنا کتاب الله» است. شگفتا که برخی به اشتباه، کلام مرحوم علامه طباطبائی را نیز چنین تفسیر نموده‌اند، با اینکه با توجّه به شواهد گذشته، این برداشت کاملاً با کلام مرحوم علامه بیگانه است. ایشان در مواضع بسیاری تصریح نموده‌اند که امّت نیازمند عترت است و بدون مراجعه به ایشان راهی به سعادت نمی‌برند. توضیحات فراوان مرحوم علامه را در این راستا می‌توان ذیل آیاتی اثبات امامت حضرت امیرالمؤمنین مثل آیه اکمال و آیه تطهیر و ... می‌توان دید.

انتهای پیام

captcha